Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

آرزوی اعصار

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 6—«ستاره او را ديده ايم»

    ” و چون عيسي در دوران سلطنت هيروديس پادشاه، در بيت لحم يهوديه بدنيا آمد، چند مغ از مشرق زمين به اورشليم آمدند و پرسيدند: “كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است؟ زيرا كه ستاره او را در مشرق ديده ايم و براي پرستش او آمده ايم”.AA 39.1

    مغاني كه از مشرق زمين به اورشليم آمدند، فيلسوف بودند، ايشان منتسب به طبقه خردمند و با نفوذ جامعه خويش بوده و مرداني اصيل و شرافتمند بودند. هرچند در ميان ايشان افرادي وجود داشتند كه از ساده لوحي مردم سوء استفاده مي كردند، اما سايرين مرداني درستكار بودند كه نشانه مشيت الهي را در طبيعت مطالعه مي كردند و به خاطر حكمت و صداقتشان ، از احترام مردم برخوردار بودند. مغاني كه براي ديدن عيسي آمدند، از چنين شخصيتي برخوردار بودند.AA 39.2

    نور خداوند همواره در ميان تاريكي شرك و ارتداد مي درخشد. هنگامي كه اين مغان، ستلرگان آسمان را مطالعه مي كردند و در صدد بودند تا به اسرار نهفته شده در مسير روشن ستارگان پي ببرند، جلال خالق را مشاهده كردند. و در تحقيقشان براي درك صريح حقيقت، به كتب مقدسه يهوديان مراجعه كردند. در سرزمين ايشان نيز نوشته هاي نبوتي ارزشمندي وجود داشت كه آمدن معلا الهي را پيشگويي كرده بود. بلعام نيز كه زماني نبي خدا بود به گروه مغان تعلق داشت.AA 39.3

    او با هدايت روح القدس ترقي و سعادت قوم اسرائيل و ظهور مسيح را پيش بيني كرده بود و نبوت هاي او در طي قرنهاي متمادي از نسلي به نسل بعد منتقل شده بود. با اين حال ظهورمنجي به شكل واضح تري در عهد عتيق آشكار شده بود و مغان با شادي و از نزديك شدن منجي مطلع شدند و اينكه همه جهان از معرفت جلال خداوند پر خواهد شد.AA 39.4

    مغان در شبي كه جلال خدا تپه هاي بيت لحم را غرق در روشنايي كرده بود، نوري اسرار آميز در آسمان ديده بودند. هنگامي كه روشنايي ناپديد گشت، ستاره درخشاني در آسمان ظاهر شد كه به آرامي حركت مي كرد و آن نه يك ستاره ثابت بود و نه يك سياره، و اين پديده توجه شديد مغان را به خود جلب كرد. اين ستاره حركت دسته جمعي گروهي از فرشتگان در فاصله اي دور بود كه مغان از آن بي اطلاع بودند. با اين حال اين ستاره از نظر آنان بسيار اهميت داشت آنان با كاهنان و فلاسفه يهود مشورت كرده و به بررسي طومارهاي عهد عتيق پرداختند. در نبوت بلعام اعلام شده بود كه، “ستاره اي از يعقوب طلوع خواهد كرد و عصايي از اسرائيل بر خواهد خواست.” (اعداد 24 آيه 17).AA 39.5

    آيا اين ستاره عجيب به عنوان منادي مسيح موعود فرستاده شده بود؟ مغان از نور حقيقت الهي استقبال كرده بودند. اكنون اين نور با درخشش بيشتري برايشان مي تابيد. به آنان از طريق رويا دستور داده شد تا در جستجوي پادشاه تازه تولد يافته رهسپار شوند.AA 40.1

    همانطوري كه ابراهيم چون خوانده شد ، با ايمان اطاعت نمود و بيرون رفت ، در حالي كه، “نمي دانست به كجا ميرود.” (عبرانيان 11 آيه 8). و همانطوري كه قوم اسرائيل با ايمان به دنبال ستون ابر به سوي سرزمين وعده به راه افتاد، همانطور نيز مردان غير يهود در پاسخ به نداي خداوند، براي يافتن منجي موعود به راه افتادند. مردم ممالك شرق در آن ايام ثروتمند بودند، و به همين دليل مغان دست خالي سفر نمي كردند. تقديم هدايا به پادشاهان و مقامات عالي مرتبه به نشانه احترام جزو آداب و رسوم ملل شرق به شمار مي رفت. مغان گرانبهاترين هدايايي را كه بر روي زمين يافت مي شدبه همراه خود آورده بودند تا به كسي تقديم كنند كه تمام قبايل و طوايف جهان در او بركت مي يافت.AA 40.2

    آنان بر تعقيب و بررسي ستاره لازم بود كه در شب سفر كنند، بنابراين بقيه ساعات را با تكرار احاديث و نبوتهاي مربوط به آمدن منجي سپري مي كردند. در هر توفقي براي استراحت نبوتها را تفتيش مي كردند و ايمانشان به هدايت الهي بيشتر مي شد و در تمام مدتي كه ستاره را به عنوان آيتي ظاهري در مقابلشان داشتند، از نشانه هاي باطني روح القدس نيز برخوردار بودند كه ايشان را تحت تاثير قرار مي داد و اميد مي بخشيد.AA 40.3

    مغان به سرزمين اسرائيل وارد شده بودند و از فراز كوه زيتون كه مشرف به اورشليم بود، سرازير مي شدند كه به ناگاه ستاره را كه در طول مسير دشوار سفر ايشان را هدايت كرده بود، مي بينند كه در بالاي هيكل اورشليم ثابت و بي حركت ايستاده است. ستاره پس از مدتي از نظر ايشان ناپديد مي شود. آنان با قدمهايي مشتاق و با اين توقع كه تولد مسيح مايه شادي همگان خواهد بود، به راه مي افتند. اما توقع ايشان بيهوده بود.AA 40.4

    با ورود به شهر مقدس، به هيكل وارد مي شوند و با شگفتي بسيار پي مي برند كه هيچ كس از تولد پادشاه تازه تولد يافته اطلاعي ندارد. سئوالات ايشان موجبات شادي كسي را فراهم نياورد، بلكه تا اندازه اي باعث شگفتي و ترس آميخته به تحقير كاهنان شد.AA 41.1

    كاهنان احاديث را تعليم مي دادند. آنان از دين و دينداري خودشان تمجيد مي كردند در حالي كه يونانيان و روميان را از ديگران گناهكارتر قلمداد كرده و تقبيح مي كردند. مغان مردمي بت پرست نبودند و در نظر خداوند و در مقايسه با كاهنان كه خود را پرستندگان خدا قلمداد مي كردند، از احترام بيشتري برخوردار بودند. با اين حال، يهوديان آنان را به چشم مشرك مي نگريستند. سوالات مشتاقانه آنان حتي در ميان مدافعان برگزيده شريعت به گرمي پاسخ داده نشد.AA 41.2

    خبر ورود مغان به اورشليم سر و صداي فراواني را در سرتاسر اين شهر ايجاد كرد. ماموريت عجيب ايشان احساسات مردم را برانگيخت و سرانجام خبر آن به قيصر هيروديس رسيد. ادومي حيله گر و بي رحم با اطلاع يافتن از رقيب احتمالي تحريك شده بود. او در مسير رسيدن به سلطنت عده بيشماري را قرباني كرده بود.AA 41.3

    هيروديس مورد تنفر مردمي بود كه برايشان حكومت مي كرد، زيرا خون بيگانه در رگهاي او جاري بود. و تنها منبع اطمينان او حمايت دولت روم بود. اما پادشاه جديد ادعاي عالي تري داشت زيرا پادشاه زاده شده بود. هيروديس تصور مي كرد كه كاهنان با بيگانگان توطئه چيني كرده اند تا با دامن زدن به اغتشاشات عمومي او را از قدرت ساقط كنند. او بدگماني خودش را از نظر پنهان داشت، با وجود اين تصميم گرفت كه با توسل به نيرنگ اقدامات رهبران اسرائيل را خنثي كند. بنابراين كاهنان و روساي قوم يهود را فراخواند و محل تولد مسيح را در ارتباط با تعاليم كتب مقدسه از ايشان جويا شد.AA 41.4

    سئوال هيروديس و خواهش مغان در ارتباط با تولد مسيح، غرور معلمين يهود را تحريك كرده بود. بي اعتنايي ايشان در تحقيق و تفحص بر روي طومارهاي نبوت، خشم هيروديس را برانگيخت. او تصور مي كرد كه آنان قصد دارند تا موضوع را از وي پنهان كنند.AA 41.5

    اما آنان جرات نمي كردند به پادشاه بي احترامي كنند، بنابراين هيروديس به كاهنان و علماي دين يهود دستور داد تا كتب مقدسه را بررسي كرده و محل تولد مسيح را به او بگويند. و “آنان پاسخ دادند، در بيت لحم يهوديه، زيرا نبي در اين باره چنين نوشته است.AA 41.6

    “اي بيت لحم كه در سرزمين يهودايي، تو در ميانفرمانروايان يهودا كمترين نيستي، زيرا از تو فرمانروايي ظهور خواهد كرد كه قوم من اسرائيل را شباني خواهد نمود.”AA 42.1

    سپس هيروديس مغان را براي ملاقات خصوصي فراخواند. طوفان خشم و ترس در دل او بيداد مي كرد، اما با ظاهري آرام و خونسرد ميهمانانش را به حضور پذيرفت و از ايشان زمان دقيق ظهور ستاره را پرسيد و چنين وانمود كرد كه از خبر تولد مسيح خوشحال شده است. آنگاه به آنان گفت كه، “برويد و درباره آن كودك به دقت تحقيق كنيد. چون او را يافتيد، مرا نيز آگاه سازيد تا آمده سجده اش كنم.” و سپس آنان را به بيت لحم روانه كرد.AA 42.2

    كاهنان و روساي دين در اورشليم در ارتباط با تولد مسيح آنطوري كه ادعا مي كردند، بي اطلاع نبودند. خبر ملاقات فرشتگان با شبانان به اورشليم رسيده بود اما علماي دين چنين خبري را بي ارزش تلقي كرده و نسبت به آن بي اعتنايي كردند. آنان خودشان مي بايستي عيسي را مي يافتند و مغان را به محل تولدش هدايت مي كردند ، اما در عوض مغان آمده و توجه آنان را به تولد مسيح جلب كرده بودند، “كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است؟ زيرا ستاره او را در مشرق ديده ايم و براي پرستش او آمده ايم.”AA 42.3

    اكنون غرور و حسادت در را به روي حقيقت بسته بود. اگر اخبار آورده شده از سوي شبانان و مغان پذيرفته مي شد، كاهنان و علماي دين يهود را در موقعيت بسيار نامطلوبي قرار مي داد و ادعاي كاذب ايشان را در تفسير حقايق الهي آشكار مي كرد.AA 42.4

    اين معلمين تحصيل كرده و متبحر حاضر نبودند به وسيله كساني هدايت شوند كه ايشان را مشرك مي خواندند. آنان مي گفتند، ممكن نيست كه خداوند ايشان را ناديده بگيرد و با شبانان جاهل و بي سواد و اقوام نامختون ارتباط برقرار كند. آنان تصميم گرفتند تا اخبار مربوط به تولد مسيح را كه باعث تحريك هيروديس پادشاه و همه اورشليم شده بود، حقير و كوچك شمارند. آنان حتي حاضر نبودند براي بررسي صحت و سقم اخبار به بيت لحم بروند. و باعث شدند كه مردم با نگرشي متعصبانه به موضوع تولد عيسي بنگرند. انكار مسيح از سوي كاهنان و روساي دين يهود از همين جا آغاز شد.AA 42.5

    در تمام مدتي كه خداوند دروازه نجات را به روي اقوام غير يهودي مي گشود، رهبران يهود در را به روي خودشان مي بستند.AA 42.6

    مردان مجوسي به تنهايي از اورشليم عزيمت كردند و هنگاميكه از دروازه هاي شهر اورشليم خارج شدند تاريكي شب بر همه جا سايه افكنده بود. آنان بار ديگر ستاره را ديدند و با شادي بسيار به سوي بيت لحم هدايت شدند. آنان از شرايط تولد فروتنانه عيسي، آنطوري كه به شبانان آشكار شده بود، اطلاع نداشتند. ايشان پس از سفري طولاني به خاطر بي توجهي رهبران يهود دلسرد شده بودند، و در مقايسه با زمان ورودشان به اورشليم با اعتماد به نفس كمتري آنجا را ترك كرده بودند. در بيت لحم نيز كسي از محافظين سلطنتي ماموريت محافظت از پادشاه تازه تولد يافته را به عهده نداشت. از اشخاص عالي مقام و سرشناس جهان كسي در كنار او حضور نداشت. او در آخري محقر متولد شده بود. و والدين او روستائياني بي سواد تنها محافظين وي بودند. آيا اين نوزاد همان كسي بود كه درباره اش نوشته شده بود كه، ” مي بايد اسباط يعقوب رابرپا كند و ناجيان اسرائيل را باز آورده و نور امت ها شود تا اقصاي زمين را نجات دهد.” (اشعياء 49 آيه 6).AA 43.1

    “چون به خانه درآمدند و كودك را با مادرش مريم ديدند، روي بر زمين نهاده، آن كودك را پرستش نمودند. “و در زير ظاهر فروتنانه عيسي، حضور الوهيت را تشخيص دادند. آنان با تمامي دل به او ايمان آوردند و سپس هديه هايي از طلا و كندر و مر به وي پيشكش كردند. چه ايماني در دلهاي اين مردان مجوسي يافت مي شد. كلامي كه مسيح، بعدها در مورد ايمان نظامي رومي بر زبان مي آورد در مورد اين مردان نيز صدق مي كرد كه ، “چنين ايماني در اسرائيل هم نيافته ام.” (متي 8 آيه 10).AA 43.2

    مردان مجوسي از نقشه شوم هيروديس بر عليه عيسي اطلاع نداشتند و هنگامي كه به هدف خويش نائل گرديدند، تصميم گرفتند به اورشليم مراجعت نموده و موفقيت خويش را به اطلاع هيروديس پادشاه برسنند. اما چون در خواب بودند وحي بديشان رسيد كه نزد هيروديس باز نگردد، از راه ديگر رهسپار ديار خود شدند.AA 43.3

    به همان طريق يوسف نيز هشدار يافت كه با مريم و كودك به مصر بگريزد. فرشته به او گفت: “در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زيرا هيروديس در جستجوي كودك است تا او را بكشد.” پس يوسف بيدرنگ اطاعت نموده و شبانگاه برخاست، كودك و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد.AA 43.4

    خداوند به وسيله مردان مجوسي توجه قوم يهود را به تولد پسرش جلب نمود. پرستش ها و تحقيقات مجوسيان در اورشليم برانگيخته شدن علائق عمومي و حتي حسادت هيروديس كه توجه كاهنان و علماي دين يهود را جلب كرده بود، افكار مردم را به سوي نبوتهاي مربوط به مسيح و حوادثي كه درست در همان موقع اتفاق افتاده بود، جلب كرد.AA 43.5

    شيطان مصمم بود تا نور الهي را از جهان دور نگه دارد و نهايت سعي خود را كرد تا با حيله و نيرنگ منجي را نابود كند، اما خدايي كه هرگز نه مي آرامد و نه مي خوابد، از پسر يگانه خويش مراقبت مي كرد. او كه من را از آسمان براي اسرائيل بارانيده بود، او كه در زمان قحطي الياس را خوراك داده بود، در سرزمين شرك، پناهگاهي براي مريم و عيسي فراهم كرد. و از طريق هدايايي كه مجوسيان از سرزمين مشركين آورده بودند، وسايل سفر به مصر و اقامت در سرزمين هاي بيگانه را براي ايشان فراهم كرد.AA 44.1

    مجوسيان نخستين افرادي بودند كه به منجي خوش آمد گفتند و هداياي ايشان نخستين هدايايي بود كه به او تقديم شد. و به واسطه آن هدايا چه افتخار عظيمي در خدمت به خداوند نصيب ايشان شد. هديه اي كه با محبت قلبي تقديم مي شود، مورد تكريم خداوند قرار مي گيرد و به طور موثري در راه خدمت به او به كار گرفته مي شود. اگر دلهايمان را به عيسي سپرده ايم، ما نيز بايد هدايايمان را به او تقديم كنيم، طلا و نقره گرانبهاترين اموال دنيوي و عالي ترين استعدادهاي فكري و معنويمان را بايد سخاوتمندانه وقف او كنيم، كه ما را محبت كرد و جانش را به خاطر ما فدا كرد.AA 44.2

    هيروديس در اورشليم بي صبرانه در انتظار بازگشت مجوسيان بود و با گذشت زمان سوء ظن او بيشتر و بيشتر مي شد. از نظر هيروديس بس ميلي رهبران يهود در نشان دادن محل تولد مسيح، نشان مي داد كه آنان از نيت وي آگاه شده بودند و مجوسيان نيز عمدا از او دوري كرده بودند. او با اين افكار دچار جنون و ديوانگي شده بود.AA 44.3

    حيله او با شكست مواجه شده بود، اما يك راه مانده بود و آن استفاده از نيروي زور بود. او تصميم گرفت كه سرنوشت پادشاه تازه تولد يافته را براي همگان درس عبرت قرار دهد، تا يهوديان گستاخ پاداش تلاش خويشرا براي به قدرت رساندن يك پادشاه بر تخت سلطنت دريافت كنند. سربازان بيدرنگ به بيت لحم اعزام شدند تا همه پسران دو ساله و كمتر را به قتل برسانند.AA 44.4

    خانه هاي ساكت و آرام شهر داوود، شاهد صحنه هايي از وحشت و هراس گرديد كه ششصد سال پيش از آن نبوت شده بود كه “صدايي از رامه به گوش مي رسد، صداي شيون و زاري و ماتمي عظيم، راحيل براي فرزندانش مي گريد، و تسلي نمي يابد، زيرا كه ديگر نيستند.”AA 44.5

    مسبب چنين مصيبتي خود يهوديان بودند، اگر آنان با صداقت و فروتني در طريق خداوند گام بر مي داشتند، او نيز خشم و غضب پادشاه را بي ضرر مي ساخت. اما آنان به خاطر گناهشان از خداوند جدا شده بودند و روح القدس را كه تنها سپر محافظ ايشان بود، انكار كرده بودند. آنان كتب مقدسه را براي مطابقت با ارده خداوند مطالعه نكرده بودند و نبوتهايي را جستجو كرده بودند كه ميتوانست به گونه اي تفسير شود كه به ايشان عظمت بخشد و نشان دهد كه خداوند چگونه همه اقوام ديگر را خوار و حقير شمرده است. و مايه تكبر و خودستايي ايشان بود كه مسيح به عنوان پادشاه ظهور مي كرد و دشمنانش را شكست مي داد و مشركين را با خشم و غضب خويش تار و مار مي كرد. آنان بدين ترتيب خشم رهبرانشان را برانگيخته بودند و به خاطر تفسير نادرست ايشان از رسالت مسيح، شيطان قصد كرده بود تا مسيح را نابود كند، اما اين نابودي متوجه ايشان شده بود. اين رفتار ظالمانه هيروديس يكي از آخرين وقايع تاريك سلطنت او بود. بلافاصله بعد از كشتار كودكان معصوم خودش نيز به سرنوشتي شوم دچار شد، او به مرگي وحشتناك محكوم شد.AA 45.1

    يوسف كه هنوز در مصر بود، پس از آن از سوي فرشتگان الهي دستور يافت كه به سرزمين اسرائيل بازگردد. يوسف به دليل اينكه عيسي را وارث سلطنت داوود مي پنداشت او را به بيت لحم بازگرداند، اما چون شنيد اركلائوس به جاي پدرش هيروديس در يهوديه حكم مي راند، ترسيد به آنجا برود زيرا تصور مي كرد كه توطئه هاي پدر بر عليه مسيح، از سوي پسر نيز اجراء شود.AA 45.2

    در ميان تمام پسران هيروديس، اركلائوس از نظر شخصيت بسيار شبيه پدرش بود. در آغاز سلطنت او در اورشليم آشوب عظيمي به وقوع پيوست كه طي آن هزاران يهودي به وسيله سربازان رومي قتل عام شدند.AA 45.3

    يوسف بار ديگر به مكاني امن هدايت شد، او به ناصره موطن سابق خويش باز گشت.AA 45.4

    در همين شهر بود كه عيسي نزديك به سي سال اقامت نمود، و بدين ترتيب، كلام انبياء به حقيقت پيوست كه گفته بودند: “ناصري خوانده خواهد شد”. جليل تحت كنترل يكي از پسران هيروديس قرار داشت و تركيب جمعيتي آن ناحيه يهوديه متفاوت بود و بيشتر ساكنان آن غير يهودي بودند.AA 45.5

    بنابراين موضوعات مربوط به قوم يهود كمتر مورد توجه مردم قرار مي گرفت، و به همين دليل ادعاهاي عيسي حسادت مقامات حاكم را بر نمي انگيخت.AA 46.1

    و اين چنين بود استقبال از منجي، هنگامي كه به اين جهان آمد. به نظر مي رسيد كه جاي امني براي استراحت منجي وجود ندارد. خداوند حتي زماني كه كار نجات انسان را به پيش مي برد، نمي توانست حفاظت از پسر محبوبش را به افراد محول كند. بنابراين فرشتگان را مامور كرد كه از عيسي مراقبت و محافظت كنند تا رسالتش را در اين جهان به انجام رساند و بدست كساني كشته شود كه براي نجات ايشان آمده بود.AA 46.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents