Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

شهادتهایی برای کلیسا — جلد اول

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 8 - دعوت برای سفر

    این رویا و الهام را به ایمانداران پُرتلند مربوط میدانم که کاملاً اطمینان داشتند که از سوی خداست روح خدا در شهادت حاضر بود و هیبت ازلی بر ما نازل گردید. هیبتی غیر قابل توصیف مرا پر ساخت که من جوان و ناتوان باید انتخاب شوم بعنوان وسیله ‌ای که با آن نور حقیقت به امت وی داده شود. در حالی‌که تحت قدرت خدا بودم از خوشی پر شدم و گویی که توسط فرشتگان مقدس در بارگاههای باشکوه ملکوت احاطه گردیده ‌ام، جایی که آرامش و حظ وجود دارد و هشیاری و تغییر از این حالت و بازگشتن به واقعیتهای زندگی فانی غم‌انگیز و تلخ مینمود.SBK1 24.1

    در رویای دوم که بلافاصله پس از رویای اول بوقوع پیوست به من نشان داده شد که باید از سختیها بگذرم و این وظیفه من بود تا بدیگران درباره آنچه که به من آشکار گردیده بود سخن بگویم. نشان داده شد که کارهای من با مخالفت شدید روبرو میشود و غمگین مضطرب خواهم شد ولی فیض خدا کفایت میکرد تا در همه این سختی‌ها طاقت بیاورم. تعلیم دادن این رویا به حد زیادی موجب رنج من گردید چرا که به وظیفه من اشاره کرد تا در میان مردم رفته و حقیقت را ارائه کنم.SBK1 24.2

    وضعیت سلامتی من بغرنج بود چرا که مداوما در رنج جسمی بودم و اینطور بنظر می‌رسید که مدت زیادی از زندگیم باقی نمانده است. من ۱۷ ساله بودم کوچک و نحیف و به اجتماع خو نگرفته بودم و طبیعتا محجوب و خجالتی و گوشه گیر بودم و ملاقات با غریبه ها برایم دردآور بود. برای چند روز به شدت دعا کردم و در ژرفای شب که شاید این بار مسئولیت از دوش من برداشته شود و بعهده کسی دیگری گذارده شود که قادر به حمل آن است. ولی از پرتوی این ماموریت کاسته نشد و کلام فرشته دایما در گوشم طنین می‌انداخت: ”آنچه را که به طور آشکار ساختم بدیگران اعلام کن”.SBK1 24.3

    من با دنیا همنوایی نداشتم که در آن پای‌گذارام با استهزاء و مخالفت دیگران روبرو شوم. من از اعتماد به نفس کمی برخوردار بودم. تا پیش از این وقتی که خود روح خدا به من اصرار میکرد تا ماموریتی انجام دهم برمیخواستم همه ترسها و کمروییها را با فکر عشق به عیسی و کار شگفت‌انگیزی که برایم انجام داده فراموش میکردم. اعتماد دائمی از اینکه وظیفه ‌ام را ایفا میکنم و اراده خداوند را به جا می ‌آورم اعتمادی به من بخشید که مرا متحیر ساخت. در چنین زمانهایی این حس را داشتم که با نور هدایت و آرامش عیسی هر کاری را انجام خواهم داد و متحمل هر رنجی خواهم شد تا بدیگران کمک کنم.SBK1 24.4

    ولی به ظاهر برایم غیر ممکن بود تا این کار را انجام دهم کار سنگین که در پیش رویم بود و مبدرت بانجام آن بنظر با شکست حتمی مواجه خواهد گردید. رنج و سختیهایی که با آن همراه بود به ظاهر بیش از آن چیزی بود که بتوانم تحمل کنم. چطور میتوانم از عهده آن برایم چرا که کودکی بیش نیستم و از یک مکان به مکان دیگر بروم و حقایق مقدس خدا را برای دیگران بگشایم؟ قلب من از ترس این فکر به لرزه در آمده بود برادرم روبرت که دوسال از من مسن ‌تر بود هیچ‌چیز نمیتوانست مرا همراهی کنند چرا که بود و کمرویی بیشتر از من و هیچ چیزی نمی توانست او را تهییج کند تا چنین گامی بردارد. پدرم باید خانواده را پشتیبانی میکرد و نمیتوانست کارش را رها کند ولی به من اطمینان داد که اگر خدا مرا به کار فراخوانده است که به مکانهای دیگر بروم او از گشودن راه در پیش روی من کوتاهی نخواهد کرد ولی این کلام ترغیب کننده تسلی کمی به قلب مایوس من میداد، مسیر پیش روی من بنظر با مشکلات احاطه شده بود که من قادر نبودم تا بر آن غلبه کنم.SBK1 24.5

    من برای رهایی یافتن از مسئولیتهای که بمن هجوم آورده بود آرزوی مرگ میکردم. سرانجام آرامش دلپذیری را با که برای مدتها از آن محظوظ بودم مرا وا گذاشت و نومیدی مجدداً جانم را بستوه آورد .دعاهای من همگی به نظر عبث بود و ایمان من از دست رفته بود. کلام تسلی بخش، ملامت آمیز یا تشویق کننده برایم یکی بود چرا که بنظر هیچ کس نمیتواند مرا درک کند الا خدا و به نظرم میرسید که او مرا ترک کرده است. گروه ایمانداران در پرتلند از تلاش ذهنی من که مرا اندوهگین ساخته بود ناآگاه بودند ولی میدانستند که بخاطر دلیلی ذهن من افسرده شده است و آنان احساس میکردند که بخاطر فیض بخشی که خداوند به من آشکار نموده طرز رفتار من گناه است. SBK1 24.6

    من میترسیدم که خداوند لطف خود را برای همیشه از من دریغ نموده است. همانطور که به نور هدایتی که قبلاً جان مرا متبارک ساخته بود می ‌اندیشم در مقابل با تاریکی که اکنون در من رشد کرده آن نور چند برابر بوده است. جلسات در خانه پدرم برگزار میشد ولی پریشانی ذهن من چنان عظیم بود که برای مدت زمانی به آنها توجه نکردم. بار مسئولیت چنان برایم سنگین می آمد که درد و رنج روحی آن بنظر بیش از آنچه بود که بتوانم تحمل کنم.SBK1 24.7

    سرانجام تهییج شدم تا در یکی از جلساتی که در خانه مان برگزار شده بود حاضر شوم. کلیسا مورد خاص مرا موضوعی برای دعا ساخته بود. پدر پیرسون که در تجربیات اولیه ‌ام با آشکارسازیهای قدرت خدا معاضدت میکردند حال مشتاقانه برایم دعا میکرد و به من اندرز میداد تا اراده خود را تسلیم اراده خدا سازم. او مانند پدری مهربان سعی نمود تا مرا تشویق کند و تسلی دهد و به من میگفت خداوند دوست گناهکاران را فراموش ننموده است.SBK1 24.8

    حس کردم که خیلی ضعیف و محزون هستم تا بتوانم هرگونه تلاش خاصی انجام دهم ولی قلبم با درخواستها و تظلم خواهی دوستانم متحد شده بود. حال کمی برای مخالفت جهان غمخوار بودم و حس کردم تا به هر فداکاری دست بزنم چنانچه فقط لطف خدا بتواند مرا بحال اول برگرداند. قوت از من گرفته شده بود. بنظرم می آمد که در حضور فرشتگان هستم. یکی از این موجودات مقدس مجدداً این کلام را تکرار کرد: ”آنچه که به تو آشکار شد به دیگران آشکار کن”. مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد.SBK1 24.9

    ترس بزرگی که مرا بستوه آورده بود که چنانچه به مسئولیتی که فراخوانده شده ‌ام فرمانبری داشته باشم و به بیرون رفته و اعلان کنم که یکی از افرادی هستم که با رویاها و مکاشفات مورد تفقد آن باریتعالی برای مردم قرار گرفته ‌ام، ممکن است که تسلیم تمجیدات گناه آلود قرار گرفته و فراتر از آنچیزی قرار بگیرم که باید باشم و برای خود، ناخشنودی خدا را بیاورم و جان خود را از دست بدهم. تجربیاتی را در پیش رو داشتم و قلبم از این ‌کار سخت میلرزید.SBK1 25.1

    حال استدعا کردم که چنانچه باید راهی شوم و آنچه را که خداوند به من نشان داده را بازگو کنم باید از تجلیلهای ناروا حفظ شوم. فرشته گفت: ”دعاهایت شنیده شد و پاسخ داده خواهد شد. اگر این شریری که از وحشت داری ترا تهدید میکند دست خداوند برخواهد آمد و ترا نجات خواهد داد. با مشکلات او ترا بسوی خود خواهد کشید و ترا در فروتنی ات حفظ خواهد نمود. پیام را صادقانه ارسال کن. و تا پایان طاقت بیاور و آنگاه میوه درخت حیات را خواهی خورد و از آب حیات خواهی نوشید“.SBK1 25.2

    پس از رها شدن و فراغت از امور دنیوی، خود را وقف خدا ساختم، و آماده فرمان او شدم هر آنچه که باشد. به مشیت خدا راه برایم گشوده شد تا به همراه برادر شوهرم نزد خواهرم به پُرتلند بروم که سی مایل دورتر از خانه ام بود. آنگاه فرصتی بدست آمد تا شهادت خود را بازگو کنم.SBK1 25.3

    برای مدت سه ماه بعلت بیماری ریه و حنجره نمیتوانستم زیاد صحبت کنم و با لحنی آرام ولی با صدایی خش دار حرف میزدم. در این وهله من در جلسه ایستاده و با نجوا صحبت خود را آغاز نمودم. برای پنج دقیقه ادامه دادم تا اینکه درد و گرفتگی حنجره و ریه ام بر طرف شد و صدايم واضح و قوی شد و با فراغ کامل و راحت برای حدود دو ساعت حرف زدم. وقتی که پیام من خاتمه یافت صدایم گرفت تا اینکه دوباره در مقابل مردم ایستادم و آن ترمیم خارق العاده تکرار شد. من اطمینان دائمی یافتم از اینکه اراده خدا را انجام میدهم و نتایج برجسته ای از تلاشهایم را دیدم.SBK1 25.4

    به قدرت خدا راه برویم گشوده شد تا به بخش شرقی مین*Maine ایالتی در شمال شرقی ایالات متحده بروم. برادر ویلیام جردن*William Jordan برای کاری به اورینگتون*Orington میرفت و خواهرش همراه وی و بمن اصرار کردند تا بهمراهشان بروم. همانطوری که به خداوند قول داده بودم تا در مسیری که در مقابلم گشوده شده گام بردارم ، جرات نکردم که درخواست آنان را نپذیر م. در اورینگتون با برادر جیمز وایت *James Whiteآشنا شدم. او با دوستان من آشنا بود و خود او نیز در کار رستگاری مشغول بود.SBK1 25.5

    روح خدا در پیامی که حمل میکردم همراه بود. قلبها با حقیقت خوشحال میشدند و افسردگان تهییج شده و خوشحال میشدند از اینکه ایمان خود را تجدید کرده ‌اند. در گارلند* تعداد کثیری از بخشها جمع میشدند تا پیام مرا بشنوند. ولی قلبم سنگینی میکرد. نامه ‌ای از مادرم دریافت کردم که التماس میکرد تا به خانه برگردم چرا که گزارشهایی درباره من منتشر شده بود. این واقعه غیرقابل منتظره ‌ای بود. نام من همیشه از ننگ و رسوایی پاک بود و آبرویم برایم خیلی عزیز بود. همچنین حس حزن آلودی بمن دست داد بخاطر من دچار عذاب و ناراحتی شده است. قلب او با فرزندانش مقید بود و او نسبت به فرزندانش بسیار حساس بود. اگر فرصتی وجود داشت من بلادرنگ عزم سفر بسوی خانه میکردم ولی غیرممکن بود.SBK1 25.6

    خیل غم حس افسردگی شدیدی در من ایجاد کرد که نمیتوانستم در آن شب صحبت کنم. دوستانم بمن اصرار کردند تا به خدا توکل داشته باشم و برای این موضوع برادران جلسه دعایی برای من تشکیل دادند. برکت خدا بزودی بر من نازل گردید و در آن شب با فراغت کامل شهادت دادم. بظاهر فرشته ‌ای در کنار من ایستاده و بمن قوت می‌بخشید‌. فریادهای تمجید و ظفر از خانه بلند شد و حضور عیسی در میان ما احساس میشد.SBK1 25.7

    برای کاری فرا خوانده شده بودم تا برعلیه خط مشی مخالفینی که با کوته فکری موجب ننگ و عار برای امور خدا میشوند سخن بگویم. این متعصبین کوته بین فکر میکردند که مذهب شامل شور و بلوای زیاد و قیل و قال است. آنان بطریقی سخن میگفتند که باعث آزردن و خشمگین شدن بی ایمانان میشد و باعث میشدند تا از آنان و تعالیمی که میدادند منزجر شوند. آنگاه از آزاری که داده بودند خوشحال میشدند‌ بی‌ایمانان می‌توانستند بی ‌ثباتی را در روشهای آنان ببینند‌. برادران در برخی مکانها از گردهمایی برای جلسات ممانعت بعمل می ‌آورند. گناهکار و بی‌ گناه باهم رنج میکشیدند. من بیشتر اوقات غمگین و دلتنگ بودم. بنظر نهضت مسیح با رو‌شهای ظالمانه این مردان بی‌خرد آسیب می بیند. آنان نه تنها جانهای خود را تباه میساختند بلکه سنگ بزرگی در چاه می ‌انداختند که بیرون آوردن آن ساده نبود. و شیطان این کارها را دوست داشت. او از این‌که ببیند که حقیقت با مردان نامقدس سروکار دارد خشنود بود تا آنرا با خطا مخلوط کند و در کل آنرا در خاک پایمال کند. او به گم گشتگان با ظفر مینگریست، آنان که فرزندان خدا بوده و پراکنده شده ‌اند.SBK1 25.8

    یکی از این افراد متعصب و پلید موفق شد تا دوستان و خویشاوندان مرا بر علیه من بشوراند. بخاطر اینکه من راههای غیرمسلحانه او را بوی نشان داده بودن او سخنان کذبی را برعلیه من منتشر می‌کرد تا تاثیرات مرا ویران و خود را تبرئه کند. این بسیار برایم سخت بود. دلسردی بر من سنگینی میکرد و وضعیت امت خدا مرا با دلتنگی لبریز کرد که برای دو هفته در بستر بیماری خوابیدم. دوستان من فکر میکردند که من نمیتوانم زنده بمانم ولی برادران و خواهرانی که با من همدردی میکردند برای من دعا کردند. بزودی درک نمودم که دعایی پرشور و موثر برای من اقامه شده است. دعا قالب شد. قوت دشمن قدر قدرت از هم گسیخت و من فارغ و آسوده خاطر شدم و بلافاصله رویایی بمن عطا گردید. در این منظر دیدم که اگر حس کنم که تاثیر انسانی بر شهادت من اثر میگذارد بدون در نظر گرفتن اینکه کجا باشم، باید نزد خداوند فریاد برآورم و فرشته ‌ای برای نجات من خواهد آمد. من هم‌ اکنون فرشته نگهبانی داشتم که مرا دائما ملازمت مینمود ولی وقتی لازم باشد خداوند دیگری را خواهد فرستاد تا مرا بر همه قدرتهای زمینی فائق نماید.SBK1 25.9

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents