Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

آرزوی اعصار

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 40—«شبي بروي درياچه»

    در غروب آن روز بهاري، جمعيت انبوهي كه روي سبزه ها نشسته بودند از خوراكي كه مسيح تدارك ديده بود، خوردند و كلامي را كه در آن روز شنيدند همانند نداي خدا مورد توجه ايشان قرار گرفته بود. اعمال شفابخشي را كه مشاهده كرده بودند، تنها با قوت و قدرت الهي مي توانست انجام شود. اما معجزه پنج جان و دو ماهي براي همه كساني كه در آنجا حضور داشتند، مايه شادي و خوشحالي بود زيرا همه مردم از آن بهره مند شده بودند. خداوند در ايام موسي نيز قوم اسرائيل را در بيابان با منّ، نان آسماني، خوراك داده بود.AA 359.1

    آن كسي كه مردم رادر آن غروب بهاري خوراك داده بود، چه كسي مي توانست باشد؟ آيا اين همان شخصي نبود كه موسي درباره اش پيشگويي كرده بود؟ هيچ كس با قدرت انساني نمي توانست با پنج نان و دو ماهي كوچك، خوراك كافي را براي تغذيه جمعيت چند هزار نفري تدارك ببيند و به همين دليل مردم به يكديگر گفتند: «به راستي كه او همان پيامبر است كه مي بايد به جهان بيايد.»AA 359.2

    ايمان مردم در تمامي طول روز تقويت شده بود و كار درخشان عيسي، به مردم اطمينان مي داد كه منجي موعود در ميان ايشان ساكن است. اميد مردم در هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد. زيرا مسيح همان كسي بود كه سرزمين يهوديه را به بهشت تبديل مي كرد. سرزميني كه شير و عسل در آن جاري است.AA 359.3

    او مي تواند هر آرزويي را برآورده سازد و قدرت روميان منفور را در هم شكند. او مي تواند يهودا و اورشليم را آزاد سازد و سربازاني را كه در ميدان جنگ زخمي شده اند شفا بخشد. او مي تواند آذوقه تمام لشكريان را تامين كند و بر اقوام مختلف غالب شود و حاكميتي را كه قوم اسرائيل مدت ها در آرزوي آن بود، به ايشان عطا كند. شور و هيجان مردم به حدي بود كه هر لحظه آماده بودند او را به سلطنت برسانند. آنان مي ديدند كه عيسي براي جلب توجهشان به سوي خويش و كسب افتخار فردي هيچ گونه سعي و تلاشي انجام نمي دهد و در اين خصوص اساسا با كاهنين و حكام يهود فرق دارد. به همين دليل مي ترسيدند كه او براي تصاحب تخت سلطنت داوود هيچ ادعايي نكند و تلاشي انجام ندهد. سرانجام در مشورت با يكديگر توافق نمودند كه او را به عنوان پادشاه قوم اسرائيل اعلام كنند. شاگردان نيز در اين مورد به مردم ملحق شده، سلطنت داود را حق مسلم استاد و معلم خود تلقي مي كردند. آنان عقيده داشتند كه عدم پذيرش چنين افتخاري از سوي مسيح به واسطه تواضع و فروتني وي مي باشد. بگذار كه مردم نجات دهنده خويش را ستايش و تجليل كنند. بگذار كه كاهنين و حكام متكبر، او را كه با حاكميت خداوند آراسته شده است، اجبارا تعظيم و تجليل نمايند.AA 359.4

    مردم مشتاقانه براي انجام تصميم خويش برنامه ريزي مي كنند، اما عيسي بر خلاف ايشان از تمامي مسايل اطلاع دارد و نتايج چنين حركتي را به خوبي درك مي كند. حتي حالا هم كاهنين و حكام يهود در صدد قتل او بودند و او را متهم مي كردند كه مردم را از طرف ايشان پراكنده مي سازد. تلاش مردم براي قرار دادن عيسي بر تخت سلطنت، موجب بروز خشونت و آشوب مي شد و بدين ترتيب از ايجاد ملكوت روحاني جلوگيري مي شد. پس بدون تاخير بايد از اين جنبش جلوگيري مي شد. عيسي شاگردان را فرا مي خواند و از ايشان مي خواهد در همان حال كه او مردم را مرخص مي كند، آنها سوار قايق شوند و به كفرناحوم مراجعت كنند.AA 360.1

    براي شاگردان مسيح انجام هيچ يك از دستورات او تا اين اندازه غير ممكن نبود. شاگردان از مدت ها قبل در انتظار يك جنبش عمومي بودند تا عيسي را به سلطنت برسانند، آنان نمي توانستند تصور كنند كه اين همه شور و اشتياق هيچ انگاشته شود. جمعيت انبوهي كه براي برگزار كردن عيد فصح اجتماع نموده بودند، مشتاق و بي قرار، در انتظار ديدار از نبي جديد بودند. براي شاگردان عيسي اين بهترين فرصت بود كه از احساسات عمومي استفاده كرده و استاد محبوبشان را به سلطنت اسراييل منصوب كنند و در تب و تاب اين جاه طلبي جديد، مشكل بود كه خودشان دور شوند و عيسي را در آن ساحل دور افتاده تنها بگذارند.AA 360.2

    به همين دليل در مقابل اين تصميم اعتراض كردند اما عيسي در اين هنگام چنان با قدرت سخن گفت كه قبلا هرگز تصور نمي شد با ايشان چنين سخن گويد. شاگردان دريافتند كه مخالفت بيشتر ثمري نخواهد داشت بنابراين در سكوت و آرامش، راه دريا را در پيش گرفتند.AA 360.3

    اكنون عيسي به مردم فرمان مي دهد كه متفرق شوند و لحن كلام او به قدري قاطع است كه جمعيت جرات سرپيچي ندارد. در اين زمان، كلمات تحسين آميز و تمجيدها از لبان مردم محو مي گردد و در همان حال كه براي نزديك شدن به او به پيش مي روند، پاهاي ايشان از حركت باز مي ايستد، شادي و نگاه هاي مشتاقانه از چهره هاي ايشان محو مي گردد. در ميان آن جمعيت، مرداني روشن فكر و ثابت قدم حضور داشتند، اما صبر و بردباري شاهانه عيسي و سخنان، آرام امّا تحكم آميز وي از احتمال هرگونه آشوب جلوگيري كرده و مقاصد ايشان را خنثي مي كند. جمعيت در عيسي قدرت و قوتي را مشاهده مي كند كه فوق تمامي قدرت هاي زميني است و بدين ترتيب بدون هيچ ترديدي از فرمان عيسي اطاعت مي كنند.AA 360.4

    عيسي پس از مرخص كردن مردم، خود به كوه رفت تا به تنهايي دعا كند و ساعت ها بي وقفه از خداوند استدعا نمود. دعاها و استدعاهاي او نه براي خويشتن بلكه براي مردم بود. او دعا مي كرد تا خداوند به مردم قدرت و توانايي بدهد تا خصوصيت الهي ماموريت او را درك كنند، تا شيطان نتواند حكمت و معرفت ايشان را منحرف سازد. منجي مي دانست كه روزهاي خدمت او در اين جهان در حال اتمام است و عده قليلي او را به عنوان نجات دهنده خواهند پذيرفت.AA 361.1

    پس با اندوه فراوان و مجادله دروني، براي شاگردانش دعا كرد زيرا آنان به نحو غم انگيزي خسته شده بودند. شاگردان براي مدتي طولاني اين اميد را در دل پرورانده بودند كه او به عنوان پادشاه اسرائيل سلطنت خواهد كرد، اما اكنون اميد ايشان كه بر اساس يك توهم عمومي بنا شده بود به شكل دردناك و تحقيرآميزي به ياس تبديل مي شد. ايشان به جاي ديدن عيسي بر تخت سلطنت داود، مي بايستي شاهد مصلوب شدن او باشند. در واقع، صليب مي بايستي تاجگذاري حقيقي مسيح محسوب گردد. اما شاگردان اين موضوع را درك نكردند و در نتيجه آن، بايد با وسوسه ها و آزمايشات دشواري مواجه مي شدند كه شناخت اين وسوسه ها براي ايشان مشكل بود.AA 361.2

    بدون كمك روح القدس كه ذهن و فكر را روشن مي سازد و فهم را وسعت مي بخشد، ايمان شاگردان با شكست مواجه مي شد. براي عيسي بسيار دردناك بود كه تصوّر شاگردان از ملكوت او، تا اندازه زيادي به افتخار و عظمت دنيوي محدود شده بود. بار سنگين مسئوليت شاگردان، قلب مسيح را به حدي جريحه دار كرده بود كه با رنج و اندوه در حضور خداوند براي ايشان دعا مي كرد.AA 361.3

    شاگردان بعد از شنيدن فرمان عيسي، بلافاصله سوار بر قايق نشدند، آنان مدتي صبر كردند تا شايد عيسي نيز به ايشان ملحق شود.AA 361.4

    اما وقتي ديدند كه تاريكي شب فرا مي رسد، «سوار قايق شده، به آن سوي دريا، به جانب كفرناحوم روانه شدند. » آنان با نارضايتي، عيسي را ترك كردند و بيش از هر زمان ديگري بيقرار و ناشكيبا بودند و به خاطر اين كه به ايشان اجازه داده نشده بود كه عيسي را به عنوان پادشاه اعلام كنند، معترض بودند. آنان به دليل اينكه سريعا تسليم اوامر عيسي شده بودند، خود را مقصر مي دانستند و فكر مي كردند كه اگر مقاومت بيشتري نشان مي دادند، مي توانستند اهداف خود را به انجام برسانند.AA 362.1

    ترديد و بي اعتقادي، فكر و دل ايشان را تسخير نموده و عشق به كسب افتخار، چشمان روحاني ايشان را كور كرده بود. آنان مي دانستند كه عيسي مورد نفرت فريسيان مي باشد و به همين دليل علاقمند بودند كه او را در مقامي رفيع ببينند، مقامي كه شايستگي كسب آن را داشت. اتحاد و پيوستگي با معلمي كه معجزات قدرتمندي انجام مي داد و در همان حال با اتهام فريبكاري مورد دشنام و ناسزا قرار مي گرفت، براي شاگردان آزمايشي بود كه تحمل آن بسيار مشكل به نظر مي رسيد.AA 362.2

    آيا آنان مي بايستي براي هميشه جزء پيروان يك نبي دروغين به حساب آِند؟ آِا مسيح اقتدار خويش را به عنوان پادشاه نشان خواهد داد؟ چرا او كه چنين قدرتي را در اختيار داشت، شخصيت واقعي خويش را آَكار نمي كرد و درد و رنج ايشارن را تسكين نمي داد؟ چرا او يحياي تعميد دهنده را از مرگ فجيع و بي رحمانه نرهانيد؟ شاگردان با طرح چنين سئوالاتي آن چنان دچار شك و ترديد شدند كه ظلمت روحاني عظيمي بر ايشان مستولي شد. آنان از خود مي پرسيدند كه آيا عيسي ممكن است همان شيادي باشد كه فريسيان ادعا كرده بودند؟AA 362.3

    شاگردان در آن روز اعمال خارق العاده مسيح را مشاهده كرده بودند، و بنظرشان مي رسيد كه آسمان به زمين رسيده است. خاطره آن روز باشكوه و ارزشمند مي بايست دل هاي ايشان را باايمان و محبت سرشار مي نمود و اگر دل هاي ايشان درباره اين امور تفكر مي كرد، هرگز دجار وسوسه نمي شدند. ليكن ياس و دلسردي افكار ايشان را منحرف كرده بود. سخنان مسيح كه فرموده بود: «پاره هاي باقيمانده نان را جمع كنيد.....تا ضايع نشود. » مورد بي توجهي قرار گرفته بود.AA 362.4

    در آن روز شاگردان ساعات پربركتي را پشت سر گذاشته بودند، ليكن همه آن لحظات را فراموش كرده و در ميان آب هاي متلاطم گرفتار شده بودند، طوفان تصورات و خيالات باطل، افكارشان را آشفته كرده بود و در اين شرايط خداوند مشكل ديگري را بر سر راهشان قرار داده بود تا روحشان پريشان تر و فكرشان مشغول تر گردد. خداوند غالبا اين كار را زماني كه مردم براي خود گرفتاري و مشكل ايجاد مي كنند، انجام مي دهد. هرچند كه نياز چنداني به ايجاد نگراني بيشتر نبود زيرا خطر با سرعت به شاگردان نزديك و نزديك تر مي شد.AA 362.5

    طوفان شديدي در حال نزديك شدن بود در حالي كه آنها براي ايستادگي در مقابل آن مهيا نبودند. اين حادثه ناگهاني، ايشان را غافلگير كرده بود زيرا روز كاملا آرامي را پشت سر گذاشته بودند و هنگامي كه امواج بر قايق ايشان مي كوبيد، ترس و وحشت وجودشان را فرا گرفت و در اين شرايط، نارضايتي، بي ايماني و ناشكيبايي را فراموش كرده بودند. همه تلاش مي كردند كه از غرق شدن قايق جلوگيري كنند. فاصله ميان بيت صيدا تا محل ملاقات ايشان با عيسي از طريق دريا فاصله كوتاهي بود و در هواي مساعد چند ساعت طول مي كشيد، اما اكنون در ميان طوفان، از نقطه مورد نظر دورتر و دورتر مي شدند.AA 363.1

    پاس چهارم از شب گذشته بود و آنان در اين مدت با پارو زدن سعي كرده بودند و از غرق شدن قايق جلوگيري كنند. سرانجام خسته شدند و خود را به دست نابودي سپردند. درياي تاريك و طوفاني، درس عجز و درماندگي را به ايشان آموخت و اكنون در اشتياق ديدار معلم و سرورشان لحظه شماري مي كردند.AA 363.2

    عيسي ايشان را فراموش نكرده بود. او از كنار ساحل مردان وحشت زده اي را مي ديد كه با طوفان مبارزه مي كردند او حتي براي يك لحظه شاگردان را از نظر دور نداشت و با نگراني شديدي به قايق شاگردان نگريسته بود، قايقي كه سرنشينان آن مردان ارزشمندي بودند كه بعدها مي بايستي نور عالم باشند. همچنان كه يك مادر، با محبت فراوان از فرزندش مراقبت مي كند، استاد دلسوز و مهربان نيز مراقب شاگردان بود. هنگامي كه قلب ايشان شكست و جاه طلبي نامقدس ايشان سركوب شد، با فروتني، تقاضاي كمك كردند و دعاي ايشان مستجاب گرديد. شاگردان در آن لحظاتي كه خود را از دست رفته تصور مي كردند، پرتو نوري را مشاهده مي كنند كه به شكلي اسرارآميز به ايشان نزديك مي شود. اما نمي دانند كه او عيسي است و او را كه براي كمك به ايشان آمده بود، دشمن مي پندارند و وحشت بر ايشان مستولي مي شود، دست هايي كه با عضلات آهنين پاروها را محكم گرفته بودند، سست مي شوند. قايق تحت تاثير امواج به اين طرف و آن طرف پرتاب مي شد ولي همه نگاه ها به شبحي كه شكل انسان بر روي امواج كف آلود دريا در حال قدم زدن بود، خيره شده بود.AA 363.3

    شاگردان آن را شبح منحوسي مي پندارند كه در پي نابودي ايشان است و با وحشت تقاضاي كمك مي نمايند. عيسي به راه خود ادامه مي دهد، چنان كه گويي مي خواهد از كنارشان بگذرد، اما آنان او را شناخته، طلب ياري مي كنند.AA 364.1

    استاد محبوب ايشان برمي گردد و صداي او شاگردان وحشت زده را آرام مي كند و مي فرمايد: «دل قوي داريد، من هستم. مترسيد! »AA 364.2

    شاگردان به محض اين كه از اين حقيقت خارق العاده آگاه مي شوند، پطرس با شادي در كنار عيسي مي ايستدو امّا باور اين موضوع هم برايش دشوار است. بنابراين مي گويد: «سرور من! اگر تويي، مرا بگو تا روي آب نزد تو بيايم»عيسي پاسخ مي دهد: «بيا! »پطرس تا زماني كه به عيسي نگاه مي كند با اطمينان روي آب راه مي رودو اما هنگامي كه به احساس رضايت از خود، به عقب بر مي گردد و به همراهان خود در قايق مي نگرد، از منجي روي بر مي گرداند. باد تندي در حال وزيدن است و امواج مرتفع و خروشان دريا ميان او و عيسي حايل شده و اين مساله موجب وحشت پطرس مي شود. مسيح براي لحظاتي از نظر او پنهان مي شود و ايمان وي ضعيف مي گردد. پطرس در حال كه در آب فرو مي رود و امواج متلاطم دريا، كلام مرگ را در گوش او زمزمه مي كند، چشمان خود را از امواج خروشان بلند مي كند و به سوي عيسي مي نگرد و فرياد مي زند: «سرور من! نجاتم ده. »عيسي بي درنگ دست خود را دراز كرد و او را گرف و گفت: «اي كم ايمان، چرا شك كردي؟»AA 364.3

    پطرس دست هاي عيسي را گرفت و دست در دست هم وارد قايق شدند. اكنون پطرس مطيع و آرام شده بود و در مقابل همراهانش هيچ دليلي براي باليدن به خود نداشت چون كه به واسطه بي ايماني و خودستايي چيزي نمانده بود كه زندگي خود را از دست بدهد. هنگامي كه از عيسي روي بر مي گرداند، تعادل خود را از دست مي دهد و در ميان امواج خروشان فرو مي رود.AA 364.4

    هنگامي كه با سختي و مشكلات روبرو مي شويم، ما نيز مانند پطرس رفتار مي كنيم و به جاي اين كه به يسي نگاه كنيم، به امواج متلاطم مي نگريم، در قدم هايمان دچار لغزش مي شويم و امواج غرور ما را احاطه مي كند.AA 364.5

    عيسي از پطرس نخواسته بود كه به سوي او بيايد و هلاك گردد، به همين ترتيب وقتي كه ما را به سوي خويش فرا مي خواند، ما را رها نمي كند، بلكه مي گويد: «مترس!»،AA 364.6

    “زيرا كه من تو را فديه دادم و تو را به اسمت خواندم پس تو از آن من هستي. چون از آب ها بگذري من با تو خواهم بود و چون از نهرها عبور نمائي تو را فرا نخواهند گرفت و چون از ميان آتش روي، سوخته نخواهي شد و شعله اش تو را نخواهد سوزانيد زيرا من يهوه، خداي تو و قدوس اسراييل، نجات دهنده تو هستم.” (اشعياء 43 آيه 1 تا 3).AA 365.1

    عيسي از شخصيت شاگردان خويش آگاه بود و مي دانست كه ايمان ايشان مي بايستي به طور جدي مورد آزمايش قرار گيرد و در جريان راه رفتن پطرس روي آب، عيس مي خواست ضعف پطرس را به وي آشكار كند و به او نشان بدهد كه امنيت و سلامتي او به توكل و اعتماد مداوم به قدرت الهي بستگي دارد.AA 365.2

    پطرس در صورتي مي توانست در ميان طوفان آزمايش و تجربه گام بردارد كه توكل و اعتماد به خويشتن را كنار بگذارد و به نجات دهنده توكل نمايد. پطرس درست در نقطه اي كه فكر مي كرد قدرت دارد، ضعف خويش را مشاهده كرد و تا زماني كه ناتواني خويش را تشخيص نداد، توكل و اعتماد به مسيح را درك نكرد. اگر درسي را كه مسيح در واقعه راه رفتن روي آب سعي داشت به او بياموزد فرا مي گرفت در مواجه شدن با آزمايش هاي بعدي متحمل شكست نمي شد.AA 365.3

    خداوند هر روزه فرزندان خود را تعليم مي دهد و به وسيله اوضاع و شرايطي كه هر روزه براي ايشان اتفاق مي افتد آنان را براي انجام وظايف و مسئوليت هاي مهمتري كه براي خيريت ايشان مقرر شده است، آماده مي سازد. نتيجه آزمايش ها و تجربيات روزمره پيروزي يا شكست ايشان را در بحران هاي شديد زندگي تعيين مي كند.AA 365.4

    كساني كه پيوسته از درك و شناخت چگونگي توكل به خداوند عاجزند، در جريان آزمايش ها و وسوسه ها شكست خواهند خورد.AA 365.5

    شايد اكنون تصور كنيم كه جاي پاي ما محكم و استوار است و هرگز دچار لغزش نخواهيم شد، شايد با اطمينان بگوييم كه من مي دانم به چه كسي ايمان و اعتقاد دارم و هيچ چيزي نمي تواند ايمان مرا نسبت به خداوند و به كلام او متزلزل كند.AA 365.6

    اما شيطان همواره در نظر دارد كه از ويژگي هاي موروثي و تربيتي ما در مواجه شدن با سختي ها و آزمايشات سوء استفاده كند و چشمان ما را نسبت به نقائص و احتياجاتمان كور كند.AA 365.7

    تنها با درك ضعف ها و ناتواني هاي خود و نگاه مداوم به عيسي است كه مي توانيم با اطمينان گام برداريم.AA 365.8

    به محض اين كه عيسي سوار بر قايق شد، باد فرو نشسته، «قايق همان دم به جايي كه عازمش بودند، رسيد.» و طلوع سپيده جايگزين شب هراس و وحشت شده بود. شاگردان و سايرين كه در قايق بودند، با قلبي سپاسگذار در برابر عيسي روي بر زمين نهاده، گفتند: «به راستي كه تو پسر خدايي!»AA 366.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents