Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

شهادتهایی برای کلیسا — جلد اول

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 10 - خودداری از نکوهش

    در این زمان تحت آزمون سختی قرار گرفتم. کاش روح خدا بر همه افراد جلسه قرار گرفته باشد و آن افراد خداوند را مورد تمجید قرار داده باشد. ولی برخی فریاد بر آوردند که این نوعی خلسه روحانی و هیپنوتیزم است. و اگر خداوند راضی بود تا به من رویا بدهد برخی میگفتند که این تاثیرات هیجان و خواب مغناطیسی بوده است. با اندوه و یاس اغلب به مکانهای دور افتاده میرفتم تا دعا نموده و از روح خداوند پر شوم که گرانباران و خسته دلان را دعوت نمود تا تسلی یابند. همانطور که ایمان من وعده ها را ادعا کرد عیسی بنظر خیلی نزدیکم بود. نور دلپذیر ملکوت بر من میتابید و بنظرم در بازوان منجی ام محاط می شدم. ولی وقتی آنچه را که خداوند بمن تنها آشکار مینمود بازگو میکردم جایی که هیچ نفوذ بشری نمیتوانست مرا تحت تاثیر قرار دهد. بسیار اندوهگین و متحیر شدم از اینکه شنیدم که کسانی که خیلی نزدیک به خدا زندگی زندگی کرده بودند بیشترین کسانی بودند که با شیطان فریب خورده بودند.SBK1 29.1

    مطابق با این تعالیم تنها محل امن برای دوری از تَوهّم فاصله گرفتن از خداست، وضعیتی قهقرایی و از دین برگشتگی. به این اندیشیدم که آیا کسانی که مخلصانه نزد خدا میروند تا و عده های او را طلب کنند و نجات و رستگاری او را بجویند، باید متهم شوند که هیپنوتیزم شده اند؟ آیا اگر پدر عزیزمان در آسمان نان بطلبیم او باید بما سنگ یا عقرب بدهد؟ این چیزها روح مرا مجروح ساخت و جانم را آزرد و بشدت مرا اندوهگین و مایوس ساخت. بسیاری میخواستند که من باور کنم که روح القدسی وجود نداشته است و همه تجربیاتی را که مقدسین خدا داشته اند تنها تحت تاثیر خواب مغناطیسی و هیپنوتیزم بوده است و یا اینکه تحت اغوا و فریب شیطان بوده است.SBK1 29.2

    برخی نظرات کوته نظرانه ای از برخی بخشهای متن کلام داشتند و کلا از کار برای خدا خودداری مینمودند و همه کسانی را که ایده های خود را بر این روال برداشت کردند را رد میکردند و قرائتهای دیگری نسبت به وظایف مذهبی داشتند. خداوند این خطاها را بمن در رویا آشکار نمود و مرا فرستاد تا فرزندان خطاکارش را ارشاد نمایم ولی بسیاری از آنان کلا پیام را رد نمودند و مرا مانند دنیاگرایان متهم نمودند. از طرفی دیگر ادونتیستهای صوری مرا به تعصب و کوته فکری متهم نمودند و مرا بعنوان رهبر متعصبی نشان دادند که دائما در پی حکم کردن است.SBK1 29.3

    زمانهای مختلفی در نظر گرفته شده بود تا خداوند بیاید و این قضیه به برادران تاکید شده بود. ولی خداوند بمن نشان داد که آن زمانها خواهند گذشت. چرا که قبل از اینکه مسیح بیاید زمان پریشانی باید واقع شود و پریشانحالی ایمان امت خدا را تضعیف خواهد نمود. برای این منظور متهم شده بودم که شریر را خدمت میکنم بخاطر این که گفته ام: ”خداوند آمدنش را بتاخیر انداخته است”.SBK1 29.4

    این اظهارات مرتبط با تعیین زمان، حدود سی سال پیش چاپ شده بود و کتابهای مربوط به آن در همه جا منتشر شده بود. با اینحال برخی مبشرین که ادعا میکردند که با من آشنا بوده اند اظهار کردند که من زمانی را برای آمدن خداوند تعیین کرده ام و آن زمانها گذشته است بنابراین رویاهای من کذب بوده است. شکی نیست که این شهادتهای کذب توسط بسیاری بعنوان واقعیت پذیرفته شدند ولی هر کسی که مرا میشناخت یا با کارهای من آشنا بود نمیتوانست با صراحت چنین حرفهایی بزند. پس از گذشت سال ۱۸۴۴ این شهادتی است که همیشه آنرا نقل کرده ام:”دوباره و دوباره زمان توسط افراد دیگری تعیین خواهد شد و این نیز خواهد گذشت و تاثیر تعیین زمان گرایش به نابودی ایمان امت خدا دارد”. اگر در رویا زمان دقیقی دیده بودم حتما شهادت خود را در آن نقل میکردم و نمیتوانستم آنرا ننویسم و یا چاپ نکنم چرا که زمان مصیبت باید بیاید و قبل از آمدن مسیح واقع شود. مطمئنا برای سی سال اخیر از زمان چاپ این اعلانیه تمایلی به تعیین زمان برای آمدن مسیح ندارم و بدین جهت خود را تحت همان محکومیت با همان کسانی قرار میدهم که ملامت نموده ام. و من تا سال ۱۸۴۵ رویایی نداشتم که بعد از زمان انتظار عمومی در سال ۱۸۴۴ بود. پس من همان چیزی را نشان دادم که در اینجا اظهار کرده ام.SBK1 29.5

    و آیا این شهادت جزء به جزء کامل نشده است؟ ادونتیستهای روز اول پشت سر هم زمان تعیین کردند و علی رغم شکستهای مکرر بخود جرات دادند تا زمانهای جدیدی تعیین کنند. خداوند آنان را برای چنین چیزی هدایت نکرده است. بسیاری از آنها زمان واقعی نبوی را رد کردند و کمال نبوت را بی اساس دانستند زیرا زمان در سال ۱۸۴۴ گذشت و واقعه ای که انتظار آن میرفت حادث نشد. آنان حقیقت را رد کردند و دشمن قدرت داشت تا توهَّمات قدرتمندی بر آنان بیاورد تا دروغ را باور کنند. آزمون عظیم زمان در سال ۱۸۴۳ و ۱۸۴۴ بود و همه کسانی که زمان را تعیین نمودند از آن به بعد خود و دیگران را فریب دادند.SBK1 29.6

    تا زمان اولین رویایم نمیتوانستم بنویسم چرا که دستان لرزان من نمیتوانست قلم را محکم بگیرد. در حالیکه در رویا بودم توسط یک فرشته بمن حکم شد تا رویا را بنویسم. تارهای عصبی من تقویت شدند و دستانم ثبات خود را بدست آورد.SBK1 29.7

    این صلیب بزرگی *معمولا صلیب به معنای بار سنگین است که با رنج و محنت توام باشد. برای من بود تا به خطاکاران بازگو کنم که چه چیزی در رابطه با آنان بمن نشان داده شده است. این امر باعث پریشانحالی من شد تا ببینم که دیگران در محنت و رنج هستند. و وقتی که وادار شدم تا پیام را آشکار کنم اغلب تا آنجا که شده آنرا با ملایمت ابراز میداشتم تا مقبول خاطر بیفتد و آنگاه در تنهایی و عزلت مینشسته و در رنج روح میگریستم. من به آنهایی مینگریستم که فقط بفکر خودشان بودند و فکر میکردم اگر بجای آنان بودم این همه ناله و شکایت نمیکردم. برای من مشکل بود تا شهادتهایی را که خداوند ارزانی داشته را صاف و پوست کنده بازگو کنم. من بیمناک و مشتاق به نتیجه مینگریستم و اگر افراد نکوهش شده بر ضد آن برخیزند و پس از آن با حقیقت معاضدت کنند این سوالها در ذهن من تداعی میشد: آیا من پیام را آنطور که باید و شاید اعلام نموده ام؟ آیا هیچ راه دیگری نبود که آنان را نجات دهم؟ و آنگاه این قبیل پریشانی بر جانم فشار می آورد که اغلب حسی میکردم که مرگ برایم خبر خوشی است و قبر چه جای دلپذیری برای استراحت است.SBK1 29.8

    من خطر و گناه آن شیوه را درک ننمودم تا اینکه در رویا به حضور عیسی برده شدم. او با اخم به من نگاه کرد و صورت خود را از من برگردانید. توصیف ترس و اندوهی که حس کردم ناممکن است. من در مقابل او بر روی صورت خود افتادم ولی قدرت گفتن یک کلمه را نداشتم. میخواستم که صورتم پوشیده شود و از آن اخم ترسناک پنهان شوم. آنگاه تا حد زیادی این جمله را که از دست رفتگان میگویند را درک کردم: ”ای کوهها و صخره ها بر ما بیفتید و ما را از صورت او که بر تخت نشسته پنهان دارید و از غضب بره!“.SBK1 30.1

    عنقریب فرشته ای بمن فرمان داد تا برخیزم و بینشی که بمن داده شد غیر قابل تشریح است. در مقابلم گروهی بودند که موها و جامه هایشان پاره بود و سیمای آنان تصویری از نومیدی و وحشت داشت. آنان نزدیک من آمدند و جامه هایشان را به جامه من مالیدند. و من به جامه خود نگریستم و دیدم که با خون لکه دار شده است. دوباره مانند مرده ای بیای فرشته ای که همراهم بود افتادم. من نمیتوانستم هیچ عذر و بهانه ای داشته باشم و یا تضرع کنم و فقط میخواستم تا از آن مکان مقدس بدور باشم. فرشته مرا بر روی پاهایم بلند کرد و گفت: ”این قضیه الان مربوط به تو نیست ولی این صحنه از مقابل تو گذشت تا بدانی که وضعیت تو چگونه خواهد بود، چنانچه از بازگو کردن آن چه که خدا بتو آشکار نموده غفلت ورزی. ولی اگر تا آخر وفادار بمانی، از میوه درخت حیات خواهی خورد و از آب رود حیات خواهی نوشید. تو مجبور به رنج بردن خواهی بود ولی فیض خدا ترا کافیست“. آنگاه حس نمودم که هر آنچه را که اراده خداست بجای آورم تا موافقت و پسند او را استحصال کنم و اخم ترسناک او حس نکنم.SBK1 30.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents