یحیی شاگردان خویش را آگاه نمود که عیسی همان مسیح موعود، منجی جهان است. هنگامی که کار خویش را خاتمه می داد، به شاگردان خویش آموخت تا به عیسی نگاه کنند و از او به عنوان معلم اعظم پیروی کنند. زندگی یحیی اندوه بار و خود انکارانه بود. او طلایه دار اولین ظهور مسیح بود ولی مجاز نشد تا شاهد معجزات او باشد و از قدرتی که از او آشکار می شود محظوظ گردد. وقتی که عیسی خود را به عنوان معلم و مرشدی معرفی می کرد، یحیی می دانست که خود باید بمیرد. صدای او به ندرت شنیده می شد، مگر در بیابان. او زندگی تنهایی داشت. او به خانواده پدری خود وابسته نبود تا از معاشرت با آنان بهره مند گردد، بلکه آنان را ترک گفت تا ماموریت خویش را به پایان رساند. توده های جمعیت، شهرهای شلوغ و روستا ها را ترک گفته و به بیابان هجوم می بردند تا کلام آن نبی شگفت انگیز را بشنوند. یحیی تبر را به ریشه درخت نهاده بود. او گناه را مذموم می داشت، بدون این که از عواقب کار خود واهمه ای داشته باشد و راه را برای بره خدا آماده نمود. DR 174.1
هیرودیس تحت تاثیر شهادت های صریح و قدرتمند یحیی قرار گرفته بود و با علاقه ای شدید جویا شد که چه باید کند تا در زمره شاگردان وی قرار گیرد. یحیی از این واقعیت آگاه شده بود که او در آستانه ازدواج با همسر برادرش می باشد، در حالی که شوهرش همچنان در قید حیات بود و با قدرت ایمان به هیرودیس گفت که کار او نامشروع است. هیرودیس هیچگونه تمایلی به از خودگذشتگی نداشت. او تحت تاثیر همسرش با همسر برادر خود ازدواج کرد، و یحیی را دستگیر و به زندان افکند، هر چند که قصد داشت تا او را آزاد کند. یحیی در حالی که دربند بود، از طریق شاگردان خود در باره کارهای قدرتمندانه عیسی شنید. او نمی توانست سخنان فیوضانه او را بشنود ولی شاگردانش او را آگاه ساخته بودند و از آنچه که شنیده بودند او را تسلی دادند. طولی نکشید که همسر هیرودیس او را تحت تاثیر قرار داده و دستور داد تا سر از تن یحیی جدا کردند. دیدم که متواضع ترین شاگردی که بدنبال عیسی می رفت، شاهد معجزات وی بود و از سخنان تسلی بخشی که بر لبان او جاری بود فهمید که عظیم تر از یحیی تعمید دهنده است؛ که به واسطه آن رفعت روحانی یافته و سربلند گردیدند، و از حظ بیشتری در زندگی خود بهره مند گردیدند. یحیی با روح و قدرت ایلیا )الیاس( آمده بود تا اولین ظهور مسیح را اع م کند. ا DR 174.2