خداوند مجدداً شایسته دید که با آزمونی مهیب، ایمان ابراهیم را بیازماید. اگر او اولین آزمون صبر را تحمل می کرد و در انتظار محقق شدن وعده داده شده به سارا می بود، و هاجر را به همسری نگرفته بود، در معرض ترسناکترین آزمونی که تا آن زمان انسان را ملزم نساخته بود قرار نمی گرفت. خداوند به ابراهیم امر فرمود، « پسر عزیزت اسحاق را که خیلی دوست میداری، بردار و به سرزمین موریا برو. آنجا او را بر روی کوهی که به تو نشان خواهم داد برای من قربانیکن .» DR 68.1
ابراهیم از خدا نافرمانی و تردید نکرد، بلکه صبح زود دو نفر از خدمتکارانخود را به همراه اسحاق برداشت، و به همراه چوب برای پیشکش سوختنی، به مکانی رفت که خدا به او گفته بود. او ماهیت سفر خود را برای سارا فاش نساخت، و می دانست که عاطفه مادری برای اسحاق موجب بی اعتمادی به خدا می شود و از پسر خود دریغ خواهد نمود. ابراهیم نگذاشت تا احساسات پدری او را تحت یوغ خود قرار دهد، مبادا که بر علیه خداوند عصیان ورزد. انگیزه فرمان خدا این بود تا اعماق جان او را به جنبش در آورد. « تنها پسرت را بردار ». آنگاه برای تفتیش قلب او، کمی عمیق تر، خداوند افزود، « تنها پسر عزیزت اسحاق را که خیلی دوست می داری »؛ که تنها پسر وعده داده شده است، « برای قربانی سوختنی قربانی کن .” DR 68.2
این پدر با پسر خویش برای مدت سه روز سفر کرد، که زمان کافی برای تعقل و تردید نسبت به خدا داشت، چنانچه مستعد تردید بود. ولی او نسبت به خدا بی اعتماد نبود. او اینک استدلال نکرد که وعده داده شده از طریق اسماعیل به حقیقت خواهد پیوست، چرا که خداوند صریحاً به او گفته بود که از طریق اسحاق وعده داده شده باید محقق شود. DR 68.3
ابراهیم ایمان داشت که اسحاق پسر وعده داده شده است. او همچنین باور داشت که خدا درباره هر چیزی که می گفت جدی بود، هنگامی که به او امر نمود تا او را به عنوان قربانی سوختنی پیشکش نماید. او نسبت به وعده خدا تردید نکرد بلکه باور داشت که خدا که با مشیت خویش پسری در دوران پیری به سارا داده بود،دو کسی که او را ملزم ساخته بود تا زندگی پسر را بستاند، همچنین می توانست زندگی دوباره ای ببخشد و اسحاق را از مرگ قیام دهد. DR 68.4
ابراهیم خدمتکاران خود را در طول مسیر ترک گفت و چنین مطرح نمود که با پسرش به تنهایی در فاصله ای از آنها برای عبادت می رود. او به خدمتکاران خود اجازه نداد تا آنان را همراهی کنند، مبادا که علاقه آنان به اسحاق باعث شوند تا او را از انجام فرمانی که خدا به او داده باز دارند. او هیزم را از دستان خدمتکاران خود گرفت و آن را بر دوش پسر خود گذاشت. و خود نیز آتش و چاقو را در دست گرفت. او آماده شده بود تا ماموریت خوفناکی که از سوی خدا به او داده شده بود را اجرا نماید. پدر و پسر با هم گام برداشتند. DR 69.1
« و اسحاق پدر خود، ابراهیم را خطاب کرده، گفت: ای پدر من! گفت: ای پسر من لبیک؟ گفت: اینک آتش و هیزم، لکن برۀ قربانی کجاست؟ ابراهیم گفت: ای پسر من، خدا برۀ قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت. و هر دو با هم رفتند ». آن پدر با چهره ای عبوس، قلبی پر از عشق و عذاب، راسخانه در کنار پسرش گام بر می داشت. هنگامی که به مکان تعین شده توسط خدا رسیدند، ابراهیم مذبحی ساخت و چوب ها را بطور منظم بر روی آن گذاشت و برای قربانی کردن آماده شد و بعد اسحاق را از فرمان خدا آگاه نمود تا او را به عنوان قربانی سوختنی پیشکش نماید. او برای اسحاق وعده خدا تکرار کرد که خداوند چندین بار به او گفته بود، که از طریق اسحاق او قوم امتی عظیم خواهد ساخت و در اجرای فرمان خدا برای قربانی کردن او، خدا وعده خویش را محقق خواهد ساخت، چرا که او قادر بود تا او را از مرگ قیام دهد. DR 69.2