29—مصلوب شدن مسیح
مسیح، پسر عزیز خدا، بیرون رانده شد و برای مصلوب شدن تحویل مردم گردید. حواریون و ایمانداران اطراف آن منطقه به دنبال جمعیتی رفتند که عیسی را به سوی تپه جلجتا می بردند. مادر عیسی نیز آنجا بود، که توسط یوحنا، آن حواری محبوب دستیاری می شد. قلب مادر عیسی با اندوهی وصف ناپذیر آکنده بود؛ با این وجود او به همراه حواریون، امیدوار بود که آن صحنه دلخراش تغییر کند، و عیسی قدرت خویش را اثبات کند و در مقابل دشمنانش به عنوان پسر خدا ظاهر شود. آنگاه قلب مادرش دوباره فرو ریخت هنگامی که کلامی را بیاد آورد که عیسی بطور مُجمل با اموری معطوف کرده بود که در آن روز قرار بود به نمایش در آید.DR 195.1
عیسی به ندرت از دروازه خانه پیلاطس عبور می کرد، و در آن هنگام صلیبی که برای برابا )باراباس( درست شده بود از آنجا بیرون آورده شد و بر روی شانه های زخمی و خون آلود او قرار گرفت. صلیبی نیز بر روی دوش همراهان باراباس گذاشته شد، که قرار بود همزمان با عیسی کشته شوند. منجی بار سنگین خود را به دوش گرفته بود ولی پس از طی مسافتی کوتاه، بخاطر از دست دادن خون و خستگی و کوفتگی بیش از حد، از هوش رفته و بر روی زمین افتاد.DR 195.2
وقتی که عیسی به هوش آمد، صلیب دوباره بر روی شانه های او قرار گرفت و وادار شد تا به پیش برود. او با بار سنگینی که بر دوش داشت چند قدم تلو تلو خورد و بعد همچون فردی بی جان بر زمین سقوط کرد. ابتدا گفتند که او مُرده است، ولی سرانجام دوباره جان گرفت. کاهنان و حاکمان دلسوزی و شفقتی برای قربانی رنجور حس نکردند؛ ولی دیدند که برای او غیر ممکن بود تا اسباب شکنجه را بیش از این بتواند حمل کند. در حالی که در حین تصمیم گیری بودند که چه کنند، شمعون قیروانی را دیدند که از جهت مقابل می آید، و با جمعیت روبرو شد و به تحریک کاهنان او را گرفته و وادار نمودند تا صلیب مسیح را با خود حمل کند. پسران شمعون، حواریون عیسی بودند، ولی او هرگز با وی آشنا نشده بود.DR 196.1
جمعیت عظیمی منجی را که بسوی تپه جلجتا برده می شد دنبال می کردند، و بسیاری از آنان او را مسخره و استهزاء می نمودند ولی برخی اشک می ریختند و ذکر حمد او را می گفتند. بسیاری از آنانی را که قب معلولیت ا های مختلف داشتند و آنان را شفا داده بود، و کسانی را که از مرگ قیام داده بود، کارهای شگفت انگیز او را با صدای باند اع م می کردند و می خواستند ا بدانند که عیسی چه کرده که باید همچون یک فرد تبهکار با او رفتار شود. تنها چند روز پیش از این، آنان با سرود هوشیعانا از او استقبال می کردند و شاخه های نخل را تکان می دادند که مظفرانه به دروازه ورودی اورشلیم سواری می کرد. ولی بسیاری از کسانی که فریاد شکرگزاری سر داده بودند، بخاطر این که عامه چنین می کردند، حال با صدای بلند فریاد می زدند، « مصلوبش کن! مصلوبش کن! .»DR 196.2