Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

داستان رستگاری

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    اجابت دعا

    رسول راه خود را مستقیماً به خانه ای که برادران در آنجا برای دعا جمع شده بودند پیش گرفت؛ او فهمید که آنان با شور و حرارت در آن لحظه برای او دعا می کرده اند. « وقتی در خانه را کوبید، خدمتکاری به نام رودا آمد تا در را باز کند. امّا وقتی که صدای پطرس را شناخت، به عوض اینکه در را باز کند، از فرط شادی برگشت تا مژده دهد، که پطرس بیرون در ایستاده است. آنها به او گفتند: مگر دیوانه شدهای؟ امّا او اصرار داشت که راست میگوید. سپس گفتند: پس حتماً فرشته محافظ اوست. امّا پطرس پشت سر هم در میزد و وقتی در را باز کردند و او را دیدند، غرق تعجّب شدند. پطرس به آنها اشاره کرد تا ساکت شوند و برای ایشان شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان نجات داده است و در آخر گفت: یعقوب و ایمانداران را از این امور باخبر کنید. آنگاه ایشان را ترک کرد و به جایی دیگر رفت .»DR 267.1

    حمد و خوشی قلب های ایمانداران روزه دار و در حال دعا را پُر کرد که خدا دعاهای آنان را شنیده و اجابت نموده است و پطرس را از دست هیرودیس رها ساخته است. هیرودیس افسرانی را با گروهی از نظامیان و محافظان فرستاد تا پطرس را از زندان بیاورند، و نشان دهد که راه گریزی برای پطرس نیست و با این کار می خواست تا همه طرفداران او را مرعوب ساخته و قدرت خود را به نمایش بگذارد. محافظی در دروازه زندان بود، قفل و یراق های درب همچنان بسته و محکم بودند، محافظان داخل همچنان غل و زنجیر بر دست داشتند؛ ولی زندانی رفته بود. DR 267.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents