صحنه بسیار مغشوش کننده بود. همراهان شائول وحشت زده شده بودند و تقریباً با شدت نور، کور شده بودند. آنان صدا را شنیدند ولی هیچ کسی را ندیدند و برای همه آنان غیر قابل فهم و اسرارآمیز بود. ولی شائول که دمر بر روی زمین افتاده بود و کلام گفته شده را شنیده بود و بطور واضح پسر خدا را در مقابل خود دیده بود. یک نگاه به آن فرد شکوهمند و پرج ل ا تصویر او را برای همیشه بر ذهن آن یهودی ضربت خورده نقش بست. کلام با قدرت هولناکی با قوت در قلب او فرو رفت. پرتوهای درخشان فضاهای تاریک ذهن او را روشن نموده و جهالت و خطاهای او را آشکار نمود. او دید که در حالی که جفا کردن به پیروان مسیح، خود را خادم غیور خدا حس می کرد، در واقع کار شیطان را به پیش می برد. DR 242.3
او دید که ایمان بر سرسختی های کاهنان و حاکمان حماقت است و این که مقام مقدس آنان تاثیر بزرگی بر ذهن او داشته و سبب شده است تا باور کند که داستان قیام جعلی است و توسط حواریون عیسی ساخته و پرداخته شده است. حال که مسیح به شائول آشکار شده است، خطابۀ استیفان در ذهن او تداعی گردید. آن کلامی که کاهنان ارتداد خواندند، حال برای او به عنوان حقیقت و سخن راست جلوه گری می کرد. در آن زمانِ روشنگریِ شگفت انگیز، ذهن او با سرعت قابل توجهی فعال شد. او تاریخ نبوی را مرور کرد و انکار عیسی، مصلوب شدن او، قیام و عروج او را که توسط انبیا پیشگوئی شده بود مشاهده مرد و برایش ثابت شد که او همان مسیح موعود است. او کلام استیفان را بیاد آورد: « من هم اکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را در دست راست خدا ایستاده میبینم » )اعمال رسولان : ۶( و او دانست که مقدسین در هنگام مرگ به پادشاه ۷ ۵ج ل نگریسته اند. ا DR 243.1
این مکاشفات برای شکنجه گر و جفا دهندۀ ایمانداران شگفت انگیز بوده است. نوری روشن ولی دهشتناک در جان او رسوخ کرده بود. مسیح به او به عنوان کسی که به زمین آمده بود تا ماموریت خود را تکمیل نماید، انکار شده، مورد اهانت قرار گرفته بود، محکوم شده بود و توسط کسانی که برای نجاتشان آمده بود مصلوب گردید، او که از مرگ قیام کرده و به آسمان ها صعود کرده بود. در این لحظه خوفناک، او بیاد آورد که استیفان مقدس با موافقت او قربانی شده و این که با دخالت او به عنوان یک ابزار، بسیاری از مقدسینِ گرانمایه با عذابی بی رحمانه به سوی مرگ کشیده شده بودند. DR 243.2
« و او لرزان و مبهوت گفت، خداوندا، چه می خواهی تا به انجام رسانم؟ و خداوند به او گفت، برخیز و به شهر برو و در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنی ». بی تردید آنچه که به ذهن شائول خطور کرد این بود که او به راستی عیسای ناصری بود که با او سخن گفته بود و این که او در واقع برای مدتی طولانی بدنبال مسیح موعود می گشت، که دلگرمی و رهایی دهندۀ اسرائیل بود. DR 243.3
وقتی که آن پرتو درخشان و با شکوه برداشته شد، شائول از روی زمین برخاست، و متوجه شد که کام از دیدن محروم شده است. درخشش ج ل ا ا مسیح برای بینائی فانیان بسیار شدید بود و هنگامی که برداشته شد، تاریکی شب بر دیدگان او نشست. او باور داشت که نابینایی او مجازات خدا برای جفای بی رحمانۀ او بر پیروان عیسی بود. او کورمال در آن تاریکی دهشتناک راه رفت و همراهان او با ترسی ناشی از حیرت، دستان او را گرفته و به دمشق بردند. DR 243.4