Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

پاتریاخها و انبیا

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۱۳ - “آزمایش ایمان”

    ابراهیم وعده پسر را بدون تردید پذیرفته بود. با این حال منتظر نماند تا خداوند وعده خود را در زمان و طریق خود تحقق بخشد. در انجام وعده تأخیر شد تا ایمان ابراهیم به قدرت خداوند آزمایش شود. اما ابراهیم در تحمل این آزمایش با شکست مواجه شد. ساره همسر ابراهیم فکر کرد که غیرممکن است در سن پیری صاحب پسری شود. بنابراین پیشنهادی را مطرح کرد تا به واسطه آن نقشه خداوند تحقق یابد. او یکی از کنیزان خود را به عنوان همسر دوم، برای ابراهیم برگزید. در آن زمان پدیده تعدد زوجات آنچنان رایج شده بود که مردم آن را گناه تلقی نمی کردند، در حالی این کار، تخطی از احکام خداوند محسوب می شد و برای تقدس و سلامتی روابط خانوادگی خطری بسیار جدی به شمار می آمد. ازدواج ابراهیم با هاجر نه فقط برای اهل خانه او، بلکه برای نسلهای آینده نتاج زبانباری را به همراه داشت. PA 115.1

    هاجر به خاطر موقعیت جدیدش به عنوان همسر ابراهیم، و با این امید که به مادر قومی بزرگ تبدیل خواهد شد که از تبار ابراهبم پدید می آید، مغرور و متکبر شد و به ساره بانوی خود بی احترامی کرد. حسادتهای دوجانبه، آرامش خانواده سعادتمند را برهم زد. ابراهیم بعد از شنیدن شکایتهای دو طرف، سعی کرد تا آرامش را به خانه بازگرداند. هر چند که او به خاطر اصرار و پافشاری ساره با هاجر ازدواج کرده بود، اما اینک ساره او را به خاطر این عمل اشتباه مورد سرزنش قرار می داد. ساره مشتاق بود تا رقیب خود را از خانه بیرون کند، اما ابراهیم اجازه نداد، زیرا بر اساس امید واهی او، هاجر می بایستی مادر فرزند او یعنی پسر وعده باشد. معهذا، هاجر کنیز ساره بود و ابراهیم، او را در اختیار بانوی وی قرار داد. روحیه متکبرانه هاجر نمی توانست خشونتی را که اهانت و گستاخی خود او موجب شده بود، تحمل کند. پس، “چون سارای ما وی بنای سختی نهاد. او از نزد وی بگریخت.” (پیدایش ۱۶ آیات ۶تا 13).PA 115.2

    هاجر راه بیابان را در پیش گرفت و هنگامی که تنها و بی یاور در کنار چشمه ای نشسته بود، فرشته خداوند به شکل انسان در مقابل او ظاهر شد. فرشته خطاب به او گفت، “ای هاجر، کنیز سارای.” او موقعیت و وظیفه هاجر را به وی خاطر نشان کرده و گفت، “نزد بانوی خود برگرد و زیر دست او مطیع شو.” با این حال، سخنان نکوهش آمیز فرشته با کلام تسلی بخشی درهم آمیخته بود. فرشته به او گفت، “خداون‌ تظلم تو راشنیده است.” “ذریت تورا بسیار افزون گردانم، به حدی که از کثرت به شماره نیاید.” و برای اینکه هاجر رحمت خداوند را دائما به خاطر داشته باشد، به او امر شد تا فرزند خود را اسماعیل نام نهد یعنی “خداوند شنیده است.” PA 116.1

    هنگامی که ابراهیم به مرز صد سالگی نزدیک می شد، وعده تولد پسر بار دیگر برای وی تکرار شد. با این تضمین که وارث آینده او، باید فرزند ساره باشد. اما ابراهیم هنوز هم وعده را درک نکرده بود. ذهن او بلافاصله متوجه اسماعیل شد و فکر می کرد اهداف پر فیض خداوند می بایستی از طریق او تحقق یابد. او به خاطر محبت به پسرش با صدای بلند فریاد زد “کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.” و مجدداً وعده خداوند شنیده شد که به او گفت، “به تحقیق زوجه ات ساره برای تو پسری خواهد زایید، و او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت.” معهذا، خداوند نسبت به خواسته های پدرانه ابراهیم بی توجه نبود. او به ابراهیم گفت، “اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم........ و امتی عظیم از وی بوحود آورم.” (ییدایش 17 آیات 18 تا 20). PA 116.2

    تولد اسحاق و تحقق یافتن ارزشمندترین آرزوی ایشان بعد از مدتها انتظار کشیدن، چادر ابراهیم و ساره را از شادمانی لبریز کرد. اما برای هاجر، این واقعه به منزله از بین رفتن تمامی آرزوهای واهی و جاه طلبانه بود. اسماعیل که اینک یک نوجوان بود. از طرف ساکنان خیمه های ابراهیم وارث اموال و دارایی او و میراث خوار برکات وعده داده شده به فرزندان او تلقی شده بود. اما اکنون به طور ناگهانی کنار گذاشته شده بود و مادر و پسر به خاطر ناکامی از پسر ساره متنفر شده بودند. شادمانی ساکنان خیمه ها، حسادت ایشان را بیشتر کرد تا جایی که اسماعیل گستاخی کرده و وارث وعده خدا را علنا مورد تمسخر قرار داد. ساره در خلق و خوی ناآرام اسماعیل ریشه اختلاف و نفاق را دید. بنابراین از ابراهیم درخواست کرد تا هاجر و اسماعیل را از اردوگاه بیرون کند. ابراهیم با شنیدن این درخواست شدیداً اندوهگین شد. او چگونه می توانست فرزندش اسماعیل را که هنوز هم محبوب او بود، بیرون کند؟ ابراهیم در این شرابط بغرنج از خداوند طلب هدایت کرد. و خداوند از طلب طریق یک فرشته مقدس به او دستور داد تا سخن ساره را گوش کند. محبت او به اسماعیل و هاجر نباید مانع این کار شود. زیرا فقط به این نحو می توانست سعادت و آرامش را به خانواده اش بازگرداند. فرشته خداوند، وعده تسلی بخش را به ابراهیم داده و به او گفت که هر چند اسماعیل از خانه پدری اش جدا می شود، اما خداوند او را رها نخواهد کرد و حیات او حفظ خواهد شد و از او قومی بزرگ پدید خواهد آمد. ابراهیم از سخنان فرشنه اطاعت کرد، هرچند برای او بسیار دردناک بود. قلب پدر از رنجی وصف ناپذیر آکنده شده بود، با این حال، هاجر و اسماعیل را بیرون کرد. PA 116.3

    تعلیم ارائه شده به ابراهیم در خصوص اهمیت روابط زناشویی باید برای همه درس عبرت باشد. این تعلیم به صراحت اعلام می کند که حقوق و اختیارات مربوط به این رابطه، باید با دقت رعایت شود، حتی اگر بهای زیادی برای او 0پرداخت گردد. ساره تنها همسر واقعی ابراهیم بود و هیچ شخص دیگری حق نداشت تا در حقوق او به عنوان یک همسر و مادر سهیم شود. او برای شوهرش احترام فراوان قائل بود و به همین دلیل در عهد جدید به عنوان یک الگوی ارزشمند معرفی شده است. از آنجایی که او راضی نبود تا محبت ابراهیم به زن دیگری ابراز شود، خداوند نیز او را برای درخواست اخراج رقیبش هاجر، سرزنش نکرد. ابراهیم و ساره به قدرت خداوند اعتماد نکرد و این اشتباه ایشان بود که به ازدواج هاجر منجر شد. PA 117.1

    خداوند ابراهیم را فرا خوانده بود تا بدر مندین و وفادار باشد. زندگی او باید به عنوان سرمشق ایمان به نسل های آتی معرفی می شد. اما ایمان او کامل نشده بود. او با مخفی کردن این حقیقت که ساره همسر او بود و هم چنین به خاطر ازدواج با هاجر به خداوند اعتماد نکرده بود. برای اینکه او بتواند به مدارج عالی تری نائل آید، خداوند او را در معرض آزمایش دیگری قرار داد، سخت ترین آزمایشی که تا ان زمان، انسان به تحمل آن فرا خوانده می شد. ابراهیم در یک رویای شبانه دستور یافت تا به زمین موریا عزیمت کرده و در آنجا پسرش را بر یکی از کوههایی که به او نشان داده می شد، برای قرمانی سوختنی بگذارند. PA 117.2

    در زمان دریافت این دستور، ابراهیم به سن صد و بیست سالگی رسیده بود. او حتی درمیان نسل خویش، از همه سالخورده تر بود. در سالهای جوانی اش، در مواجه شدن با سختی ها و خطرات بسیار قوی بود، اما اکنون شور و شوق جوانی در او از بین رفته بود. کسی که در عنفوان جوانی است شاید بتواند با مشکلات و رنجها مواجه شود، اما ابراهیم، مردی سالخورده و پایش لب گور بود. خداوند قصد داشت تا ابراهیم را در انتهای زندگی اش با سخت ترین آزمایش مواجه سازد. PA 117.3

    در آن زمان، ابراهیم در بئوشیع ساکن بود و خوشبخت و سعادتمند بود. او فردی ثروتمند بود و به عنوان یک رهبر مقتدر مورد احترام حاکمان سرزمین های مجاور بود. هزاران گاو و گوسفند در دشتهایی که پیرامون اردوگاه او بود، به چرا مشغول بودند. خیمه های خدمتکاران و خانه های صدها خادم وفادار در هر سو برپا شده بود. اسحاق، فرزند وعده بزرگ شده و به سن جوانی رسیده بود. خداوند زندگی ایثارگرانه ابراهیم را با برکات عظیم خود زینت داده بود. PA 118.1

    ابراهیم به خاطر ایمان به خداوند. سرزمین آبا و اجدادی خود را رها کرده و هم چون غریبه ای در سرزمین وعده سرگردان شده بود. او مدتهای طولانی برای تولد وارث وعده انتظار کشیده بود. طبق فرمان خداوند پسرش اسماعیل را از خیمه گاه خویش بیرون کرده بود. کودکی را آنهمه برایش انتظار کشیده بود، به سن بلوغ رسیده بود و ابواهیم می توانست ثمره آرزوهای خویش را ببیند، اما اینک بزرگترین و سخت ترن آزمایش در برابر او قرار داده شده بود. PA 118.2

    فرمان خداوند با کلماتی بیان شده بود که اندوه حاصل از آن دل پدر را به درد آورده بود، “اکنون پسر خود را، که یگانه توست و او را دوست می داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا......... برای قربانی سوختنی بگذران.” (پیدایش 22 آیه 2). اسحاق چراغ خانه او و عصای پیری او بود. بالاتر از هر چیز، وارث برکات وعده بود. از دست دادن چنین پسری برحسب اتفاق یا بیماری می توانست برای پدری آرزومند دردناک باشد و سرسفید شده او را خم گرداند، اما او دستور یافته بود تا با دستهای خویش، خون پسرش را بریزد. چنین کار وحشتناکی برای ابراهیم غیر ممکن به نظر می رسید. PA 118.3

    شیطان در صدد بود تا به ابراهیم تلقین کند که او بدون شک فریب خورده است. احکام الهی امر می کند که “قتل نکن” و خداوند چیزی را که یکبار ممنوع کرده باشد، درخواست نمی کند. ابراهیم با خارج شدن از خیمه خویش به روشنایی آرام آسمان بدون ابر نگریست و وعده ای را که پنجاه سال پیش از این به او داده شده بود، به خاطر آورد. اینکه ذریت او هم چون ستارگان آسمان بی شمار خواهد بود. اگر این وعده می بایست از طریق اسحاق تحقق یابد، چگونه امکان داشت که او کشته شود؟ ابراهیم وسوسه شده و فکر کرد که ممکن است دچار توهم شده باشد. او در بحبوحه تردید و عذاب روحی بر روی زمین افتاد و دعا کرد تا خداوند علامتی نشان دهد تا که او بتواند این وظیفه وحشتناک را انجام دهد. او فرشتگانی را به خاطر آورد که فرستاده شه بودند تا نقشه خداوند در خصوص هلاکت سدوم را به او اطلاع دهند. همین فرشتگان وعده تولد اسحاق را به او خبر داده بودند. ابراهیم، به مکانهایی رفت که در آنها بارها با پیام آوران آسمانی ملاقات کرده بود تا راهنمایی بیشتری را دریافت کند. اما هیچ کس به کمک او نیامد. چنین به نظر می رسید که سایه سردرگمی او را احاطه کرده باشد، اما فرمان خداوند در گوش او طنین انداز بود که می گفت، “اکنون پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می داری، یعنی اسحاق را بردار......” این فرمان باید اطاعت می شد و او جرأت نداشت تا در انجام آن تاخیر کند. روز از راه می رسید و او می بایستی به سوی زمین موریا عزیمت کند. PA 118.4

    ابراهیم پس از بازگشت به خیمه اش به سراغ اسحاق رفت و او را دید که آرام و بی دغدغه به خوابی عمیق فرو رفته است. پدر برای لحظه ای به صورت دوست داشتنی پسرش نگریست و آنگاه در حالی که می لرزید از کنار او دور شد. سپس به طرف ساره که تنها خوابیده بود، رفت. آیا باید او را بیدار می کرد تا یکبار دیگر فرزندش را در آغوش بگیرد؟ آیا باید درباره فرمان خداوند با او صحبت، می کرد؟ ابراهیم اشتیاق داشت تا غم خود را با او در میان گذارد و با او در خصوص این مسئولیت وحشتناک سخن بگوید، اما می ترسید که ساره مانع از این کار شود. اسحاق مایه شادی و افتخار ساره بود و زندگی او به اسحاق بسته بود. محبت مادرانه ممکن بود از قربانی کردن اسحاق امتناع کند. PA 119.1

    سرانجام ابراهیم پسرش را صدا زد و درباره فرمان خداوند و گذران قربانی بربالای کوهی دور افتاده با او سخن گفت. اسحاق بیشتر اوقات به همراه پدرش برای پوستش به مذبح های متعددی که در ایام خانه بدوشی ابراهیم ساخته شده بود، رفته بود. و احضار او از سوی ابراهیم برای وی تعجب آور نبود. تدارکات سفر به سرعت تکمیل شد و هیزم آماده شد و بر روی الاغ قرار داده شد و ابراهیم و اسحاق به همراه دو تن از خادمان به راه افتادند.PA 119.2

    پدر و پسر در سکوتی سنگین و در کنارهم حرکت می کردند. ابراهیم در طول سفر به راز وحشتناک خود فکر می کرد و حوصله سخن گفتن نداشت. افکار او متوجه مادر آرزومند بود و به روزی فکر می کرد که باید تنها و بدون اسحاق به خانه باز می گشت. او به خوبی می دانست کاردی که جان پسرش را می گرفت در قلب او فرو می رفت. PA 120.1

    آن روز، یعنی طولانی ترین روزی که ابراهیم تا آن زمان تجربه کرده بود، با کندی به پایان رسیده بود. در حالی که اسحاق و دو مرد جوان همراه ایشان به خواب رفته بودند، ابراهیم تمامی شب را در دعا کردن سپری کرده بود زیرا هنوز امیدوار بود که شاید پیام آوران آسمانی آمده و اعلام کنند که آزمایش کافی است. اینکه اسحاق جوان می تواند بدون هیچ آسیبی به نزد مادر آرزومندش برگردد، اما روح پریشان او تسلی نیافت. یک روز طولانی دیگر و بدنبال آن یک شب دیگر در دعا و راز و نیاز سپری شد، در حالی که در تمامی این مدت فرمان خداوند مبنی بر قربانی کردن اسحاق در گوش او طنین انداز بود. در تمامی این مدت، شیطان درصدد بود تا ایمان ابراهیم را مزلزل کند، اما او در مقابل توصیه های شیطان مقاومت کرده بود. با آغاز سومین روز سفر، ابراهیم به جانب شمال نگریست و ابر جلال را که بر بالای قله کوه موریا ایستاده بود، مشاهده کرد و دانست، آن سخنانی که به او گفته شده بود، از آسمان است. PA 120.2

    ابراهیم حتی در این شرایط سخت نیز در مقابل خداوند لب به شکایت نگشود. بلکه با تفکر به نشانه های نیکویی و وفاداری خداوند، روح خویش را تقویت نمود. این پسر به صورتی غیرمنتظره به او داده شده بود و آیا کسی که این هدیه ارزشمند را اعطا کرده بود، حق نداشت مال خودش را اعاده کند؟ ابراهیم با ایمان به خداوند وعده او را تکرار کرد، “ذریت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.” ذریتی که هم چون شن های روی ساحل بی شمار خواهد بود. (پیدایش 21 آیه ۱۲) PA 120.3

    اسحاق فرزند معجزه بود و آیا قدرتی که به او حیات بخشیده بود، نمی توانست او را ازنو زنده کند؟ ابراهیم به ورای آنچه که دیدنی بود نظر کرده و سخن خداوند را درک کرد. و “چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند.” (عبرانیان 11 آیه ۱۹). PA 120.4

    اما هیچ کس به جز خداوند نمی توانست فداکاری عظیمی را که ابراهیم با قربانی کردن پسرش انجام می داد، درک کند. ابراهیم می خواست که هیچ کس جز خداوند صحنه وداع او با اسحاق و مرگ او را مشاهده نکند. او به خادمان خود گفت، “شما اینجا نزد الاغ بمانید. تا من با پسر بدانجا رویم و عبادت کرده، نزد شما باز آییم.” (پیدایش 22 آیات 5 تا 8). ابراهیم، هیزم قربانی سوختنی را بر پشت پسر خود اسحاق نهاد و آتش و کارد را به دست خود گرفت و با یکدیگر به سوی قله کوه بالا رفتند. اسحاق از خود می پرسید که در چنین نقطه دور افتاده ای قربانی از کدام آغل و رمه تأمین خواهد شد. سرانجام پدر خود ابراهیم را خطاب کرده و گفت، “ای پدر من، اینک آتش و هیزم، لکن بره قربانی کجاست؟” آه، این چه آزمایتی بود!!! کلام دلنشین “ای پدر من” چه قدر قلب ابراهیم را جریحه دار کرد!! هنوز نه!! او هنوز نمی توانست حقیقت را به اسحاق بگوید. بنابراین به او گفت، ای .پسر من! خداوند بره قربانی برای خود مهیا خواهد ساخت.” PA 120.5

    آنان به مکانیکه خداوند مقرر کرده بود رسیدند و در آنجا مذیح را بنا نموده و هیزم را بر روی آن نهادند. آنگاه ابراهیم با صدای لرزان پیام الهی را برای پسر خود توضیح داد. اسحاق با وحشت و شگفتی از سرنوشت خود آگاه شد، اما هیچ گونه مقاومتی از خود نشان نداد. او می تواتست از آ‌نجا فرار کند و جان خود را نجات دهد، اگر این کار را می کرد، ابراهیم پیر و سالخورده که سه روز و شب خسته کننده را پشت سر گذاشته بود. نمی توانست در مقابل اسحاق جوان و زورمند مقاومت کند. اما اسحاق ار کودکی چنان تربیت شده بود که همواره آماده اطاعت بود و هنگامی که نقشه خداوند برای او توضیح داده شد، با اشتیاق اطاعت نمود. او در ایمان ابراهیم سهیم بود و از اینکه فرا خوانده شده بود تا جان خود را به عنوان قربانی سوختی برای خداوند فدا کند، افتخار می کرد. بنابراین سعی کرد اندوه پدرش را تسکین دهد و دستهای بی حس او را یاری دهد تا با طناب او را بسته و بر روی مذبح قرار دهد. PA 121.1

    اینک آخرین کلام محبت گفته می شود، آخرین قطرات اشک جاری می شود و ابراهیم اسحاق را برای آخرین بار در آغوش می گیرد. او کارد را بلند می کند تا پسرش را ذبح نماید، اما ناگهان دستهای او متوقف می شوند. فرشته خداوند از آسمان او را ندا می دهد، “ابراهیم, ابراهیم!” و او بیدرنگ پاسخ می دهد، “لبیک” و بار دیگر صدا شنیده می شود، “دست خود را بر پسر دراز مکن زیرا که الان دانستم که تو از خدا می ترسی، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی.” (پیدایش 22 آیات ۱۱تا ۱۸) آنگاه ابراهیم، چشمان خود را بلند کرده، دید که “اینک قوچی در بیشه ای به شاخهایش گرفتار شده، پس رفت و قوچ را گرفته، آن را در عوض پسر خود، برای قربانی سوختنی گذرانید.” و ابراهیم با شادی، و شکرگزاری، نام آن مکان مقدس را “یهوه یری” نامید یعنی نامید یعنی “یهوه مهبا خواهد کرد.”PA 121.2

    خداوند، بار دیگر برفراز کوه موریا، وعده خود را با ابراهیم تازه کرد و با سوگندی شکوهمند به ابراهیم وعده داد تا او و ذریت او را برکت دهد. خداوند به ابواهیم گفت، “به ذات خود قسم می خورم، چونکه این کار را کردی و پسر یگانه خود را دریغ نداشتی، هر آینه تو را برکت دهم، و ذریت تو را کثیر سازم، مانند ستارگان آسمان، و مثل ریگهایی که بر کناره دریاست. و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد. و از ذریت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت، چونکه قول مرا شنیدی.”PA 122.1

    ایمان عظیم ابراهیم همچون ستونی از نور پابرجا می ماند تا طریق خادمان خداوند را در تمامی اعصار روشن کند. او سعی نکرد تا برای انجام اراده خداوند بهانه تراشی کند. اگر می خواست شک و تردید کند، در طول آن مسافرت سه روزه به اندازه کافی فرصت داشت تا به خداوند شک کند. او می توانست خود را متقاعد کند که ذبح کردن پسرش موجب خواهد شد تا همگان او را به چشم یک قاتل، نگاه کنند. مثل قائن دوم. یا اینکه چنین کاری می توانست منجر به انکار و تحقیر تعالیم او شود و بدین ترتیب قدرت او را در انجام اعمال نیکو برای همنوعانش از بین ببرد. او می توانست پیری خود را عنوان کرده و خویشتن را از اطاعت معاف کند. اما به هیچ یک از این بهانه ها و دلایل متوسل نشد. ابراهیم یک انسان بود و تمایلات و دلبستگی های او شبیه به تمایلات و دلبستگی های ما بود. اما او دست از کار نکشید و از خداوند سئوال نکرد که چگونه ممکن است وعده تحقق یابد. اگر قرار باشد اسحاق کشته شود؟ او می دانست که خداوند در تمامی خواسته هایش عادل و باانصاف عمل می کند و به همین دلیل فرمان خداوند را مو به مو اطاعت کرد. PA 122.2

    “ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد، و او دوست خدا خوانده شد.” یعقوب ٢ آیات ٢١ ، ٢٢ ، ٢٣) و پولس می گوید، “پس می بینید کسانی فرزند ابراهیم اند که به ایمان تکیه دارند.” “غلاطیان 3 آیه ٧). اما ایمان ابراهیم با اعمال او آشکار شد. “مگر اعمال پدر ما ابراهیم نبود که پارسایی او را ثابت کرد، آنگاه که پسر خود اسحاق را بر مذبح تقدیم نمود؟” (یعقوب ٢ آیه ٢١) بسیارند کسانی که از درک ارتباط ایمان و عمل عاجز هستند. آنها می گویند، “فقط به مسیح ایمان داشته باش، و تو نجات یافته ای. لازم نیست برای نگاه داشتن احکام کاری انجام دهی.” در حالی که ایمان واقعی با اطاعت آشکار خواهد شد. مسیح به یهودیان بی ایمان گفت، “اگر فرزندان ابراهیم بودید، همچون ابراهیم رفتار می کردید.” (یوحنا ٨ آیه ٣٩) و خداوند درباره ابراهیم پدر ایمان می گوید، “ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت.” (پیدایش ٢۶ آیه ۵) یعقوب، رسول مسیح می گوید، “ایمان به تنهایی و بدون عمل، مرده است.” (یعقوب ٢ آیه ١٧) ( و یوحنا که برروی محبت تاکید فراوان دارد. می گوید، “محبت به خدا همین است که از احکام او اطاعت کنیم.” (اول یوحنا ۵ آیه ٣). PA 122.3

    خداوند از طریق کلام و وعده “به ابراهیم بشارت داد.” (غلاطیان ٣ آیه ٨) و ایمان ابراهیم بر اساس آمدن منجی بیان نهاده شد. مسیح به یهودیان گفت، “پدر شما ابراهیم شادی می کرد که روز مرا ببیند، و آن را دید و شادمان شد.” (یوحنا ٨ آیه 56). قوچی که در عوض اسحاق تقدیم شد، معرف پسر خدا بود که باید در عوض ما قربانی می شد. هنگامی که انسان به خاطر تخطی از احکام خداوند به مرگ محکوم شده بود، پدر با نگریستن به پسرش، به گناهکار گفت، “زنده بمان، فدیه را یافته ام.” PA 123.1

    خداوند برای اینکه ذهن ابراهیم را در ارتباط با حقیقت انجیل تحت تاثیر قرار دهد، و ایمان او را آزمایش کند، به او فرمان داده بود تا پسرش را قربانی کند. رنج و اندوهی را که او در طی روزهای وحشتناک آزمایش تحمل کرد برای این بود که از طریق تجربه آن، تا اندازه ای به عظمت قربانی که از سوی خدای متعال برای نجات انسان گذرانده می شد، پی ببرد. هیچ آزمایش دیگری نمی توانست به اندازه قربانی کردن پسرش، اسحاق، روح او را این چنین عذاب دهد. خداوند پسر یگانه خود را به مرگی دردناک و شرم آور تسلیم می کرد. فرشتگانی که حقارت و عذاب روحی پسر خدا را نظاره می کردند، اجازه دخالت نداشتند. در حالی که در مورد اسحاق مداخله کردند. هیچ ندایی نبود که فریاد بزند، “دیگر کافی است.” پادشاه جلال، زندگی خود را برای نجات انسان گناهکار فدا می کرد. چه دلیلی بزرگتر از این می توانست رحمت بیکران و محبت خداوند را نسبت به انسان گناهکار آشکار کند؟ “او که از پسر خود دریغ نکرد، بلکه او را در راه همه ما فدا ساخت، آیا همراه با او همه چیز را به ما نخواهد بخشید؟” (رومیان ٨ آیه 32). PA 123.2

    قربانی خواسته شده از ابراهیم فقط برای خیریت خود او و یا تنها برای منفعت نسلهای آینده نبود، بلکه همچنین برای تعلیم تمامی موجودات آسمان و سایر کائنات بود. میدان مبارزه میان مسیح و شیطان میدانی که واسطه آن نقشه نجات انسان میسر شد، کتاب درسی کائنات به شمار می رود. به دلیل اینکه ابراهیم نسبت به وعده خداوند اعتماد نکرده بود، شیطان در حضور تمام فرشتگان و در مقابل خداوند، او را به تبعیت نکردن از شرایط وعده متهم کرده و مدعی شده بود که ابراهیم شایسته برکات وعده نمی باشد. خداوند قصد داشت تا وفاداری خادم خود ابراهیم را در مقابل تمام آسمان به اثبات رسانده و نشان دهد که هیچ چیزی به جز اطاعت کامل و بی چون و چرا نمی تواند مقبول گردد. او هم چنین قصد داشت تا نقشه نجات را به طور کاملتری به ایشان آشکار کند.PA 123.3

    فرشتگان آسمان شاهدان صحنه ای بودند که در آن ایمان ابراهیم و اطاعت اسحاق آزمایش می شد. آزمایش ایشان بسیار سخت تر از آزمایشی بود که آدم با آن مواجه گردیده بود. فرمانی که خداوند در باغ عدن به آدم و حوا داده بود، مستلزم رنج و عذاب نبود، در حالی که فرمان خداوند به ابراهیم مستلزم عذاب، آورترین ایثار بود. تمام آسمان اطاعت تزلزل ناپذیر ابراهیم را با شگفتی و تحسین نظاره کردند. تمام فرشتگان به وفاداری و ایمان ابراهیم آفرین گفتند. کذب بودن اتهامات شیطان به اثبات رسید و خداوند به خادم خود ابراهیم گفت، “الان دانستم که تو از خدا می ترسی (علیرغم اتهامات شیطان) چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی.” و آنگاه وعده خداوند به ابراهیم با سوگندی در مقابل تمام فرشتگان تکرار شد تا نشان داده شود که اطاعت پاداش داده خواهد شد.PA 124.1

    درک سر نجات، حتی برای فرشتگان مشکل بود درک اینکه فرمانده آسمان و پسر یگانه خدا، می بایست برای انسان گناهکار بمیرد. هنگامی که فرمان خداوند به ابراهیم ابلاغ شد تا پسر خود را قربانی کند، توجه تمام موجودات آسمان جلب شده بود. آنان هر قدمی را که برای تحقق بخشیدن به این فرمان برداشته می شد، با اشتیاق فراوان تعقیب کردند. زمانی که ابراهیم به سئوال اسحاق که پرسید، “بره قربانی کجاست؟” پاسخ داد، “خدا بره قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت.” و هنگامی که دست پدر در حین بالا آوردن کارد و ذبح کردن پسرش متوقف شد و قوچی که خدا مهیا کرده بود به جای اسحاق قربانی شد. آنگاه نقشه نجات آشکار گردید و اینک فرشتگان نقشه خارق العاده خداوند برای نجات انسان گناهکار را به شکل کاملتری درک می کردند. PA 124.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents