هاجر مغرور بود و به خود می بالید و در مقابل سارا متکبرانه رفتار می کرد. او خودستایی می کرد که او مادر امت عظیمی خواهد شد که خدا وعده آن را به ابراهیم داده بود. و ابراهیم مجبور بود تا به گلایه های سارا در خصوص رفتار هاجر گوش کند و ابراهیم را به خاطر این خطاها سرزنش می کرد. ابراهیم محزون شد و به سارا گفت که هاجر ندیمه اوست، و این که او می تواند وی را کنترل کند ولی از دور کردن او امتناع می کرد بخاطر این که او باید مادر فرزند او بشود، که به واسطه او وعده به حقیقت بپیوندد. او به سارا گفت که اگر به خاطر تقاضای خاص نبود، او هاجر را به همسری نمی گرفت. DR 65.3
ابراهیم همچنین مجبور بود تا به گلایه های هاجر در خصوص بدرفتاری سارا گوش کند. ابراهیم در سرگشتگی و حیرانی بود. اگر او در پی دلجوئی و جبران خطاهای هاجر بر می آمد آنگاه باعث رشک و ناراحتی سارا می شد که همسر اول و بسیار محبوب او بود. هاجر از مقابل صورت سارا می گریخت. فرشته ای از خدا او را دیده تسلی داد و همچنین او را بخاطر تکبر و افاده اش سرزنش کرد و به او فرمان داد تا به نزد کدبانوی خود رفته و مطیع او باشد. DR 65.4
پس از تولد اسماعیل، خداوند مجدداً خود را به ابراهیم عیان ساخت و به او گفت، « و عهد خویش را در میان خود و تو، و ذُریتت بعد از تو، استوار گردانم که نس بعد نسل عهد جاودانی باشد، تا تو را و بعد از تو ذریت تو را ا خدا باشم «. خداوند مجدداً توسط فرشته خویش وعده اش را تکرار کرد که پسری به سارا خواهد داد و او مادر قوم های بسیاری خواهد بود. ابراهیم با این وجود وعده خدا را درک نکرد. ذهن او ناگهان بر اسماعیل معطوف شد، که گوئی از طریق او قوم های بسیاری وعده داده شده بود و او با شوری که برای پسر خویش داشت بانگ بر آورد، « چرا نمی گذاری اسماعیل وارث من بشود! .” DR 66.1
وعده قاطعانه تر برای ابراهیم تکرار شد: « به تحقیق زوجهات ساره برای تو پسری خواهد زایید، و او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذریت او بعد از او عهد ابدی باشد ». فرشتگان برای بار دوم در مسیر خود برای نابود کردن سدوم به نزد ابراهیم رفتند و وعده را قاطعانه تر تکرار نمودند مبنی بر اینکه ساره صاحب پسری خواهد شد. DR 66.2