Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

حکایتهای پند آموز مسيح

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل ۲۰ - منفعت ارزانی داشتن

    اين فصل بر اساس كتاب لوقا ۱۳:۱۲_۲۱ نگاشته شده است.

    مسيح در حال تعليم دادن بود و طبق معمول جماعتي در كنار حواريون در اطراف او جمع شده بودند. او از وقايعي با حواريون سخن ميگفت كه بزودي بخشي از آنرا بايستي اجرا ميكردند. آنان بايد حقيقتهايي را كه به آنان سپرده بود را منتشر كرده و به ستيز با حاكمان اين جهان هدايت ميشدند. به خاطر او آنان به دادگاهها و محاكم احضار شده و در مقابل قاضيان و پادشاهان قرار ميگرفتند. او به ايشان از حكمتي اطمينان داد كه هيچكس توان مقابله و انكار آن را ندارد. كلام او كه قلبهاي جماعت را تكان ميداد و باعث پريشاني دشمنان مكار وي شد، شاهدي از آن قدرت ازلي بود كه تسكين روح و قلب شد. همان چيزي كه او به پيروان خود وعده اش را داده بود.HAM 198.1

    ولي بسياري هستند كه تنها خواهان فيض ملكوت هستند تا اهداف خودخواهانه خود را اجابت كنند. آنان قدرت حيرت انگيز مسيح را در بيان حقيقت مانند آبي زلال تشخيص دادند. آنان وعده هاي پيروان حكيم را شنيده تا آنرا در حضور حاكمان و قاضيان بگويند. آيا او قدرت خويش را براي منفعت دنيوي عاريه نخواهد داد؟HAM 198.2

    “او بايد دو سهم به پسر بزرگترش كه نخستين نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگي به او ميرسد بدهد ولو اينكه وي پسر همسر مورد علاقه اش نباشد”.از طريق موسي خداوند دستوراتي را راجع به انتقال دارايي و مال ابلاغ نمود. پسر ارشد دو سهم از دارايي پدرش ميگرفت (تثنیه ۲۱:۱۷). در حاليكه برادران كوچكتر سهم يكساني ميگرفتند. اين مرد فكر ميكرد كه برادرش از سهم الارث سر او را كلاه گذاشته است.تلاشهاي فردي اش شكست خورده بود از آنچه را كه در نظرش حق او بود ولي چنانچه اراده مسيح پا بميان بگذارد همه چيز بخوبي خاتمه مي يابد ... او درخواست هاي تكان دهنده و اخطارهاي هشدار آميز مسيح را به كاتبان و فريسيان شنيده بود. اگر كلمات چنين حكمي به اين برادر گفته ميشد او جرات نميكرد تا از دادن سهم به آن مرد محنت زده مضايقه كند.HAM 199.1

    در ميان اين آموزه موقرانه اي كه مسيح ارائه نموده بود اين مرد خلق و خوي خودپسندانه خود را آشكار نمود. او ميتوانست سپاسگزار توانايي و استعداد خدادادي باشد ميتوانست براي پيشرفت و ترقي او در امور دنيوي اش بكار رود. وليكن حقيقت روحاني در ذهن و دل او جاي نگرفته بود. بدست آوردن ارثيه مسئله اي شده بود كه او را در خود مستغرق سازد و ذهن و روحش را آكنده سازد. عيسي، آن پادشاه جلال كه غني و توانگر بود براي خاطر ما فقير شد و براي او خزانه هاي محبت الهي را گشوده بود. روح القدس براي او دادخواهي و ادعا ميكرد كه او وارث ميراثي بشود كه لايزال است و هيچ ناخالصي و فناپذيري در آن نيست.(اول پطروس ۱:۴). او شواهد قدرت مسيح را ديده است. و حال به او فرصت داده شده بود تا با آن معلم اعظم سخن گفته و بيشترين تمايلات قلبي خود را ابراز دارد. ولي او همچنان چشم طمع بزمين دوخته بود. او تاج را بر سر خودش نميديد. او مانند شمعون مجوسي هديه خدا را مانند ماحصل دنيوي ارزش گذاري كرده بود.HAM 199.2

    رسالت منجي در زمين بسرعت در حال تمام شدن بود. تنها چند ماه باقي مانده بود تا آنچه را كه براي انجام آن آمده بود كامل كند كه همانا بناي ملكوت فيض او بود با . اينحال حرص و طمع بشري ميتوانست او را از كارش باز داشته و براي بدست آوردن قطعه زميني به مشاجره و ستيز بپردازد. ولي عيسي كسي نبود تا از ماموريت خويش منحرف گردد. پاسخ او اينچنين بود”چه كسي تعين كرده تا من قاضي و تقسيم كننده زمين شما باشم؟”HAM 199.3

    عيسي در همان موقع ميتوانست به آن مرد بگويد كه چه چيزي درست است و چه بايد كند. در اين مورد او ميدانست كه چه چيزي بر حق است ولي آن برادران در مرافعه بودند زيرا هر دو حريص و آزمند بودند. مسيح در واقع گفت اين وظيفه من نيست تا اين نوع مجادلات را رفع كنم. او براي مقصود ديگري آمده بود، براي موعظه انجيل تا بدينسان حس واقعيتهاي ابدي را در انسان برانگيخته و او را هشيار سازد.HAM 200.1

    بدينسان حس واقعيتهاي ابدي را در انسان برانگيخته و او را هشيار ساز رفتار و طرز عمل مسيح در اين مورد درسي است براي همه كساني كه در نام او خدم و موعظه ميكنند. وقتي كه او دوازده حواري خود را فرستاد گفت”برويد و بايشان خبر بدهيد كه خداوند ملكوت خود را برقرار ميسازد. بيماران را شفا دهيد مرده ها را زنده سازيد جذامي ها را شفا دهيد و ارواح ناپاك را از وجود مردم بيرون كنيد. مفت گرفته ايد مفت بدهيد.”(متی ۸،۷:۱۰). آنان قرار نبود تا مسايل دنيوي مردم را رفع و رجوع كنند. كار آنان ترغيب انسانها براي آشتي و مصالحه با خدا بود. كار آنان اين بود كه با قدرتي كه به آنان تفويض شده بود بشر را بركت دهند. تنها علاج براي گناهان و غم و اندوه انسان مسيح است. تنها اوست كه براي گناه قلب خودخواه، قلب تازه مملو از محبت را ارزاني ميدارد. بگذاريد تا خادمان مسيح انجيل را با روحي كه از آسمان نازل شده موعظه كنند و كار كنند همانگونه كه مسيح براي منفعت بشر چنين نمود. سپس چنين نتيجه اي هويدا خواهد شد در مباركي و تعالي نوع بشر بطوريكه انجام و كامل كردن آن با قدرت بشري كاملا غير ممكن است.HAM 200.2

    مسيح مشكلي را كه اين سوال كننده را آشفته ساخته بود ريشه يابي كرد كه اكثر مشاجرات مشابه از آن نشات ميگيرد:” از طمع فرار كنيد چون زندگي حقيقي به ثروت بستگي ندارد.”HAM 200.3

    “سپس اين داستان را براي ايشان بيان كرد: شخصي ثروتمند از مزرعه خود محصول فراواني بدست آورد. بطوري كه تمام انبارهايش پر شد اما هنوز مقدار زيادي غله باقي مانده بود. پس از تفكر بسيار بالاخره بخود گفت: انبارهايم را خراب ميكنم و انبارهاي بزرگتري ميسازم تا جاي كافي براي محصول خود داشته باشم. آنگاه بخود گفت اي مرد خوشبخت تو براي چندين سال محصول فراوان ذخيره كرده اي. حالا ديگر راحت باش و به عيش و نوش بپرداز و خوش بگذران. اما خدا باو گفت اي نادان همين امشب جانت را خواهم گرفت . آنگاه اموالي را كه اندوخته اي به چه كسي خواهد رسيد؟”.HAM 201.1

    مسيح با نقل تمثيل مرد ثروتمند نابخرد، ناداني كساني را كه مال و دارايي را دنياي خود ساخته اند نشان داد. اين مرد نعمات خود را از خدا دريافت كرده بود. خورشيد بر زمينش ميدرخشيد و پرتو آن نيز بر عادل و نا عادل بطور يكسان ساطع ميشود. باران رحمت از آسمان بر خوب و بد باريده بود. خداوند سبب رويش گياهان و مراتع شده تا بوفور محصول دهند. مرد ثروتمند در سرگشتگي و حيراني بود كه با آنچه توليد كردهبود چه كند. انبار غله او لبريز شده بود و او جايي براي مازاد محصول نداشت. او به خدا فكر نميكرد كه تمام رحمتها از او نازل گرديده است. او درك نميكرد كه خداوند او را ناظر خيريات او نموده تا به نيازمندان كمك كند. او فرصتي داشت تا مامور و متصدي خيريات خدا شود ولي او تنها در انديشه خدمت بخود در راستاي آسايش و فراغت خويش بود.HAM 201.2

    وضعيت فقيران — يتيمان — بيوه زنان — تهيدستان و رنجديدگان درمعرض ديد مرد ثروتمند قرار گرفته شده بود. جاهاي زيادي وجود داشت تا او بتواند صدقه و خيرات بدهد. او براحتي ميتوانست خود را از يك بخش از وفور نعمت و ثروتي كه داشت فارغ ساخته و بديگران كمك كند. بسياري از خانه ها از نيازمندي رها ميشدند. بسياري از كسانيكه گرسنه بودند ميتوانستند اطعام شوند. عريانها مستور شوند. بسياري از قلبها شاد شوند. بسياري از دعاها براي نان و لباس برآورده ميشد و نوايي دلنشين از دعا و شكرگزاري به آسمان برميخاست. خداوند دعاهاي نيازمندان را شنيده و از خيريت خود براي فقيران تدارك ديده بود.(مزامیر ۶۸:۱۰). توشه و تداركات فراواني براي نياز بسياري تهيه ديده شده بود. و آن در بركاتي بود كه به مرد ثروتمند ارزاني گرديده بود. ولي او از نيازمندان با سنگدلي چشم پوشي كرد و به خدمتكاران خود گفت:” انبارهايم را خراب ميكنم و انبارهاي بزرگتري ميسازم تا جاي كافي براي محصول خود داشته باشم. آنگاه بخود گفت اي مرد خوشبخت تو براي چندين سال محصول فراوان ذخيره كرده اي. حالا ديگر راحت باش و به عيش و نوش بپرداز و خوش بگذران.” اهداف اين مرد بالاتر از آن حيواناتي نيست كه تلف ميشوند. او طوري زندگي ميكرد كه گويي خدايي نبود و نه ملكوتي و نه آخرتي. گويي كه هر چيزي كه داشت متعلق بخودش بود و انگار كه اصلا به خدا و انسان مديون نيست. نويسنده مزامير اين مرد را توصيف كرد:” احمق در دل خويش گفت كه خدايي وجود ندارد”.(مزامیر ۱۴:۱).HAM 201.3

    اين مرد براي خود برنامه ريزي و زندگي كرد. او ميديد كه آينده برايش بوفور مهيا شده و هيچ كار ديگري ندارد جز اينكه ثمرات كار خويش را ذخيره كند. او خود را خاص تر از ديگران ميديد و از مديريت حكيمانه اش بخود مي باليد. همشهريانش او را بعنوان مردي والامقام و كامياب و موفق مورد احترام قرار ميدادند.” و چون بر خود احسان ميكني مردم ترا ميستايند”(مزامیر ۴۹:۱۸).HAM 202.1

    ولی”حكمت اين دنيا در نظر خدا حماقت محض است”(اول قرنتیان ۳:۱۹). در حاليكه مرد ثروتمند چشم انتظار سالهاي خوشي بود خداوند برنامه هاي متفاوت ديگري ميريزد. پيام خدا نزد ناظر بي وفا آمده و گفت”اي نادان همين امشب جانت را خواهم گرفت”.در اينجا نيازي وجود دارد كه پول نميتواند آنرا اجابت كند. ثروتي را كه او اندوخته بود نميتوانست حكم را به تاخير بيندازد. در يك لحظه تمام رنجي كه در همه عمرش كشيده بود برايش بي ارزش و پوچ شد.” آن اموالي كه اندوخته اي به چه كسي خواهد رسيد؟” مزارع وسيع او و انبارهاي پر از غله اش از دست او خارج خواهد شد.”عمر انسان مانند سايه زودگذر است و او بيهوده خود را مشوش ميكند. او مال و ثروت جمع ميكند ولي نميداند چه كسي از آن استفاده خواهد كرد”(مزامیر ۶:۳۹).HAM 202.2

    تنها چيزي را كه او اكنون ارزش و بها ميدانست ديگر بدرد نميخورد و نميتوانست آنرا حفظ كند. او در زندگي خودخواهانه اش محبت الهي را انكار كرده بود كه ميتوانست آن محبت را با ترحم به همنوع خود جبران نمايد. از اينرو او زندگي و حيات جاوداني را انكار كرده بود. زيرا كه خدا محبت است و محبت زندگي است. اين مرد زندگي خاكي را بر زندگي روحاني ترجيح داده بود و با انتخاب زندگي خاكي او بايد به خاك ميرفت.” انسان با وجود تمام فر و شكوهش سرانجام مانند حيوان ميميرد”(مزامیر ۴۹:۲۰).HAM 203.1

    “او در اين دنيا مال و ثروت جمع ميكند اما توشه اي براي آخرت نيندوخته است.”اين تصوير براي تمامي زمانها صدق ميكند. شما ممكن است تنها براي خيرات نفس خود برنامه ريزي كنيد. ممكن است مال بر اموال خود بيندوزيد. ممكن است قصر هاي باشكوه و بزرگ بسازيد همانطور كه سازندگان بابل كهن چنين كردند. ولي نميتوانيد ديوارها و دروازه هايش را چنان بلند و مستحكم بسازيد كه پيام آور سرنوشت و تقدير نتواند وارد آن شود. بلشصر پادشاه”در قصر خود ضيافت داشت”و”بتهاي طلا و نقره و برنز و آهن و چوب و سنگ را ستايش ميكرد”.ولي دست ناپيدايي در مقابلش بر روي ديوار كلام تقدير و سرنوشت را نوشت و گامهاي لشگريان خصم در دروازه هاي قصر شنيده شد.” در آن شب بلشصر پادشاه بابل بقتل رسيد”و پادشاهي بيگانه بر تخت جلوس كرد”(دانیال ۳۰:۵).HAM 203.2

    زندگي براي نفس و (خودخواهي) هلاكت و بطالت است. طمعكاري و ميل به منفعت طلبي ، باعث از دست دادن زندگي ميشود. خودخواهي و زياده طلبي روح شيطان است. روح مسيح، بخشيدن و فداكاري براي خيريت و منفعت به ديگران است.”خدا به ما حيات جاوداني داده و اين حيات در فرزند او عيسي مسيح است. پس روشن است كه هر كس كه مسيح را دارد به اين حيات نيز دسترسي دارد اما هر كس كه مسيح را ندارد از اين حيات بي بهره خواهد ماند”(اول یوحنا ۱۱،۱۲:۵).HAM 203.3

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents