این فصل بر اساس کتاب پیدایش باب ۲۵ : ۱۹ - ٣۴ و ۲۷ : ۱- ٣۲ تدوین گردیده است.
خداوند از همان ابتدا، از آخر ماجرا آگاه است. او قبل از تولد یعقوب و عیسو می دانست که چه شخصیت هایی را هر دو پرورش خواهند داد. او می دانست که عیسو قلبی ندارد تا از او اطاعت کند. او به دلنگرانی ربکا در دعاهایش پاسخ داده و او را آگاه ساخت که صاحب دو فرزند خواهد شد و فرزند بزرگتر، فرزند کوچکتر را خدمت خواهد کرد. او تاریخ آینده دو پسر او را در مقابلش نشان داد، که از آنان دو قوم به وجود می آید، یکی بزرگتر از دیگری؛ و بزرگتر، کوچکتر را مهتری خواهد نمود. فرزند نخست از مزایای خاص و حق ویژه ای برخوردار می بود که به دیگر اعضای خانواده تعلق نداشت. DR 75.1
اسحاق عیسو را بهتر از یعقوب دوست داشت بخاطر اینکه برای او گوشتِ شکار تهیه می کرد. یعقوب مورد علاقه مادرش بود بخاطر این که خلق و خویی ملایم داشت و می دانست که چطور مادرش را خوشحال کند. یعقوب از مادرش آموخته بود که خدا به او چه تعلیم داده است و اینکه بزرگتر باید کوچکتر را خدمت کند و استدلال جوانی او را به این نتیجه رساند که این وعده نمی تواند محقق شود در حالی که عیسو امتیازاتی داشت که به فرزند نخست اعطا گردیده بود. و هنگامی که عیسو از صحرا بازگشت و از گرسنگی وامانده بود، یعقوب از فرصت بهره برداری کرد تا از نیاز عیسو برای نفع خود استفاده کند، و پیشنهاد کرد تا او را با آشی که پخته بود اطعام کند به شرطی که او تمامی حقوق نخستزادگی خود را انکار کند و عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت. DR 75.2
عیسو دو همسر بت پرست برگزید که برای اسحاق و ربکا بسیار اندوهناک بود. با این وجود، اسحاق عیسو را بیشتر از یعقوب دوست داشت و هنگامی که اندیشید که در آستانه مرگ قرار دارد از عیسو خواست تا برایش خوراکی از گوشت مهیا کند تا بتواند پیش از مرگ او را برکت دهد. عیسو به پدرش نگفته بود که حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخته است و آن را با سوگندی تائید کرده است. ربکا حرف های اسحاق را شنید و کلام خداوند را بیاد آورد، « بزرگتر، مهتر کوچکتر خواهد بود »، و او می دانست که عیسو حق نخست زادگی خویش را خوار شمرده و آنرا به یعقوب فروخته است. او یعقوب را تشویق کرد تا پدرش را فریب داده و با خدعه، برکت پدرش را نصیب خود سازد، که فکر می کرد که به هیچ طریق دیگری نمی تواند بدست بیاید. یعقوب در ابتدا تمایلی نداشت تا چنین حقه ای را بکار ببندد، ولی نهایتاً با نقشه های مادر موافقت کرد. DR 76.1
ربکا از علاقه شدید اسحاق نسبت به عیسو آگاه بود و می دانست که دلیل و برهان نمی تواند هدف او را تغییر دهد. در عوضِ اعتماد و توکل به خدا که دفع کننده حوادث بود، ربکا فقدان ایمان خود را با تشویق یعقوب به فریب پدرش آشکار نمود. طریقه یعقوب در این باره مورد پسند خدا نبود. ربکا و یعقوب باید منتظر خدا می ماندند تا اهداف خود را بطریقی که خود ص ح می داند و در زمانی که خود معین می کند محقق گرداند، نه ا این که ت ش کند تا وقایع پیشگوئی شده را به یاری فریب و نیرنگ به منصه ا ظهور برساند. DR 76.2
چنانچه عیسو برکت پدر را دریافت می کرد، که به نخست زاده اعطا می شد، توفیق او می توانست تنها از طریق خدا بدست آید؛ و خدا می توانست او را با کامیابی برکت دهد، یا اینکه بدبختی و فلاکت ببار آورد، مطابق با طریقی که در پیش می گرفت. اگر او خدا را دوست داشته و حرمت می داد، همچون هابیل صالح، او می توانست پذیرفته شده و برکت خدا را نصیب خود سازد. چنانچه همچون قائن بدکار، او حرمتی برای خدا قائل نمی شد و نه برای احکامش، لیکن طریق فاسد خود را در پیش می گرفت، نمی توانست برکت خدا را دریافت نماید، بلکه از سوی خدا رد می شد، همچون که قائن پذیرفته نشد. اگر طریق یعقوب عادلانه بود، اگر او خدا را دوست داشت و خداترس بود، خدا او را برکت می داد و دست کامیاب کننده خدا با او می بود، حتی اگر برکات و امتیازاتی را بدست نمی آورد که به نخست زاده واگذار می شد. DR 76.3