هنگامی که گزارش امور به هیرودیس رسید، به شدت خشمگین شد و نگهبانان زندان را به خیانت متهم کرد. و مطابق با چنین اتهامی برای جرم خوابیدن در پسُت هایشان اعدام شدند. همزمان هیرودیس می دانست که هیچ قدرت بشری نمی توانست پطرس را آزاد کرده باشد. ولی او مصمم شده بود تا قدرت الهی را تایید ننماید که تدابیر و برنامه های پست و سخیف او را خنثی نموده است. او نمی خواست خود را تحقیر نماید از این رو با جسارت در برابر خدا گردنکشی کرد. DR 268.1
دیری نپائید که هیرودیس پس از رهایی پطرس از زندان، از یهودیه به قیصریه رفت و در آنجا ساکن شد. او در آنجا جشنواره ای بزرگ ترتیب داد، و می خواست تا مورد تحسین و ستایش مردم قرار بگیرد. عیاشان از هر رُبعی از استان گرد هم آمدند و در آنجا به ضیافت بزرگی پرداخته و شراب نوشیدند. هیرودیس در مقابل مردم خود را در اوج جلوه گری نشان داد. او به ردایی ملبس شده بود که با زرق و برق های نقره و طلا می درخشید و با پرتوهای خورشید برق می زد و چشمان تماشاگران را خیره ساخته بود. او با کبر و خودنمایی در مقابل جمعیت ایستاد و با فصاحت اغراق آمیزی آنان را خطاب کرد. DR 268.2
شکوه ظاهر و قدرت زبان که کلام آن به خوبی گزیده شده بود، جماعت را با تاثیر قدرتمندی به جنبش در آورد. احساسات آنان با زیاده روی و شراب به انحراف خطا کشیده شده بود؛ آنان با دکوراسیون براق خیره و مبهوت شده بودند و با کلام شیوا و آداب او مسحور؛ و با شور و شوق فراوان بی قرار گشته، و باران مدح و ستایش بر او ریختند و او را خدا اعلام نمودند و ابراز داشتند که یک انسان فانی نمی تواند با چنین فر و شکوهی و یا با چنین فصاحت و شیوائی زبانی حضور داشته باشد. آنان مضافاً اعلام داشتند که همیشه او را به عنوان یک حاکم محترم داشته اند ولی از این به بعد او را به عنوان خدا خواهند پرستید. DR 268.3
هیرودیس می دانست که شایستۀ ستایش و بیعت نیست؛ با این وجود او شرک و بت پرستی مردم را ملامت نکرد، ولی آن را به عنوان حق خود پذیرفت. جلوۀ غرور کبریایی در صورت او می درخشید در هنگامی که فریادی را شنید: « این سخنان، سخنان یکی از خدایان است نه یک انسان ». همان صداهایی که حال یک گناهکار دون مایه را تجلیل می کرد، چند سال پیش تر، دیوانه وار فریاد خود را بر علیه عیسی بلند کرده بود! مصلوبش کن! مصلوبش کن! هیرودیس این چاپلوسی و بیعت را با خشنودی فراوان پذیرفت و قلب او مالامال از پیروزی گردید؛ ولی ناگهان تغییر دهشتناکی بر او حادث شد. چهرۀ او همچون مرده ای رنگ باخت و با عذاب و درد جانکاهی تغییر کرد؛ آنگاه صورت خاکستری و کبود خود را به سوی دوستان وحشت زدۀ خود چرخانید و با صدایی گرفته و لحنی عاجز فریاد کشید، آن کسی که شما او را به عنوان خدا تمجید نمودید، با مرگ ضربت خورد! DR 268.4
او از صحنۀ جشن و سرور شریرانه، کامیابی، کبر و غرور و نمایشی که جانش را تباه کرده بود به وضعیت درد شدید جانکاهی رسیده بود. لحظه ای قبل، او با غرور، حمد و پرستش توده عظیم را پذیرفته بود — حال او خود را در چنگال حاکمی قدرتمندتر از خودش می دید. ندامت و پشیمانی او را در برگرفت؛ او دستور ظالمانۀ خود را در به قتل رساندن یعقوب بی گناه به یاد آورد؛ او آزار و شکنجۀ بی رحمانه پیروان مسیح را بیاد آورد، و تدبیر او برای کشتن پطرس رسول، که خدا از دست او رهانیده بود؛ او بیاد آورد که چگونه در غضب شرمساری و نومیدی، دست انتقام بر زندانبانان دراز کرد و آنان را بی رحمانه اعدام نمود. او احساس کرد که خدا که رسول را از مرگ نجات داده بود، اینک با او که شکنجه گر سنگدلی بود سر و کار دارد. او از درد جسم یا عذاب وجدان خلاص نشده بود و انتظار هیچ چیزی نداشت. هیرودیس با احکام خدا آشنا بود که می گوید، « خدای دیگری را غیراز من پرستش نکن » و او می دانست که با قبول کردن پرستش مردم، از حد شرارت گذشته و غضب عادلانۀ خدا را بر خود فرود آورده است. DR 269.1
همان فرشته ای که بارگاه های ملوکانۀ آسمان را ترک کرده بود تا پطرس را از قدرت جفادهندۀ خود نجات دهد، پیام آورغضب و داوری خدا به هیرودیس بود. فرشته که به پطرس ضربه ای زده بود تا او را از خواب بیدار کند؛ اینک با ضربه ای متفاوت به پادشاه بدکار ضربت زد، و بیماری مهلکی را بر او آورد. خداوند غرور و تکبر هیرودیس را به پستی کشانید که با جامۀ درخشان در مقابل خیرگی مردم مورد ستایش قرار گرفته بود، او توسط کرم ها خورده شد و در حالی که هنوز زنده بود گندید. هیرودیس با درد جانکاه فکری و جسمی مُرد که تحت انتقام عادلانۀ خدا قرار گرفته بود. DR 269.2
این هنگامۀ داوری الهی تاثیر قدرتمندی بر مردم گذاشت. در حالی که رسول مسیح بطور معجزه آسایی از زندان و مرگ رهایی یافت، آزار دهندۀ او با لعن و نفرین خدا به زمین زده شد. اخبار به تمامی سرزمین ها رسید، و وسیله ای شد تا بسیاری از مردم به مسیح ایمان بیاورند. DR 269.3