پس از این که ابراهیم از لوط جدا شد، خدا به او گفت، « اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی، بسوی شمال و جنوب، و مشرق و مغرب بنگر. زیرا تمام این زمین را که میبینی به تو و ذریت تو تا به ابد خواهم بخشید. و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم. چنانکه اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود « .” بعد از این ابَرام رویایی دید و صدای خداوند را شنید که به او میگوید: ابَرام، نترس، من تو را از خطر حفظ خواهم کرد و به تو پاداش بزرگی خواهم داد.... و تو به من فرزندی ندادی و یکی از غلامان من وارث من خواهد شد .” DR 64.3
وقتی که ابراهیم پسری نداشت، در ابتدا اندیشید که خادم مورد اعتماد او الیعاذر می تواند به عنوان فرزند خوانده و وارث او بشود ولی خداوند ابراهیم را آگاه ساخت که خادم او نمی تواند فرزند و وارث او بشود بلکه او در واقع صاحب پسری خواهد شد. « اکنون بسوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، هرگاه آنها را توانی شمرد. پس به وی گفت: ذُرّیت تو چنین خواهد بود .» DR 65.1
اگر ابراهیم و سارا با ایمانی حاکی از اعتماد منتظر می ماندند تا وعده داده شده مبنی بر اینکه صاحب پسری خواهند شد محقق شود، از ناشادی زیاد اجتناب می گردید. آنان وعده خدا را باور کردند ولی نمی توانستند باور کنند که سارا در سن پیری بتواند صاحب پسری بشود. سارا نقشه ای را پیشنهاد کرد که بدان وسیله خیال می کرد که وعده خدا محقق می شود. او از ابراهیم درخواست کرد تا هاجر را به همسری خویش بپذیرد. با این کار آنان کمبود ایمان خود و عدم اعتماد کامل به قدرت خدا را از خود بروز دادند. ابراهیم با گوش دادن به حرف سارا و پذیرفتن هاجر بعنوان همسر خود از تحمل آزمون ایمان خویش به قدرت لایزال خدا شکست خورد. خداوند در نظر داشت تا ایمان راسخ و توکل ابراهیم را به وعده هایی که به او داده بود بیازماید. DR 65.2