Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

آرزوی اعصار

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 83—«در راه عمائوس»

    اواخر عصر روز قيام، دو تن از شاگردان به سوي دهكده اي مي رفتند، عمائوس نان، كه در دو فرسنگي اورشليم واقع شده بود. اين شاگردان در خدمت مسيح از جايگاه برجسته اي برخوردار نبودند، امّا از ايمانداران صادق و صميمي به شمار مي رفتند. آنان براي به جا آوردن مراسم عيد فصح به اورشليم آمده بودند و به خاطر وقايعي كه به تازگي به وقوع پيوسته بود، بسيار نگران و حيرت زده بودند. آنان اخبار مربوط به جابجايي جسد مسيح از قبر را كه در صبح آن روز منتشر شده بود و هم چنين خبر مربوط به ملاقات زنان با فرشتگان و عيسي را شنيده بودند. اين دو، اكنون براي دعا و تفكر به خانه هايشان باز مي گشتند و در طول راه درباره وقايع مربوط به محاكمه و مصلوب شدن صحبت مي كردند. آنان پيش از اين هرگز تا اين اندازه دلسرد و نااميد نشده بودند.AA 787.1

    آنان در مسير سفرشان، مسافت زيادي را طي نكرده بودند كه ناگهان غريبه اي به ايشان ملحق شد، امّا آنچنان غرق نااميدي و اندوه بودند كه او را نشناختند و با بيان نيات قلبي خويش به گفتگويشان ادامه دادند.AA 787.2

    آنان در مورد تعاليمي كه مسيح داده بود با يكديگر تبادل نظر مي كردند و چنين به نظر مي رسيد كه قادر به درك آن نيستند.AA 787.3

    هنگامي كه درباره وقايعي كه اتفاق افتاده بود سخن مي گفتند، مسيح سخت مشتاق شد تا ايشان را تسلي دهد. او رنج و اندوه ايشان را ديده بود و از افكار پيچيده و متناقضي كه از اذهان ايشان خطور مي كرد كاملا آگاه بود. اين افكار موجب شده بود تا اين دو شاگرد از خود سئوال كنند كه آيا اين مرد، كسي كه متحمل خفت و خواري شده بود، مي توانست همان مسيح باشد؟AA 787.4

    رنج و اندوه ايشان مهار نمي شد و مي گريستند. عيسي از محبت ايشان نسبت به خود آگاه بود و اشتياق داشت تا اشگهاي ايشان را پاك كند و دلهايشان را از شادي و شعف آكنده سازد. امّا نخست بايد به ايشان درسي مي داد كه هرگز آن را فراموش نكنند.AA 787.5

    او از ايشان پرسيد، “در راه، درباره چه گفتگو مي كنيد؟ آنها با چهره هايي اندوهگين، خاموش ايستادند. آنگاه يكي از ايشان كه كلئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت:، آيا تو تنها شخص غريب در اورشليمي كه از آنچه در اين روزها واقع شده بي خبري؟ عيسي پرسيد: “كدام واقعه؟” گفتند:“آنچه بر عيساي ناصري گذشت. او پيامبري بود كه در پيشگاه خدا و نزد همه مردم، كلام و اعمال پر قدرتي داشت. “امّا سران كاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محكوم شود و بر صليبش كشيدند.” سپس با اندوه و نااميدي و با لبهايي لرزان گفتند كه “ما اميد داشتيم او همان باشد كه مي بايست اسرائيل را رهايي بخشد. افزون بر اين، بواقع اكنون سه روز از اين وقايع گذشته است.”AA 788.1

    عجيب بود كه شاگردان سخنان مسيح را به خاطر نمي آوردند و درك نمي كردند كه خود او اين وقايع را از قبل پيش بيني كرده بود. آنان نمي فهميدند كه قسمت آخر پيشگويي او، درست همانند قسمت اول، تحقق خواهد يافت، يعني اينكه او در روز سوم از مرگ برخواهد خاست. اين بخشي از پيشگويي او بود كه ايشان بايست به خاطر مي آوردند. كاهنان و علماي دين يهود اين موضوع را فراموش نكرده بودند. آنان، در روز بعدي كه پس از “روز تهيه” بود، نزد پيلاتس گرد آمده، گفتند “سرور ما، به ياد داريم كه آن گمراه كننده وقتي زنده بود، مي گفت، پس از سه روز بر خواهم خاست.” (متي 27 آيات 62 و 63). امّا شاگردان اين سخنان منحي را به ياد نياوردند.AA 788.2

    آنگاه به ايشان گفت: “اي بي خردان كه دلي دير فهم براي باور كردن گفته هاي انبياء داريد! آيا نمي بايست مسيح اين رنج ها را ببيند و سپس به جلال خود درآيد؟” شاگردان از خود مي پرسيدند، اين غريبه چه كسي مي تواند باشد كه اين چنين پر قدرت و با اميدواري سخن مي گويد. آنان براي نخستين بار بعد از ماجراي مصلوب شدن مسيح، احساس اميدواري مي كردند.AA 788.3

    آنان اغلب اوقات با جديت به همراهشان نگريستند و فكر كردند كه اين سخنان فقط مي تواند از سوي مسيح گفته شود. آنان از سخنان او در شگفت شده و دلهايشان با انتظاري شادي بخش شروع به تپيدن كرد.AA 788.4

    سپس از موسي و همه انبياء آغاز كرد و آنچه را كه در تمامي كتب مقدس درباره او گفته شده بود، برايشان توضيح داد. اگر او از همان ابتدا خود را به ايشان معرفي مي كرد، دلهاي ايشان خرسند مي شد و در اوج شادي، هيچ نيازي براي درك حقيقت احساس نمي كردند.AA 788.5

    بنابراين لازم بود تا پيشگويي هايي را كه از طريق آيات و نبوتهاي عهد عتيق درباره او داده شده بود، درك كنند. ايمان آنان بايد بر همين اساس بنا شود. مسيح براي متقاعد كردن آنان معجزه نكرد، زيرا نخستين وظيفه او بود كه كتب مقدس را براي آنان توضيح دهد. آنان مرگ او را به منزله از بين رفتن تمامي اميدها و آرزوهايشان تلقي كرده بودند و اكنون مسيح از طريق نبوتها به ايشان نشان مي داد كه مرگ او، قوي ترين نشانه براي ايمانشان مي باشد.AA 789.1

    در تعليم اين شاگردان، عيسي اهميت عهد عتيق را به عنوان شاهد رسالت خود آشكار كرد. بسياري از باصطلاح مسيحيان،عهد عتيق را كنار گذاشته و ادعا مي كنند كه ديگر مفيد نمي باشد. در حالي كه مسيح چنين ادعايي را نمي پذيرد.AA 789.2

    او براي عهد عتيق چنان اهميت و ارزش فوق العاده اي قائل بود كه درباره آن فرمود، “اگر به موسي و انبياء گوش نسپارند، حتي اگر كسي از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.” (لوقا 16 آيه 31).AA 789.3

    اين صداي مسيح است كه از طريق پاتريارخها و انبياء از ايام آدم تا انتهاي زمان، سخن مي گويد. منجي در عهد عتيق نيز با همان صراحت عهد جديد آشكار شده است. اين نور مربوط به نبوتهاي عهد عتيق است كه زندگي مسيح و تعاليم عهد جديد را به صراحت و زيبايي عرضه مي كند. معجزات مسيح دليل الوهيت او مي باشند، امّا دليل قوي تري كه به ما نشان مي دهد مسيح منجي جهان مي باشد، در مقايسه نبوتهاي عهد عتيق با تاريخچه عهد جديد ديده مي شود.AA 789.4

    مسيح با تشريح نبوتهاي عهد عتيق مشكلاتي را كه مي بايست در جامه بشري با آنها روبرو شود و همچنين وظايف خود را براي شاگردان توضيح داد. توقع شاگردان از او كه مي بايست بر طبق انتظارات انساني بر تخت سلطنت داود تكيه كند، انتظاري كاملا اشتباه و گمراه كننده بود. چنين توقعي از مسيح با درك صحيح هبوط او از عالي ترين مقام به پائين ترين مقامي كه مي توانست اشغال شود، كاملا مغاير بود. او انتظار داشت كه اذهان شاگردان در اين مورد، كاملا روشن شود. آنان مي بايست تا حد امكان در خصوص جام مصيبت كه به او اختصاص داده شده بود، اطلاع مي يافتند. مسيح به ايشان نشان داد كه مجادله هولناكي را كه ايشان هنوز قادر به درك آن نبودند، تحقق وعده اي بود كه پيش از بنيان عالم، بنا نهاده شده بود. مسيح بايد مي مرد، همانطور كه يك آدم متخلف از شريعت كه در صورت ادامه گناه، بايد مي مرد.AA 789.5

    همه اينها بايد واقع شود، امّا نبايد به شكست ختم شود، بلكه مي بايست به پيروزي باشكوه و جاوداني منجر گردد. عيسي به آنان گفت كه براي نجات از گناه، تمام سعي خود را به كار گيرند. پيروان او بايد همانطور كه او زندگي كرد، زندگي كنند و با تلاشي جدي و خستگي ناپذير براي نجات بشريت از گناه، عمل كنند.AA 790.1

    مسيح، به اين طريق براي شاگردانش سخن گفت و اذهان ايشان را آماده كرد تا كتب مقدسه را درك كنند. آنان خسته بودند امّا گفتگو خاتمه نيافته بود. سخنان حيات بخش و دلگرم كننده از لبهاي منجي جاري بود، با اين حال، چشمان ايشان هنوز به روي حقيقت باز نشده بود. هنگامي كه مسيح از ويراني اورشليم براي ايشان سخن گفت، با زاري و اندوه به اين شهر رو به زوال نگريستند. امّا هنوز هم كسي را كه با ايشان سفر مي كرد، نشناخته بودند. آنان تصور نمي كردند كه موضوع مورد گفتگويشان، يعني مسيح، در كنار ايشان در حال راه رفتن باشد، زيرا مسيح طوري وانمود مي كرد كه شخص ديگري است. آنان فكر مي كردند كه او يكي از كساني است كه در جشن بزرگ حضور يافته و اكنون به خانه خويش باز مي گردد. مسيح به همراه ايشان از ميان جاده سنگلاخ و ناهموار راه مي رفت و هراز گاهي توقف كرده و به استراحت مي پرداخت. به اين طريق آنان در ابتداي مسير كوهستان به پيش مي رفتند در حالي كه، كسي كه بزودي مي بايست در دست راست خداوند قرار گيرد، كسي كه مي توانست بگويد “تمامي قدرت در آسمان و در زمين به من داده شده است.” در كنار ايشان راه مي رفت. (متي 28 آيه 18).AA 790.2

    در طول سفر ايشان، خورشيد غروب كرده بود و قبل از اينكه مسافران به محل استراحت برسند، كارگراني كه در مزارع كار مي كردند، محل كارشان را ترك كرده بودند. هنگامي كه شاگردان به خانه هايشان نزديك شدند، غريبه اي كه با ايشان سفر مي كرد، طوري وانمود كرد كه مي خواهد به سفرش ادامه دهد. امّا شاگردان به او علاقمند شده بودند. آنان تشنه شنيدن سخنان او بودند، بنابراين گفتند، “با ما بمان” به نظر نمي رسيد كه مسيح دعوت آنان را بپذيرد، امّا، ايشان اصرار كرده و گفتند، “چيزي به پايان روز نمانده و شب نزديك است.” و مسيح دعوت ايشان را پذيرفت و داخل شد تا با ايشان بماند.”AA 790.3

    اگر شاگردان در دعوت از مسيح پافشاري نمي كردند، نمي توانستند آگاه شوند كه همسفر ايشان همان عيساي مسيح است كه از مرگ برخاسته بود. مسيح، هرگز همراهي خود را به كسي تحميل نمي كند.AA 790.4

    اگر خود را به آناني كه نيازمند او هستند، مربوط مي داند و با شادماني به كلبه هاي محقر ايشان وارد شده و دلهاي ايشان را آرامي و تسلّي مي بخشد. امّا اگر افراد نسبت به ميهمان آسماني و دعوت از او بي تفاوت باشند، او نيز از كنار ايشان خواهد گذشت. به اين نحو، بسياري، فرصت عالي با مسيح بودن را از دست مي دهند. آنان نيز مانند آن دو شاگردي كه با مسيح سفر مي كردند، او را نخواهند شناخت.AA 791.1

    بزودي، غذاي ساده اي آماده مي شود و جلوي ميهمان كه بر سر ميز نشسته است قرار داده مي شود. مسيح دست خود را دراز كرده و نان را بركت مي دهد. شاگردان با ديدن دستهاي او از ترس و وحشت، به عقب مي پرند زيرا او دستهاي خود را درست به همان طريقي كه استاد ايشان باز مي كرد، باز كرده بود. آنان بار ديگر به دستهاي او نگاه مي كنند و اينك آثار ميخ ها را در دستهاي او مي بينند. هر دوي ايشان، هم زمان فرياد مي زندد،” اين عيساي خداوند است....... او از مرگ برخاسته است.AA 791.2

    آنان برمي خيزند تا خودشان را به پاي او افكنده و او را پرستش كنند، امّا او از نظر ايشان ناپديد مي شود. آنان از يكديگر مي پرسند، “آيا هنگامي كه در راه با ما سخن مي گفت و كتب مقدس را بر ايمان تفسير مي كرد، دل در درون ما نمي تپيد؟”AA 791.3

    امّا با اين اخبار مهم كه بايد به اطلاع ديگران مي رساندند، نمي توانستند بنشينند و گفتگو كنند. خستگي و گرسنگي ايشان از بين رفته بود. آنان غذايشان را دست نخورده رها مي كنند و بلافاصله از همان مسيري كه آمده بودند، به سوي اورشليم رهسپار مي شوند تا خبر خوش قيام منجي را به ساير شاگردان اطلاع دهند. در بعضي از قسمت ها، راه نا امن بود، امّا آنان با عبور از مسيرهاي پرپيچ و خم دشوار به راه خود ادامه مي دهند. آنان نمي دانند و نمي بينند كه مسيح، در طول سفر از ايشان محافظت مي كند. اين دو، با وسايل سفر در دست، به پيش رفته و قصد دارند تا آنجا كه امكان دارد سريعتر راه بروند. آنان راهشان را گم مي كنند امّا بعد از مدتي دوباره مسير را پيدا مي كنند. بعضي اوقات دوان دوان، بعضي اوقات تلو تلو خوران به راه خويش ادامه مي دهند، در حالي كه همسفر نامريي در تمام طول راه با ايشان همراهي مي كند.AA 791.4

    شب، تاريك است امّا آفتاب عدالت بر ايشان مي درخشد. دلهاي ايشان از شادي مي تپد. به نظر مي رسد كه در دنيايي تازه به سر مي برند. مسيح، منجي ايشان زنده است و ديگري نيازي نيست تا در مرگ او زاري كنند.AA 791.5

    مسيح از مرگ برخاسته است آنان اين جمله را بارها و بارها تكرار مي كنند. اين پيامي است كه آنان براي مصيبت زدگان حمل مي كنند. آنان بايد حكايت عالي و خارق العاده را عمائوس را به همگان اعلام كنند و بايد بگويند كه چه كسي در راه به ايشان ملحق شده بود. آنان حامل بزرگترين پيامي بودند كه تاكنون به جهان داده مي شد، پيامي كه اميدها و انتظارات خانواده بشري در تمامي زمانها به آن بستگي داشت.AA 792.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents