این فصل بر اساس کتاب اعمال رسولان باب ۹ آیات ۱ تا ۲۲ تدوین گردیده است. DR 241.1
ذهن شائول با مرگ پیروزمندانه استیفان پریشان شده بود. او در تعصب خویش به رعشه افتاده بود؛ ولی نظرات و مباحثات کاهنان وحاکمان در نهایت او را متقاعد کرده بود که استیفان فردی ملحد است؛ و این که عیسی مسیح که در باره او موعظه کرده بود فردی طرار است و این که کسانی که مقام های مقدس دارند باید بر حق باشند. قاطع و هدفمند بودن باعث شده بود که او در ضدیت با مسیحیت بسیار تندخو باشد، پس از این که یک بار بطور کلی دیدگاه های کاهنان و کاتبان را بر حق در نظر گرفته بود. تعصب باعث شده بود تا بطور داوطلب به جفای ایمانداران بپردازد. او سبب شده بود تا مردان مقدس به خاطر ایمان به عیسی، به شورا کشیده شده و به زندان افکنده شده یا بدون شواهد جرم به مرگ محکوم شده بودند. از ویژگی مشابه، گرچه در جهتی متفاوت، تعصب یعقوب و یوحنا بود، در زمانی که آتش را از آسمان فرا خوانده بودند تا کسانی را که سرور آنان را خوار شمرده و به او بی حرمتی کرده بودند را ببلعد. DR 241.2
شائول در تدارک سفر برای رفتن به دمشق بود تا به کار خود بپردازد؛ اما تصمیم گرفت تا با یک سفر، دو هدف را کامل کند و به جستجو و تعقیب ایمانداران مسیح بپردازد. برای این مقصود او نامه ای از کاهن اعظم دریافت نمود تا در کنیسه بخواند، که او را مجاز می داشت تا تمامی کسانی که مشکوک به اعتقاد به عیسی بودند را دستگیر و از طریق قاصدان خود به اورشلیم بفرستند تا در آنجا محاکمه و مجازات شوند. او با قوت و بنیۀ مردانه و آتش تعصب اشتباه عازم مسیر خود شد. DR 242.1
وقتی که مسافران خسته به دمشق نزدیک می شدند، چشمان شائول محظوظِ سرزمین حاصلخیز، گلزارهای زیبا، باغ های میوۀ پرثمر و نهرهای خنکی شد که نرم نرم از وسط بوته زارهای سبز می گذشت. مشاهدۀ چنین منظره ای پس از یک سفر طولانی و خسته کننده و از میان یک بیابان خالی از سکنه، روح افزا و نشاط آور بود. در حالی که شائول با همراهانش خیره شده و زیبایی ها را می ستودند، بطور ناگهانی نوری که درخشنده تر از تابش خورشید بود اطراف او را پر کرد، « و او به زمین افتاد و صدایی شنید که میگفت: ای شائول، شائول، چرا بر من جفا میکنی؟ شائول پرسید: خداوندا تو کیستی؟ پاسخ آمد: من عیسی هستم، همان کسی که تو بر او جفا میکنی .» DR 242.2