به محض این که سپاه فرشتگان آسمانی از مقبره عزیمت جستند و نور ج ل رخت بر بست، نگهبانان رومی مخاطره نموده تا سر برافراشته ا و بدنبال آن ها بگردند. آنان سرشار از حیرت شدند، هنگامی که دیدند که سنگ بزرگ از مدخل مقبره غلطانده شده و این که بدن عیسی آنجا نیست. آنان با شتاب به شهر رفته تا کاهنان و مشایخ را از آنچه که دیده بودند آگاه سازند. هنگامی که آن قات ن به گزارش شگفت انگیز گوش دادند، ا رنگ از چهرۀ تمامی آنان پرید. وحشت آنان را در ربود، در اندیشۀ آنچه که انجام داده بودند. چنانچه گزارش درست باشد، آنان قائله را باخته اند. برای مدتی آنان در سکوت نشستند و به صورت های یکدیگر خیره شدند و نه می دانستند که چه کنند و نه می دانستند که چه بگویند. پذیرفتن خبر، محکوم کردن خودشان می بود. آنان به کناری رفته تا به رایزنی بپردازند که کاری باید کرده شود. آنان استدلال کردند که چنانچه خبرِ نگهبانان در میان مردم پخش شود، کسانی که باعث مرگ عیسی شده اند به عنوان قاتلین وی به قتل خواهند رسید. DR 205.1
آنان تصمیم گرفتند تا سربازان را اجیر کنند تا موضوع مخفی نگاه داشته شود. کاهنان و مشایخ به آنان پول زیادی رشوه دادند، « تا بگویند شاگردان او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم، جسد را دزدیدند » )متی ۲: ۱(. و هنگامی که نگهبانان جویا شدند که برای خوابیدن درقرارگاه ٣ ۸ نگهبانی چه بر سرشان خواهد آمد، مقامات یهودی وعده دادند تا حاکم را ترغیب کرده و امنیت آنان را تضمین نمایند. سربازان رومی بخاطر پول شرافت خود را فروختند و موافقت نمودند تا به توصیه کاهنان و مشایخ عمل کنند. DR 205.2