Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

پاتریاخها و انبیا

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۳۹ - “پیروزی بر باشان”

    این بخش بر اساس تثنیه 2؛ 3:۱ ۱-۱۱ نوشته شده است .PA 387.1

    پس از گذر از جنوب آدوم، قوم اسرائیل به سوی شمال تغییر مسیر داد، و سپس باز هم رو به جانب سرزمین موعود حرکت کرد، اکنون راه آنان از دشتی وسیع و مرتفع می گذشت که نسیمی خنک و جان بخش نوازشش می داد. در مقایسه با آن دره های خشک و بی آب که تا کنون از آن عبور می کردند، این تغییر خوشایندی به نظر می رسید، پس امیدوار و شادمان با تمام نیرو به پیس رفتند. هنگامی که از رود زارد گذشتند به شرق سرزمین موآب رسیدند: فرمان چنین گفته بود: “موآب را اذیت و آزار مرسان و با ایشان منازعت و جنگ منما، زیرا که از زمین ایشان هیچ نصیبی به شما نخواهم داد. چونکه عار را به بنی لوط برای ملکیت داده ام.” همین رهنمود درباره آمونیان نیز که از نوادگان لوت بودند، داده شد. PA 387.2

    مردم اسرائیل که هنوز با تمام قوایشان به سوی شمال می رفتند، به زودی به سرزمین آموریان رسیدند. در اصل این مردمان جنگی و تنومند بخش جنوبی سرزمین کنعان را اشغال کرده بودند لیکن با افزایش جمعیتشان از اردن عبور کرده، ما موآبیان وارد جنگ شدند، که این امر منجر به تصاحب بخشی از قلمرو آنان گردید. بدین ترتیب در اینجا ساکن شدند و حاکمین بی چون و چرای سرزمینی گشتند که از عارنون تا شمال، یعنی جابوک، گسترده بود. راه اردن که بنی اسرائیل می خواستند از آن عبور کنند، درست از میان قلمرو این مردم می گذشت، پس موسی پیامی دوستانه به سیحون، شاه حشبون، در پایتختش فرستاد: “اجازت بده که از زمین تو بگذرم، به شاهراه خواهم رفت و به طرف راست یا چپ میل نخواهم کرد. خوراک را به نقره به من بفروش تا بخورم، و آب را به نقره به من بده تا بنوشم، فقط اجازت بده تا بر پاهای خود بگذرم.” پاسخ آنان منفی و قاطع بود، و تمام قوم حبشون فراخوانده شدند تا با پیشروی مهاجمان مقابله نمایند. این ارتش نیرومند بر جان اسرائیلی که از امکانات ناچیز‌ برای برخورد با ارتشی منظم و مجهز برخوردار بود، وحشت افکند. تا جایی که به مهارتهای جنگی مربوط می شد، دشمنان برتری داشتند. در ظاهر امر، یک پایان سریع برای اسرائیل متصور می شد. PA 387.3

    لیکن موسی همچنان نگاهش را به ستون ابر دوخته بود، و مردم را با این نکته که حضور خداوند هنوز با آنان است، دلگرمی می داد. همزمان از آنان خواست تا هرچه در توان انسانی آنها است انجام دهند تا برای جنگ آماده شوند. دشمن تشنه جنگ بود و مطمئن از اینکه اسرائیل ناتوان را از صفحه سرزمینش محو خواهد ساخت. لیکن از جانب مالک همه سرزمینها فرمانی به سوی رهبر بنی اسرائیل گسیل گردید: “اینک به تسلیم نمودن سیحون و سرزمین او به دست تو شروع کردم، پس بنا به تصرف آن بنما تا زمین او را مالک شوی.”PA 388.1

    این مردمان ساکن مرزهای کنعان عفو می شدند اگر با کلام خدا در ارتباط با عبور اسرائیل مبارزه نکرده بودند. خداوند اثبات کرده بود که با صبر و تحمل، محبت عظیم و مرحمتش را برای این مردمی که حتی به خدای اسرائیل ایمان نداشتند، ارزانی می دارد. هنگامی که در رویا بر ابراهیم عیان شد که اولادش، فرزندان اسرائیل، باید در سرزمینی غریب، به مدت چهارصد سال غریب بمانند، خداوند به او تعهدی سپرد: “و در پشت چهارم بدینجا خواهند برگشت، زیرا گناه آموریان هنوز تمام نشده است.” گرچه آموریان بت پرست بودند و زندگی شان حقاً به واسطه پلیدی شان به هدر رفته بود، لیکن خداوند از آنان برای چهارصد سال چشم پوشی کرد تا گواهی خطاناپذیر بدانان دهد که می گفت او خدای واقعی است، و خالق زمین و آسمان. اکنون دیگر تمام ابهامشان برای اینکه بدانند چرا اسرائیل از مصر آورده شده بود، به پایان رسید. قواه کافی ارائه شده بود؟ شاید به حقیقت پی برده بودند اگر چنانچه می خواستند از بت پرستی و هرزگی روی برگردانند. اما نور را نپذیرفتند و به بتهایشان چسبیدند. PA 388.2

    زمانی که خداوند برای دومین بار مردمش را به مرزهای کنعان آورد، گواه دیگری از قدرتش به آن مردمان بی ایمان نشان داده شد. آنان دیده بودند که در جنگ با پادشاه آراد و پیروزی بر کنعانیان و نیز در معجزه ای که جان هلاک شوندگان و مارگزیدگان در بیابان را نجات داد، خدا با اسرائیل است. گرچه از عبور بنی اسرائیل از سرزمین آدوم جلوگیری شده بود، که ناگزیرشان کرده بود راهی سخت و دشوار را از کنار دریای سرخ طی کنند، با این وجود در طول همه سفر و استقرارهای موقتشان در ادوم، مواب و امون، هرگز خشونت نشان نداده بودند و آسیبی به مردم و اموالشان ترسانده بودند. آنگاه که قوم اسرائیل به مرزهای آمور رسید، تنها درخواست اجازه عبور مستقیم از آن سرزمین را کرده بود و تعهد نموده بودند که همان قوانین داد و ستدد که ما دیگران رعایت می کنند، در آنجا نیز داشته باشند. وقتی پادشاه آموریان این تقاضای مؤدبانه را نپذیرفت، و از روی دشمنی مردانش را برای، نبرد چمع کرد، بی انصافی را از حد گذراند، پس خداوند قدرتش را برای ساقط کردنشان به کار گرفت. PA 388.3

    بنی اسرائیل از رودخانه ارنون عبور نمود و به سوی دشمن پیشروی کرد. درگیری آغاز شد و با پیروزی ارتش اسرائیل به پایان رسید. پس از برتری یافتن به زودی کشور آموریان را تصاحب نمودند. این سالار جماعت خدا بود که دشمن مردم خود را درهم شکسته بود؛ همان کاری که در طی هشت و هشت سال گذشته انجام داده بود. یعنی پیش از آنکه اسرائیل به او ایمان آورد. PA 389.1

    ارتش اسرائیل که اکنون سرشار از امید و شجاعت بود، مشتاقانه پیشروی کرد و به سوی شمال ادامه مسیر داد؛ به زودی به کشوری رسیدند که شاید به خوبی شجاعت و ایمانشان به خدا را آزمود. در برابرآنها پادشاهی قدرتمند و برجمعیت باشان قرار داشت، جایی که شهرهای سنگی و شلوغش حتی امروزه جزو عجایب جهان به شمار می آیند. “شصت شهر ... با دیوارهای بلند و دروازه ها و پشت بندها، سوای قرای بی حصار بسیار کثیر.” (تثنیه 3 : ۱-۱۱) خانه ها از تکه سنگهای بزرگ سیاه رنگ ساخته شده بودند، و سنگ یا چغان ابعاد شگفت انگیزی داشتند که گویی می خواستند آنها را در برابر هرگونه نیروی متخاصمی که در آن روزگار وجود داشته، مطلقا نفوذ ناپذیر بنا نمایند. سرزمینی بود مملو از غارهای تودرتو، پرتگاههای رفیع، خلیجهایی ژرف و دژهای سنگی. ساکنین این کشور، از تبار نژادی غول آسا بودند که خود نیز قدرت و هیبتی هیولایی داشتند، از این رو به نام افرادی خشن و بی رحم شناخته می شدند. آنچنان که برای همه ملل پیرامونشان وحشت برانگیز بودند. یا این حال عوج، پادشاه کشور، به واسطه هیکل و تهورش، حتی در سرزمین غولها، شهره عام و خاص بود. PA 389.2

    لیکن ستون ابر به سوی جلو پیش رفت، و جمعیت اسرائیل از پس آن تا ادرعی پیشروی کردند، جایی که شاه غول پیکر و نیروهایش انتظار نزدیک شدن آنان را می کشید. عوج با مهارت مکان نبرد را انتخاب کرده بود. شهر ادرعی در مرز فلاتی پهناور بود، با شیبی تند از دشت برآمده، پوشیده ار صخره هایی کج و معوج و تیز. تنها راههایی که به آنجا می رسید گذرگاههای باریک بودند پرشیب و صعب که به سختی می شد از آنها بالا رفت. در صورت شکست، سربازانش می توانستند جان پناهی در آن گستره صخره ای بیابند، جایی که برای غریبه ها تعقیب آنان غیر ممکن بود. PA 389.3

    پادشاه که از پیروزی اش اطمینان داشت. ارتش بی کرانش را به فلات باز آورد، یعنی زمانی که فریادهای جنگ طلبانه از فراز دشت شنیده شد، یعنی جایی که شاید هزاران نیزه دیده می شدند؛ بیتاب برای نبرد بودند. وقتی چشم یهودیان به هیبت مغرور غول غولها که بر فراز سربازان ارتشش قد برافراشته بود افتاد، و استحکامات به ظاهر تسخیرناپذیرشان را دیدند که در پشتشان هزاران نفر سنگر گرفته بودند، قلب بسیاری از یهودیان از ترس در سینه لرزید. اما موسی آرام و متین بود. درباره یادشاه باشان خداوند گفته بود: “از او مترس، زیرا که او و تمامی قومش و زمینش را به دست تو تسلیم نموده ام، تا به طوری که با سیحون مَلک اموریان که در حشبون ساکن بود، عمل نمودی، با او نیز عمل نمایی.”PA 390.1

    ایمان آرام رهبرشان الهام بخش مردمی گشت که به خدا ایمان داشتند. تمام باور آنها به بازوی قادر متعال بود که موجب شکستشان نگشت. نه غولهای نیرومند، و نه باروی شهرها، سپاه مسلح و استحکامات سنگی نتوانستند در برابر سالار ارتش خداوند تاب بیاورند. خداوند ارتش را رهبری نمود؛ خداوند دشمن را مغلوب کرد، خداوند از جانب اسرائیل فاتح گشت. شاه غول پیکر و ارتش او نابود شدند، و چیزی نگذشت که بنی اسرائیل تمام کشور را تصاحب نمود. بدین ترتیب آن مردم عجیب که خود را به بت پرستی و هرزگی واگذار نموده بودند از صفحه روزگار محو شدند. PA 390.2

    در پیروزهایی که در باشان و جلعاد به دست آمدند، بسیاری به یاد خاطراتی که در طول این چهل سال رخ داده بود، افتادند؛ در قادش بود که اسرائیل محکوم به سرگردانی در بیابان گردید. دیدند که گزارشات جاسوسان در رابطه با سرزمین موجود از بسیاری جهات درست بوده. شهرها و محصور بودند. و اسرائیلیان در مقایسه یا آن غولها همچون کرتوله ها به نظر می رسیدند. اما اکنون می توانستند ببینند چگونه اشتباهات پدرانشان موجب بی ایمانی به قدرت خداوند شده بود. تنها همین امر از ورود سریع آنان به سرزمین موعود جلوگیری، نموده بود. PA 390.3

    هنگامی که همان بار نخست مهیای اولین ورودشان به کنعان می شدند، تعهدی داده شد که شرایطی بسیار آسان تر از وضعیت کنونی ایجاد می کرد. خداوند به مردمش قول داده بود اگر از صدای او ییروی کنند، او پیش روی آنان به راه می افتاد و به نبرد با دشمنان می پرداخت حتی قرار بود زنبورهای زهری را بفرستد تا ساکنان سرزمینهای مورد نظر را بیرون براند. وحشت از ملل دیگر چندان در دل آنها راه نیافته بود، و تمهیدات کمی برای، مقابله با پبشرفت آنان در نظر گرفته شده بود. اما هنگامی که خداوند اسرائیلیان را فرمود پیش بروند، باید به سوی دشمنی هشیار و قدرتمند می شتافتند و با ارتشهایی بزرگ و آموزش دیده می جنگیدیدند که آماده مقاومت در برابر حرکت آنها بودند. PA 390.4

    در نبرد با عوج و سیحون، مردم تحت همان آزمونهایی قرار گرفتند که پدرانشان در آنها آشکارا شکست خورده بودند. لیکن اکنون آزمون بسیار سخت تر از زمانی بود که خداوند به اسرائیل فرمان حرکت داد. از زمانی که از رفتن امتناع ورزیده بودند. آنگونه که به آنان در نام خدا فرموده شده بود، سختی های راهشان بیشتر شده بود. بدین ترتیب بود که خداوند هنوز مردمش را می آزمود. و چنانچه از این امتحان سربلند بیرون نمی آمدند، باز هم به همان جای قبلی باز می گشتند. آزمون دوم نزدیک تر می گشت و بسیاری از اول سخت تر می شد. این شرایط تا زمانی که در آزمون تاب می ‌آوردند. ادامه می یافت، و اگر همچنان طاغی می ماندند، خداوند روشنایی خود را از آنان گرفته، در تاریکی رهایشان می نمود. PA 391.1

    اکنون قوم یهود به یاد می آورد چگونه در گذشته به جنگ رفته بودند و قشونشان تار و مار شده بود، و هزاران نفر هلاک. اما در آن زمان مستقیما با فرمان خدا مقابله کرده بودند. آنها بدون موسی، یعنی رهبر منصوب خدا، اقدام کرده بودند، بدون ستون ابر، یعنی نماد حضور الهی؛ و نیز بدون تابوت. اما این بار موسی با آنها بود که با سخنانی از جنس امید و ایمان قلبهایشان را تقویت کند؛ پسر خدا، که در ستون ابر محفوظ بود، راهبانشان بود و نیز تابوت مقدس همراهشان. ابن تجربه برای ما درسی دارد. خداوند توانای اسرائیل، خدای ما است. ما تنها می توانیم به او ایمان داشته باشیم و چنانچه از فرامین او پیروی نماییم، به همان آشکاری که برای مردمش در روزگار قدیم کار کرد برای ما نیز مؤثر خواهد بود. هر آنکس که در پی رهروی در راه مسئولیت باشد، در مواردی مورد هجوم شک و بی ایمانی قرار می گیرد. گاهی این راه آنچنان با موانع گوناگون مسدود است، و به ظاهر غیر قابل عبور، که آنهایی را که به نومیدی تسلیم شده اند، دلسرد می نماید! لیکن خداوند به چنین مردمی می گوید: به پیش بروید. به هر قیمتی که شده مسئولیت خود را انجام دهید. سختی هایی که این چنین سهمگین به نظر می آیند. که روحتان را از وحشت آکنده می نمایند. به محض آغاز حرکتتان در مسیر اطاعت، فروتنی و ایمان به خدا، محو می گردند.PA 391.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents