Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

شهادتهایی برای کلیسا — جلد اول

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 102 - خلاصه و کلیات تجربه

    از ۱۹ دسامبر سال ۱۸۶۶ تا ۲۵ آوریل ۱۸۶۷

    از این قانع شده بودم که شوهرم از بیماری طولانی مدت بهبود نمی یابد در حالیکه بدون فعالیت است و اینکه زمان برای من فرا رسیده تا به پیش بروم و شهادت خود را نزد مردم ببرم و مصمم شدم بر خلاف رای و توصیه کلیسای بتل کریک که در آن زمان عضو آن کلیسا بودیم بهمراه شوهرم به میشیگان شمالی سفر کنیم. شوهرم در وضعیت بسیار ضعیفی بود و در سرمای شدید زمستان بودیم. به جرات و ایمان به خدا لزوم نبود تا تصمیم به این خطر بگیرم مخصوصا همانطور که تنها ایستاده بودم، با تاثیر گذاری کلیسا، شامل کسانی در راس کار بتل کریک بوده و بر ضد من بودند. SBK1 238.1

    ولی میدانستم که کاری برای انجام در دست دارم و برای من بنظر میرسید که شیطان مصمم بود تا مرا از آن کار باز نگاه دارد. من بخاطر گرفتاری مدتها در اسارت مانده بودم و ترسی داشتم که اگر از کار دست بکشم جانهای گرانبها از دست بروند. بنظرم میرسید که اگر بیش از این از کار بیرون بمانم برایم بدتر از مرگ است و اگر کاری نکنیم هلاک میشویم. پس در نوزدهم دسامبر سال ۱۸۶۶ ما بتل کریک را رها کردیم و در کولاک برف بطرف رایت اوتاوا کانتی میشیگان رهسپار شدیم. شوهرم در برابر سفر طولانی و سخت نود مایلی ایستادگی کرد بهتر از آنچه که برایش نگران بودم و بنظر کاملا خوب بود وقتی که به خانه قدیمی خود نزد برادر روت رسیدیم. این خانواده عزیز با محبت ما را پذیرفتند و به لطافت والدین مسیحی مورد التفات و مهربانی قرار گرفتیم. SBK1 238.2

    دیدیم که این خانواده در وضعیت نامطلوبی قرار دارند. بخش بزرگی از اعضای آن از هم جدا شده و از یکدیگر ناراضی بودند و روح دنیوی بر آنان غالب شده بود. و علی رغم وضعیت پستی که داشتند آنان از کارهای واعظان ما که ندرتا انجام شده بود محظوظ بودند چرا که گرسنه غذای روحانی بودند. در اینجا اولین کار موثر ما از زمان بیماری شوهرم آغاز شد. در اینجا او مانند سالهای قبل کار خود را آغاز کرد، گرچه در ضعف بود. او سی تا چهل دقیقه در پیش از ظهر سبت و روز اول صحبت کرد و من ساعتهای باقیمانده را پر میکردم و آنگاه هر روز عصر یک ساعت و نیم صحبت میکردم. مردم با دقت زیاد حرفهای ما را میشنیدند. دیدم که شوهرم قوی تر و واضح تر و بیشتر به موضوعات خود مرتبط میشود. و وقتی در یک موقعیت او یکساعت را با وضوح و قدرت صحبت کرد با باری کار که بر دوش او بود احساسات شکرگزاری من فراتر از حد توصیف بود. من در جمع برخاسته و برای نیم ساعت با گریه سعی کردم تا برای آنان سخن بگویم. جماعت عمیقا تحت تاثیر قرار گرفته بود. من خاطر جمع شدم که این طلوع روزهای بهتری برای ما خواهد بود. SBK1 238.3

    ما با این مردم برای شش هفته باقی ماندیم. من برای آنان بیست و پنج بار صحبت کردم و شوهرم دوازده بار. وقتی کارهای ما با این کلیسا پیشرفت کرد موارد خاصی مقابل من آشکار شد و من شروع به نوشتن شهادتهایی برای آنها کردم که بالغ بر صد صفحه میشد. آنگاه وقتی آنان به منزل برادر روت جایی که ما منزل کرده بودیم می آمدند برای این افراد شروع بکار کردم و با تعدادی از آنان در خانه هایشان ملاقات داشتم ولی بیشتر بطور اخصی در جلسات در خانه عبادت آنها را میدیدم. در این نوع کار فهمیدم که شوهرم کمک بزرگی برایم بود. تجربه طولانی او در این نوع کار وقتی که با من در گذشته کار میکرد او را برای اینکار شایسته کرده بود. در واقع هیچ یک از دو کشیش نمیتوانستند آنگونه که شوهرم به من کمک کرد مرا مساعدت کنند. کاری بزرگ و خوب برای این مردم عزیز کرده شد. SBK1 238.4

    اشتباهات آزادانه و کامل اقرار شد، اتحاد برقرار شد و برکات خدا بر کار واقع گردید. شوهرم کار کرد تا سیستم خیرات را در کلیسا برقرار کند بشکلی که توسط همه کلیساها پذیرفته شود و تلاشهای او منتج به جمع آوری مقداری پول شد که به حساب خزانه داری ریخته شود که حدود سیصد دلار بود. کسانی که در آن کلیسا در باره بعضی از شهادتهایم در رنج بودند مخصوصا در باره لباس کاملا پس از توضیح قانع شدند. بهداشت و اصلاحات لباس پذیرفته شده بودند و مقدار زیادی پول برای موسسه بهداشت. جمع آوری شد. SBK1 238.5

    در اینجا فکر میکنم که وظیفه ام میباشد تا اظهار کنم وقتی که این کار رو به پیشرفت بود، متاسفانه برادری ثروتمند از ایالت نیویورک، رایت را ملاقات کرد، پس از فراخوانده شدن در بتل کریک و در آنجا فهمید که ما بر خلاف نظر و توصیه کلیسا و مقامات در بتل کریک کار را شروع کرده ایم. او به انتخاب خود نماینده شوهرم شد حتی در مقابل کسانیکه برای آنها بزرگترین کارها را کرده بودیم و شهادت او متعاقبا دارای وزنی نبود. تأثیر او در باره این موضوع همانطور که توسط برادر روت، ارشد کلیسا بمن اظهار شد، کار را حداقل دو هفته به عقب بازگرداند. گاهی اوقات یک دیوانه سنگی را در چاه می اندازند که هزار عاقل نمیتوانند آنرا در بیاورند. ما برای افراد ثروتمند کار میکردیم و شیطان دید که این برادر متمول درست همان مردی است که میتواند برای او کار کند. امید که خداوند او را بینا کند تا بتواند در فروتنی به اشتباه خود اقرار کند. با قریب به دو هفته کار خسته کننده، با برکت خدا توانستیم این تأثیر غلط او را محو کنیم و به آن مردم عزیز کاملا ثابت کنیم که خداوند ما را نزد آنان فرستاده است. مضاف بر نتیجه کارهای ما هفت نفر بزودی توسط برادر واگنر تعمید یافتند و دو نفر در جولای توسط شوهرم در زمان ملاقات دوم در آن کلیسا تعمید یافتند. SBK1 238.6

    آن برادر از نیویورک با همسر و دختر خود به بتل کریک بازگشت ولی نه با ذهنیتی صحیح تا کار خوب را در رایت گزارش دهد یا به احساسات کلیسا در بتل کریک کمک کند. در واقع چنین بنظر میرسد که او به کلیسا آسیب رسانده است و کلیسا هم به او آسیب رسانده است و ارائه دیدگاههای ما بطور کذب خانه به خانه موضوعی را برای گفتگو در بین مردم ایجاد کرده بود. در آن زمان که این کار ظالمانه به پیش میرفت، من رویای ذیل را دیدم: SBK1 238.7

    من بهمراه گروهی با یک شخصی که رفتار آمرانه و موقر داشت بدیدار بتل کریک رفتم. در رویایم من به اطراف خانه های برادران میرفتم. وقتی که در شرف ورود بودیم صداهایی را از گفتگوهایی جدی شنیدیم. نام شوهرم تکرار میشد و من از شنیدن کسانی که ادعا میکردند که دوستان پابرجای ما هستند در ارتباط با صحنه ها و وقایعی که اتفاق افتاده بود اندوهناک و متحیر شدم و در این در خلال دردهای شدید شوهرم افزایش یافت. من از شنیدن صدای برادران مدعی ایمان در نیویورک که قبلا نامشان اشاره شد غمگین شدم که در رفتاری اغراق آمیز وقایعی را به کسانی که در بتل کریک نا آگاهند نقل میکردند در حالیکه دوستان ما در بتل کریک در بازگشت خود آنچه را که میدانستند نقل کردند. من روحا کسل شدم و در رویایم در حال سقوط بودم که دست همراهم مرا حمایت کرد و او گفت: باید گوش کنی. باید این را بدانی حتی اگر تحمل شنیدن آن برایت سخت باشد. SBK1 239.1

    وقتی به چندین خانه نزدیک شدیم همان مطلب موضوع گفتگو بود. این حقیقت حاضر آنان بود. من گفتم: اه که من این را نمیدانستم! من آگاه نبودم که چنین احساسی در قلبهای کسانی که فکر میکردیم دوستان ما هستند وجود دارد و دوستانی هستند که با وفا هستند و همدرد رنجها و مصیبتها و فلاکتهای ما هستند. چرا هیچوقت اینرا نفهمیدم! من اینها را بهترین و معتمد ترین دوستان خود میبینداشتم. فردی که با من بود این کلام را تکرار کرد: اگر آنان فقط به همان آسانی و با شور و غیرت از منجی و رهایی بخش خود سخن میگفتند و بر دلربایی بینظیر او ساکن میماندند نیک خواهی بی غرضانه او و آمرزش رحیمانه وی - دلسوزی مشفقانه او برای رنجدیدگان - شکیبایی و محبت غیر قابل بیان او - آنگاه چقدر بیشتر ثمرات نفیسی و ارزشمندی میداشت. SBK1 239.2

    آنگاه گفتم: من غمگین شدم. شوهرم هیچ چیز را دریغ نکرد تا جانها را حفظ کند. او با سختیها بارها را بر دوش کشید تا اینکه زیر بار له شد. او او گذارد و او را برخیزاند تا صدای او دوباره شنیده شود - این حرفها ظالمانه و بدخواهانه است. SBK1 239.3

    فردی که مرا همراهی میکرد گفت: گفتگو در باره مسیح و خصایل و زندگی او موضوعاتی است که روح را تازه و با طراوت میکند و میوه آن قدوسیت و حیات جاودان است. آنگاه او این کلام را نقل قول کرد:در خاتمه اي دوستان، درباره هر آنچه راست، شریف، درست، پاک، دوست داشتني، نیکنام و هرچه عالي و قابل ستایش است، بیندیشید. این کلام چنان مرا تحت تاثیر قرار داد که در سبت بعدی در باره آن با آنها صحبت کردم. SBK1 239.4

    کارهای من در رایت خیلی خسته کننده بود. من در روز خیلی مراقب شوهرم بودم و گاهی اوقات در شب. من او را حمام میکردم و او را برای سواری میبردم و دوبار در روز خواه سرد یا طوفانی یا دلپذیر با او راه میرفتم. من از قلم استفاده میکردم در حالیکه او گزارشهای خود را برای ریویو دیکته میکرد و همچنین خیلی نامه مینوشت مضاف بر بسیاری از اوراقی شهادتهای شخصی و اکثر برای شهادتنامه شماره ۱۱- در کنار ملاقاتها و گفتگوهایی که اغلب طولانی و شورانگیز بود. برادر و خواهر روت کاملا با من در مشقات و کارهایم با محبت و دلسوزی همدردی میکردند و تمام نیازهای ما را بر اورده میساختند. دعاهای ما زیاد بودند که خداوند سفره و انبار انان را برکت دهد و در سلامت و همچنین فیضی و قوت روحانی باشند. و من حس کردم که برکت خاصی بر آنان نازل میگردد. گرچه بیماری بر انان آمد با این وجود از برادر روت یاد گرفتم که آنان سلامتی را الان بهتر از قبل ارزش مینهند. و در میان کامیابی های دنیوی که داشت او گزارش داد که زمین گندم او بیست و هفت کیل در هر جریب محصول داده است و در برخی چهل کیل در حالیکه زمینهای همسایه تنها هفت کیل در جریب محصول داشته است. SBK1 239.5

    ۲۹ ژانویه سال ۱۸۶۷ ما رایت را ترک کردیم و بطرف گرین ویل از بخش مونت کالم که چهل مایل فاصله داشت سفر کردیم. سردترین روز زمستان بود و ما خوشحال بودیم که سرپناهی از سرما و طوفان در خانه برادر مینارد یافتیم. این خانواده عزیز قلبا از ما استقبال کردند. ما در این حومه برای شش هفته باقی ماندیم و با کلیساها در گرین ویل و اورلنان کار کردیم و خانه برادر مینارد را ستاد خود ساختیم. SBK1 239.6

    خداوند بمن راحتی در گفتار داد تا با مردم سخن بگویم و در هر تلاشی که کردم قدرت تقویت کننده او را حس کردم. و وقتی کاملا متقاعد میشدم که شهادتی برای مردم داشته ام که توانسته ام به آنها در رابطه با کارهای شوهرم آنرا منتقل کنم، ایمان من تقویت گردید که او میتواند به سلامتی بازگردد تا کار کند و مقبول امور خدا گردد. مردم کارهای او را پذیرفتند و او در کار کمک شایانی برای من بود. بدون او کار کمی میتوانستم انجام دهم ولی با کمک او و قوت خدا میتوانستم کاری را که بمن سپرده شده است را انجام دهم. خداوند در تلاشهای او وی را تقویت نمود. وقتی او مبادرت به اقدام خطیر نمود و به خداوند اعتماد نمود، صرف نظر از ضعف جسمی که داشت، او قوت یافت و با هر تلاشی که میکرد بهبود می یافت. وقتی درک کردم که شوهرم نیروی فکری و جسمی خود را دوباره بدست می آورد آنگاه حمد و شکر بیکران میگفتم که از محدودیت در آمده ام تا در کاری بیشتر و مشتاقانه تر برای خداوند دخیل شوم و در کنار شوهرم بایستم و متحدا در خاتمه کار برای امت خدا خدمت کنیم. پیش از اینکه او زمین گیر شود پستی که در دفتر اشغال کرده بود او را در مدت زیادی محدود کرده بود. و وقتی که نمیتوانستم بدون او سفر کنم ، لزوما اکتر اوقات در خانه میماندم. فکر کردم که خداوند او را کامیاب خواهد نمود در حالیکه او با کلام و اصول تعلیم کار میکرد و خود را وقف کرده بود، مخصوصا بیشتر در کار موعظه دیگران میتوانستند در دفتر کار کنند و ما اعتقاد راسخ پیدا کردیم که او دیگر دوباره محبوس نخواهد شد ولی آزاد خواهد بود تا هر دو شهادت بزرگ را که خداوند بما داده است برای امت باقیمانده او حمل کنیم. SBK1 239.7

    من بطور محسوسی وضعیت خوار امت خدا را حس کردم و هر روزه ملتفت می شدم که من بیش از توان خودم کار انجام داده ام. در حالیکه در رایت بودیم دست نوشته خود را برای نشریه شماره ۱۱ برای انتشار به دفتر فرستادم و تقریبا هر لحظه بهبود می یافتم وقتی که از جلسات خارج میشدم و در باره موضوعات برای نشریه شماره ۱۲ مینوشتم. در حالیکه برای کلیسا در رایت کار میکردم توان جسمی و فکری ام شدیدا تحلیل میرفت. حس میکردم که باید استراحت کنم ولی فرصتی را برای فراغت نمی یافتم. من برای مردم چندین بار در هفته کار میکردم و چندین صفحه از شهادتهای شخصبی را مینوشتم. رنج و بار جانها بر دوشی من بود و چنان حس مسئولیت میکردم که که بیش از چند ساعت در شب نمیتوانستم بخوابم. SBK1 240.1

    پس در حینیکه کارم نوشتن و سخن گفتن بود، نامه هایی از یک شخصیت نومید کننده از بتل کریک دریافت کردم. وقتی آنها را خواندم افسردگی روحی غیر قابل وصفی فکر و جانم را آزرد که بنظر برای مدتی کوتاه توان مرا از من گرفت و فلج شدم. برای سه شب در کل به ندرت توانستم بخوابم. افکار من دچار اشفتگی و پریشانی شد. من احساسات خود را از شوهر و خانواده ای که بما در آنجا کمک میکردند پنهان کردم. هیچکس از خستگی فکری ام با خبر نبود. وقتی که با خانواده برای دعای صبح و شب جمع میشدیم ، در پی این بر آمدم تا درد خود را به حمل کننده دردها بسپارم. ولی استدعاهای من از قلبی بر آمد که پر از اندوه بود و دعاهای من شکسته و گسسته بود، بخاطر حزنی که غیر قابل کنترل بود. خون به مغزم میدوید و بارها سبب گیج خوردن و تقریبا افتادنم شد. من اغلب خون دماغ میشدم، مخصوصا بعد از تلاشهایم برای نوشتن. من وادار می شدم تا نوشتن را کنار بگذارم ولی نتوانستم اضطراب و مسئولیتی را که بر دوش داشتم از خود دور کنم از آنجا که فهمیدم که شهادتهایی برای دیگران داشته ام که قادر نبوده ام تا به آنان ارائه کنم. SBK1 240.2

    من همچنان نامه ای دیگر دریافت کردم که مرا مطلع میساخت که بهتر است که نشر شماره ۱۱ را بتاخیر بیندازم تا اینکه بتوانم آنچه را که در خصوص موسسه بهداشت بمن نشان داده شده است را بنویسم درحالیکه کسانی که مسئول تاسیس بودند در انتظار بودجه مانده بودند و تأثیر گذاری شهادت مرا نیاز داشتند تا برادران را به حرکت و واکنش در آورند. آنگاه بخشی را نوشتم که در خصوص موسسه بمن نشان داده شده بود، ولی نمیتوانستم کاملا از موضوع خارج شوم بخاطر فشار خونی که در مغزم بود. اگر می اندیشیدم که نشریه شماره ۱۲ اینقدر بتاخیر می افتد در هر صورت بخشی را که در موضوع شماره ۱۱ مشتمل میشد را نمیفرستادم. من حدس زدم که پس از چند روز استراحت بتوانم به نوشتن ادامه بدهم. ولی با اندوه بزرگی که داشتم فهمیدم که وضعیت مغزم نمیگذارد تا بنویسم. ایده نوشتن شهادت نامه ها خواه عمومی یا شخصی معلوم بود و من در یک اضطراب دائمی بودم بخاطر اینکه نمیتوانستم آنها را بنویسم. SBK1 240.3

    در این وضعیت تصمیم گیری شد که به بتل کریک بازگردیم و در آنجا باقی بمانیم در حالیکه جاده ها گل آلود بود و در وضعیت خرابی بود و اینکه در آنجا بتوانم نشریه شماره ۱۲ را کامل کنم. شوهرم بسیار مشتاق بود تا برادران ایمانی را در بتل کریک ببیند و با آنان سخن بگوید و با آنان در کار شادی نماید که خدا برای او انجام میداد. من نوشته هایم را جمع آوری کردم و سفر خود را آغاز نمودیم. در راه دو جلسه در اورنج برقرار کردیم و من متقاعد شدم که کلیسا منتفع و تشویق گردید. ما خودمان با روح خدا طراوت و تازگی یافتیم. آن شب خواب دیدم که من در بتل کریک از شیشه در نگاه میکنم و گروهی را دیدم که دو به دو بطرف خانه گام بر میدارند. آنان بنظر عبوس و مصمم بودند. من آنان را خوب میشناختم و بازگشتم تا درب اتاق پذیرایی را باز کنم تا آنان را بپذیرم ولی فکر کردم که دوباره نگاه کنم. صحنه عوض شده بود. گروه اکنون ظاهر اجتماع کاتولیک ها را داشت. یکی در دستانشی صلیب داشت و دیگری عصایی. و وقتی که رسیدند آنکه عصایی بدست داشت دایره ای در اطراف خانه کشید و سه بار گفت: ”این خانه ممنوعه و قدغن است. اموال باید ضبط و مصادره گردد. آنان بر ضد آیین مقدس ما سخن گفتند”. وحشت مرا فرا گرفت و از درب شمالی بدرون خانه دویدم و خود را در میانه گروه یافتم. تعدادی از آنان را میشناختم ولی جرات نداشتم تا کلامی صحبت کنم از ترس اینکه بمن خیانت کنند. سعی کردم تا گوشه ای پیدا کنم تا گریه و دعا کنم بدون اینکه چشمان کنجکاو و فضول مرا ببینند. من مکررا تکرار کردم: ای کاشی میتوانستم فقط این را بفهمم. ایکاشی آنان بمن میگفتند که چه گفته ام یا چه کرده ام ! SBK1 240.4

    وقتی دیدم که اموالمان ضبط گردیده، گریه و دعا کردم. من سعی کردم تا همدردی و یا ترحم را در نگاه کسانی که اطرافم هستند ببینم و به صورتهای چندین تن از آنان نگاه کردم و خیال کردم که با من صحبت میکنند و مرا تسلی میدهند، اگر نترسند که دیگران آنان را ببینند. من یکبار مبادرت به فرار از میان جمعیت کردم ولی دیدم که آنان مرا نگاه میکنند. من منظور خود را پنهان کردم. من با صدای بلند در تختخواب شروع به گریه کردم و در همان اتاق صدای خود را شنیدم که با صدای بلند گریه میکنم و بیدار شدم. متکای من با اشکهایم خیس شده بود و روح افسردگی بر من قرار گرفت. SBK1 240.5

    برادر و خواهر هو ما را بسوی ویندسور وست همراهی کردند، مکانی که مورد استقبال و پذیرش برادر و خواهرکارمن قرار گرفتیم. سبت و اولین روز برادران و خواهران را از کلیساهایی در مجاورت ملاقات کردیم و از شهادت دادن به آنان فراغت یافتیم. روح طراوت دهنده خدا بر کسانی که علاقه خاصی در کار خدا پیدا کردند نشست. جلسات گردهمایی های ما خوب بودند و تقریبا همه شهادت دادند که قوت یافتند و باندازه زیادی تشویق گردیدند. SBK1 240.6

    پس از حدود سه ماه غیبت ظرف چند روز خود را دوباره در بتل کریک یافتیم. در سبت شانزدهم مارس شوهرم موعظه تطهیر و تقدیسی را که ضبط شده بود در بیست و نه جلد در شهادتنامه شماره ۱۸ منتشر شد. او همچنین آشکارا در عصر صحبت کرد و در اولین روز پیش از ظهر. من با فراغت شهادت دادم. سبت بیست و سوم با فراغت در کلیسای نیوتن صحبت کردیم و با کلیسایی در کانویسی در سبت آتی و اولین روز صحبت کردیم. ما قصد کردیم تا به شمال باز گردیم و سی مایل رفتیم ولی بخاطر وضعیت راه مجبور به بازگشت شدیم. شوهرم با برخورد سرد جلسه در بتل کریک بسیار نومید شده بود و من نیز غمگین شدم. ما تصمیم گرفتیم که در این کلیسا شهادت ندهیم تا اینکه آنان شاهد بهتری بدهند که خدمت ما را میخواهند و کار را در کانویسی و مونتری تمام کردیم تا اینکه راهها بهبود یافت. دو سبات را در کانویسی گذراندیم و ثابت گردید که کار خوبی انجام شده است همانطوری که ثمره های خوبی در آن دیده میشد. SBK1 240.7

    من در بتل کریک به خانه آمدم، مانند کودکی خسته که با تشویق و گفتار نیاز به تسلی دارد. برای من دردناک است که بگویم که با سردی زیادی از طرف برادران مواجه شدیم، از کسانی که سه ماه پیش از آن، در بین آنان اتحاد کاملی ایجاد کرده بودم و حال اینگونه با ما رفتار میکردند. اولين شب را در بتل کریک گذراندیم خواب دیدم که بسختی کار میکنم و برای پیوستن به یک جلسه بزرگ سفر میکنم و بسیار خسته ام. SBK1 241.1

    خواهران موهایم را مرتب میکردند و لباسم را مرتب میکردند و من بخواب رفتم. وقتی که بیدار شدم متحیر شدم و خشمگین از اینکه جامه هایم در آورده شده بود و در عوض آن لباسهای کهنه و مندرسی با تکه های بهم دوخته شده رو تختی درست شده بود. من گفتم: ”چه با من کرده اید؟ چه کسی این کار شرم آور را کرده و لباسهایم را با کهنه لباسهای گدایان عوض کرده است؟ من لباسهای ژنده را پاره کرده و دور انداختم. من ناراحت شده بودم و با دلتنگی فریاد بر آوردم: ” لباسهای مرا که برای بیست و سه سال پوشیده بودم برگردانید و در طول آن مدت حتی برای یک بار رسوا نشده بودم. اگر لباسهایم را بمن باز نگردانید به مردم متوسل خواهم شد تا لباسهایی را که برای بیست و سه سال پوشیده بودم بمن بازگردانند”. SBK1 241.2

    من عاقبت و سرانجام این رویا را دیدم. در بتل کریک به گزارشهایی بر خورد کردیم که بگردش در آمده بود تا بما آسیب برساند ولی اساس و بنیان درست نداشت. نامه ها توسط کسانی نوشته شده بود که برای مدت کوتاهی در موسسه بهداشتی مانده بودند و توسط کسانی که در بتل کریک زندگی میکردند به کلیساهای میشیگان و ایالتهای دیگر نقل قول میشد ودر باره ما ابراز ترس و تردید کرده بودند. وقتی که این اتهام را از یک همکار که برایش احترام قائل بودم شنیدم سرشار از ماتم شدم او گفت که گزارش شده که من در هر گوشه ای بر ضد کلیسای بتل کریک سخن گفته ام. آنقدر اندوهگین شدم که نمیدانستم چه بگویم. ما روحی اتهام زننده و قوی را بر ضد خویش یافتیم. وقتی که کاملا از احساسات موجود مطمئن شدیم برای خانه احساس دلتنگی کردیم. چنان نومید و پریشان شدم که به دو نفر از رهبران کلیسا گفتم که من احساس نمیکنم که در خانه هستم چرا که در عوض خوش آمد عدم اعتماد و سردی را حس میکنم. درک کردم که این شیوه ظالمانه بر عليه کسانی است که با کار شدید و جانسپاری برای کار خدا در میان آنان بر خاک افتاده اند. آنگاه گفتم که فکر کنم که ما باید از بتل کریک برویم و در پی خانه ای برای استراحت بگردیم. SBK1 241.3

    در حالیکه در روح بی اندازه محزون بودم در خانه ماندم از ترس اینکه به کلیساها بروم و احساساتم جریحه دار شود. نهایتا وقتی هیچکس تلاشی نکرد تا مرا از این احساس راحت کند حس کردم که باید تعدادی از برادران و خواهران با تجربه را جمع کنم و با گزارشهایی که بر علیه ما در گردش بود بر خورد کنم. خسته و افسرده و محزون با اتهاماتی که بر علیه ما بود برخورد کردم و شرحی را از سفرهایم در یک سال در شرق دادم و شرایط دردناکی که در مسافرت با آن روبرو بودیم را نوشتم. SBK1 241.4

    از کسانیکه حاضر بودند درخواست کردم تا قضاوت کنند که ایا ارتباط من با کار و امور خدا مرا هدایت میکند تا پشت سر کلیسا بتل کلیک بدگوئی کنم؟ کلیسایی که در آن احساس غریبی نمیکردم. همه تجربه و زندگیم با هم در هم تنیده شده بود. من علاقه جداگانه ای به غیر از کار نداشتم. من همه چیز را در این کار سرمایه گذاری کرده بودم و اندیشیده بودم که برای من فداکاری نیست تا آن را به پیش ببرم. SBK1 241.5

    من اجازه نداده بودم که عاطفه و احساساتی که برای بچه های عزیز و دلبندم داشتم مرا از اجرای وظیفه ای که خدا برای امور خود الزام نموده بازدارد. محبت مادری مانند هر مادری در وجود من بود با اینحال از پرستاری و مراقبت فرزندانم جدا شده بودم و اجازه داده بودم تا دیگری بعنوان مادر برای آنان کار کند. من شواهدی خالی از تردید داده بودم، از علاقه ام به آن، و وقف برای امور خدا. من با کارم نشان دادم که چقدر کار برای امور خدا برایم عزیز بود. آیا کسی میتواند دلیل قویتری از خودم اقامه کند؟ آیا آنان برای امور حقیقت غیور بوده اند؟ من بیشتر بوده ام. آیا آنان خود را وقف کرده بودند؟ من میتوانم ثابت کنم که بیش از هر کسی دیگری خود را وقف و در این کار مشغول ساخته بودم. آیا آنان بخاطر حقیقت رنج بردند؟ من بیشتر. من زندگی را برای خودم معزز نداشتم. من از سرزنش و رنج و سختی دوری نجستم. وقتی دوستان و خویشان از زندگی من مایوس شدند، بخاطر اینکه بیماری مرا در ربوده بود، من با دستان شوهرم به قایق یا واگن قطار برده میشدم. در یک زمان پس از سفر در نیمه شب خود را در شهر بوستون یافتیم، بدون اینکه پولی داشته باشیم. در دو یا سه موقعیت ما با ایمان هفت مایل پیاده روی کردیم. ما تا جایی که قوت من اجازه میداد مسافرت کردیم و آنگاه بر زمین زانو زدیم و برای قوت گرفتن برای ادامه راه دعا کردیم. قوت داده شد و قادر شدیم تا با شور و اشتیاق برای خیریت جانها کار کنیم. ما به هیچ سد و مانعی اجازه ندادیم تا ما را از وظیفه ای که داریم بازدارد و یا از کارمان جدا سازد. SBK1 241.6

    روح هویدا شده در این جلسه مرا پریشان کرده بود. من همچنان با بار سنگینی بخانه بازگشتم وقتی که حاضرین تلاشی نکردند تا مرا تسلی دهند با تصدیق اینکه آنان متقاعد شده اند که در مورد من بد قضاوت کرده اند و اینکه بدگمانی و اتهامات آنان بر ضد من بی انصافی بوده است. آنان نمیتوانستند مرا محکوم کنند و حتی تلاشی هم نکردند تا مرا تسلی دهند. SBK1 241.7

    برای پانزده ماه شوهرم چنان مریضی و ضعیف بود که نمیتوانست ساعت و کیف خود را حمل کند. ولی در سال جاری او میتوانست ساعت و کیف خود را حمل کند. او در زمانهای مختلف در خلال بیماری اش از پذیرفتن پولی در حدود هزار دلار امتناع کرده بود به آنان میگفت که وقتی نیازمند بشود به آنان خواهد گفت. شوهرم وظیفه خود را قبل از اینکه محتاج بشود حس کرد تا اول چیزهایی را که اضافه داریم بفروشد. او چیزهای کم دیگری در دفتر داشت و آنها را در بین برادران در بتل کریک پخش کرده بود و چیزهایی را که جمع کرده بود فروخت. ما اثاثیه ای را در حدود صدو پنجاه دلار فروختیم. شوهرم سعی کرد نیمکت مبلی را برای جلسات خانه بفروشد و میخواست برای ده دلار بفروشد که نتوانست. در این زمان تنها گاو ارزشمند ما مرد. آنگاه شوهرم برای اولین بار حس کرد که میتواند کمک دریافت کند و نوشته ای را برای برادری فرستاد که اگر کلیسا بتواند هزینه ای را برای گاو بپردازد. ولی هیچ کاری انجام ندادند بلکه شوهرم را در باره موضوع پول دیوانه خواندند. برادران میدانستند که او هرگز کمک نمیطلبد مگر اینکه شدیدا محتاج باشد. و حال که او طلب کرده بود نسبتهای بدی باو داده بودند. SBK1 241.8

    در این جلسه شوهرم با فروتنی اقرار کرد که او در چندین چیز در اشتباه بوده است که او هرگز نباید چنین میکرد ولی بخاطر ترس از برادران و تمایل برای این که صالح باشد و در اتحاد با کلیسا باشد چنین کرده بود. این امر باعث شد کسانیکه به او آسیب میرساندند ظاهرا او را خوار بشمارند. ما باندازه خاک حقیر شدیم و فراتر از توصیف در تنگدستی و محنت قرار گرفتیم. در این وضعیت بود که ما قرار ملاقاتی در مونتوری گذاشتیم. در سفر به شدید ترین اضطراب و اندوه روح دچار شدم. من سعی کردم تا بفهمم که چرا برادران در خصوص کار، ما را درک نکردند. من مطمئن شده بودم که وقتی انان را ملاقات کنیم انان خواهند دانست که ما چه روحیه ای داریم و اینکه روح خدا در انان چنین جواب به انان خواهد داد که ما خادمان متواضع خداوند هستیم و آنگاه اتحاد احساسات و عواطف خواهد بود. برغم این بما بی اعتمادی شده بود و بما با سوء ظن مینگریستند که مسبب پریشانحالی عظیمی شده بود که تا کنون تجربه کرده بودیم. همانطور که فکر میکردم بخشی از رویا در ۲۵ دسامبر سال ۱۸۶۵ در راچستر بمن داده شد و مانند صاعقه ای به ذهنم آمد و من بلادرنگ آنرا به شوهرم مرتبط نمودم: SBK1 242.1

    بمن گروهی از درختان نشان داده شد که در کنار هم قرار داشتند و دایره ای را تشکیل داده بودند. بدور این درختان تاکی پیچیده بود که تا بالا رفته بود و در بالای آن تاکستانی تشکیل داده بود. بزودی دیدم که درختان به جلو و عقب حرکت میکنند گویی که با بادی قوی بحرکت در می آیند. شاخه های تاک تکیه گاه خود را از دست میدادند و تاک از درختان رها شد بجز تعدادی پیچک تاک که به شاخه های پائینی چسبیده بودند. آنگاه فردی آمد و باقیمانده پیچکهای تاک را که چسبیده بودند برید و به خاک افتاد. SBK1 242.2

    اندوه و پریشانی فکری من آنطور که دیدم شاخه های تاک بر روی زمین بود که نمیتوانم آنرا توصیف کنم. بسیاری از آن گذر کردند و با افسوس به آن نگریستند و من با اشتیاق برای دستی دوستی که مرا بر خیزاند نگاه کردم ولی دریغ از هیچ کمکی. من جویا شدم که چرا هیچ دستی تاک را نمی گیرد. در حال حاضر فرشته ای را دیدم که به سمت تاک رها شده آمد. او دستان خود را گشود و در زیر تاک قرار داد و آنرا بلند کرد تا بتواند قائم بایستد و میگفت: ”بطرف آسمان بایست بگذار تا شاخه هایت بطرف خدا بپیچد و بالا رود. تکیه گاههای بشری از تو دست کشیده اند. تو بدون قوت خدا نمیتوانی بایستی و نمو کنی. فقط به خدا تکیه کن و هرگز به چیزهای عبث تکیه نخواهی نمود یا از آنها تکان نخواهی خورد”. من بطور غیر وصفی راحت شدم و به خوشی کامل رسیدم وقتی که دیدم تاک رها شده تحت مراقبت قرار گرفت. و بسوی فرشته چرخیدم و از او پرسیدم که اینها چه معنایی دارند. او گفت: ”تو این تاک هستی. همه اینها را تجربه میکنی و سپس وقتی این چیزها واقع شد تو کاملا شکل تاک را درک خواهی نمود. خداوند در زمان سختی با تو خواهد بود”. اگر هرگز دستان خدا را که مرا بالا نگاه میدارد حسی نکرده بودم در آن جلسه بود که آنرا حسی کردم. شوهرم نیز در موعظه اش راحت و روشن بود و شهادت همگی این بود: ما جلسه ای عالی داشتیم. SBK1 242.3

    پس از اینکه از مونتری بازگشتیم حس کردم که وظیفه دارم تا جلسه دیگری برگزار کنم، وقتی برادران هیچ تلاشی نکردند تا احساسات مرا تسلی دهند. تصمیم گرفتم تا با قوت خدا به پیش بروم و دوباره احساسات خود را ابراز داشتم و خود را از بدگمانی ها رها سازم که با نامه ها برای آسیب رساندن بمن در گردش بود. من شهادت خود را گفتم و چیزهایی را نقل کردم که بمن نشان داده شده بود و به حضار نسبت به خطرات و حرکتهای اشتباه آنان هشدار دادم و آنان را توبیخ و ملامت نمودم. من اظهار داشتم که در موقعیت بسیار ناگواری قرار داده شدم. وقتی خانواده ها و افراد به رویایم می آمدند من به کرات موضوع بحثهای آنان بودم و گناهان مخفی آنان را سرزنش نمودم. من با برخی برای ماهها کار کردم، در خصوصی اشتباهاتی که دیگران از آن هیچ نمیدانستند. وقتی برادران این افراد را غمگین دیدند و از آنان شنیدند، آنان از آنچه که خدا نشان داده بود ابراز شک و تردید و احساسی دلسردی کردند و آنگاه مرا مورد انتقاد قرار دادند گویی که من باید برای مشقات و آزمونهای آنان مورد انتقاد قرار بگیرم. آنانیکه مرا مورد انتقاد قرار دادند کاملا نا آگاه بودند از آنچه که در باره آن حرف میزدند. من بر علیه کسانی که نشسته و مانند مفتش ها روش کار مرا تفتیش میکنند اعتراض کردم. این کار ناگواری بود که به من محول گردیده بود تا گناهان مخفی را توبیخ کنم. اگر بخاطر جلوگیری از سوء ظن و حسادت مطالب را کاملا توضیح میدادم و در معرضی عموم قرار میدادم که باید محرمانه تلقی شود آنگاه بر ضد خدا گناه کرده بودم و افراد را به خطا می انداختم. من مجبور بودم ملامت های محرمانه اشتباهات مستور را در سینه ام حفظ میکردم و آنرا محبوس میداشتم. بگذارید دیگران قضاوت کنند که چه چیزهایی باید در باره مقصران عنوان شود. من به آنانی که جمع شده بودند گفتم که باید دست بردارند و مرا از ترس خدا در کارم رها کنند. من جلسه را با فراغت از سنگینی که داشتم ترک کردم. SBK1 242.4

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents