Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

پاتریاخها و انبیا

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۳۸ - “سفری به دور آدوم”

    این بخش بر اساس اعداد 20: 14 — 29؛ 21: 1 -19 نوشته شده است.PA 375.1

    استقرار قوم اسرائیل در قادش چیزی بیش از یک فاصله کوتاه از مرزهای ادوم بود، و هم موسی و مردم بسیار تمایل داشتند با عبور از راهی که از میان ادوم می گذشت به سرزمین موعود برسند؛ بر این اساس، آنگونه که خداوند راهنمایی کرده بود، پیامی برای پادشاه ادوم ارسال گردید: و موسی، رسولان از قادش نزد ملک ادوم فرستاد که “برادر تو اسرائیل چنین می گوید: که تمامی مشقتی را که بر ما واقع شده است، تو می دانی. که پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مدیدی در مصر ساکن می بودیم، و مصریان با ما و پدران ما بد سلوکی نمودند. و چون نزد خداوند فریاد برآوردیم، او آواز ما را شنیده، فرشته ای فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. و اینک ما در قادش هستیم، شهری که در آخر حدود توست. تمنا اینکه از زمین تو بگذریم، از مزرعه و تاکستان نخواهیم گذشت، و آب از چاهها نخواهیم نوشید، بلکه از شاهراه خواهیم رفت، و تا از حدود تو نگذشته باشیم، به طرف راست یا چپ انحراف نخواهیم کرد.”PA 375.2

    جواب ردی تهدید آمیز در پاسخ به این درخواست مؤدبانه آمد: “از من نخواهی گذشت، والا به مقابله تو با شمشیر بیرون خواهم آمد.”PA 375.3

    رهمران اسرائیل که از این پاسخ شگفت زده شده بودند دومین درخواست خود را ارسال داشتند، با این تعهد که: “از راههای عام خواهیو رفت و هرگاه من و مواشیم از آب تو بنوشیم، قیمت آن را خواهم داد، فقط بر پایهای تو می گذرم و بس.”PA 375.4

    پاسخ او “نخواهی گذشت” بود. چندین گروه از مردان مسلح ادومی در راههای صعب العبور مستقر شده بودند، بطوری که هر گونه پیشروی صلح آمیزی غیر ممکن می نمود، و از سوی دیگر بنی اسرائیل از توسل به زور منع شده بودند. چاره ای نبود جز آنکه تمام سرزمین ادوم را که راه طویلی را تشکیل می داد دور بزنند.PA 375.5

    اگر مردم از همان روز نخست که مورد آزمون خدا قرار گرفتند، به او اعتماد داشتند، رهبر جماعت خداوند آنان را از میان سرزمین ادوم رهبری کرده، و نیز وحشتی که از حضورشان در دل ساکنان آن سرزمین ایجاد گشته بود، به آرامش بدل می شد؛ آنگونه که به جای ابراز دشمنی و خشونت، ساکنان ادوم به آنها لطف و مرحمت خویش را نشان می دادند. لیکن بنی اسرائیل فوراً به کلام خدا عمل نکردند، و درست هنگامی که مشغول شکایت و غر و لند بودند، فرصت طلایی از دست رفت. هنگامی که در نهایت آماده شدند تا درخواستشان را برای پادشاه ارسال نمایند، پاسخ منفی دریافت کردند. از زمانی که مصر را ترک گفته بودند، شیطان بی وقفه در کار بود تا بر سر راهشان مانع تراشی نماید و آنان را وسوسه کند، آنقدر که به کنعان نرسند. با بی ایمانی شان بارها در را به‌ سوی او باز کرده بودند تا در برابر هدف و منظور خداوند مقاومت کرده باشند.PA 376.1

    در حالی که فرشتگان خداوند در انتظارند تا برای ما کاری کنند، بسیار مهم است که به کلام و عمل خداوند در امور مختلف به سرعت ایمان آوریم. فرشتگان پلیدی و شرارت آماده اند تا با هر گامی به سوی جلو مبارزه نمایند. و هنگامی که مشیت خداوند از فرزندانش می خواهد که قدم به جلو بردارند، یعنی آن زمانی که او آماده است کارهای بزرگی برای آنها انجام دهد، شیطان وسوسه شان می کند که با تاخیر و تردید موجبات ناخشودی او را فراهم آورند؟ شیطان به دنبال آن است که روحیه ستیزه را در ما شعله ور گرداند، یا شکایت و نارضایتی و بی ایمانی را در ما برانگیزد؛ بدیین ترتیب ما را از برکاتی که خداوند مایل است به ما اعطا نماید محروم می سازد. خادمان خدا می بایست همواره بیدار و آماده باشند در راهی که او مقرر می فرماید با سرعت هر چه تمام تر حرکت کنند. و هرگونه درنگی در انجام این نقش فرصتی است برای شیطان که با اعمالش موجبات شکست آنان را فراهم آورد.PA 376.2

    در رهنمودهایی که بار اول در ارتباط با گذر از ادوم به موسی داده شد، پس از آنکه اعلام شد ادومی ها از اسرائیل به وحشت می افتند، خداوند مردمش را از استفاده از این مزیت منع نمود. زیرا که قدرت خدا در خدمت اسرائیل بود، و وحشت ادومی ها آنان را به شکاری آسان بدل می کرد، لذا بنی اسرائیل نمی بایست به فکر شکار آنان باشند. فرمانی که به آنان داده شده بود می گفت: “بگو که شما از حدود برادران خود بنی عیسو که در سعیر ساکنند باید بگذرید، و ایشان از شما خواهند ترسید، پس بسیار احتیاط کنید. و با ایشان مبارزه مکنید، زیرا اگر از زمین ایشان بقدر کف پایی به شما نخواهم داد، چون که کوه سعیر رابه ملکیت به ایشان داده ام.” (تثنیه ٢ : ۴-۵) ادومی ها از تبار ابراهیم و اسحاق بودند، و به خاطر همین خادمینش بود که خداوند به فرزندان عیسو لطف و محبت داشت. او مالکیت کوه سعیر را به آنها داده بود. و تا زمانی که در گناه فرو نمی غلطیدند، هیچکس نمی بایست مزاحمتی برای آنان فراهم سازد. یعنی جایی که دیگر از دسترسی به الطاف خدا بی بهره می ماندند. بنی اسرائیل باید کلبه ساکنین کنعان را که شرارت و بی انصافی را به حد نهایت رسانده بودند، بیرون رانده و هلاک نمایند؛ لیکن ادومی ها هنوز دوران آزمایش خود را می گذراندند، و به همین دلیل باید با شفقت با آنان رفتار می شد. این شفقت است که خداوند را مسرور می سازد، و پیش از اینکه داوری خود را اعمال نماید، رحمتش را آشکار می نماید. پیش از آنکه آنان را مکلف نماید تا مردم کنعان را نابود نماید، او به بنی اسرائیل می آموزد که از مردم ادوم چشم پوشی کنند.PA 376.3

    اجداد اسرائیل و ادوم برادر بودند، و مهربانی و تواضع برادرانه می بایست بین آنها وجود داشته باشد. چه همان زمان و چه در آینده، بنی اسرائیل از انتقاد برای توهین آشکاری که از عبورشن جلوگیری میکرد، منع شدند. آنان نباید توقع مالکیت هیچ بخشی از سرزمین ادوم را داشته باشند. هنگامی که بنی اسرائیل قوم برگزیده و مرحمت شده خداوند شدند، باید محدودیتهایی که او برایشان درنظر می گرفت را رعایت کنند. خدا به آنان میراثی زیبا را وعده داده بود، لیکن نمی بایست احساس کنند تنها آنان بر روی زمین محق هستند، و با اینکه باید به دنبال بیرون راندن دیگران باشند. در طول هر لحظه از برخوردشان با ادومی ها راهنمایی شدند که مبادا با آنها ناعادلانه رفتار گردد. باید با آنان تجارت می کردند، آنچه را که نیاز داشتند از آنها تهیه می کردند و هزینه اش را در دم پرداحت می نمودند. برای دلگرمی اسرائیل به جهت اعتماد به کلاه خداوند و اطاعت از وی، به آنان یادآوری گردید: “زیرا که یهوه خدای تو، تو را در همه کارهای دستت برکت داده است، ...! و به هیچ چیز محتاج نشده ای.” (تثنیه ٢ : ٧) آنها به ادومی ها محتاج نبودند، چراکه خدایی داشتند که غنی ترین سرچشمه نعمات بود. نباید با زور و خدعه به دنبال تصاحب چیزی باشند که متعلق به خودشان است؛ اما در تمام مبادلاتشان می بایست الگوی اصول قانون الهی باشند، “پس همسایه خود را همچون خود محبت نما.”PA 377.1

    اگر بدین ترتیب از ادوم گذشته بودند، یعنی به روشی که خدا فرموده بود، عبورشان باعث اثبات برکتی برای آنان گشته بود؛ نه تنها برای خودشان، بل حنی برای ساکنین آن سرزمین؛ زیرا که به آنها ما فرصتی داده بود تا با مردم خدا آشنا شوند، بدانند چگونه باید او را ستایش کنند و شاهد باشند چطور خدای یعقوب آنانی را که هم او را محبت می کنند و هم از او ترس دارند کامیاب می نماید. اما همه بی ایمانی های اسرائیل موجب، جلوگیری از این امر شده بود. خداوند در پاسخ به ضجه های آنان آب داده بود، اما او اجازه داده بود که بی ایمانی شان مجازاتش رابه انجام رساند. بازهم آنها باید از بیابان گذر می کردند و از چشمه معجزه آسا تشنگی خود را رفع می نمودند. و اگر به او اعتماد کرده بودند، دیگر به چیزی نیاز نداشتند. PA 377.2

    بر همین اساس باز هم جماعت اسرائیل به سوی جنوب بازگشت، و راه خود را از میان ویرانه های عقیمی که پس از یک نظر دیدن مناطق سرسبز لابلای دره های ادوم وحشتناک هم به چشم می آمدند، بیابند. از رشته کوهی که مشرف بر این بیابان حزن آور بود، کوه “هور” برآمده بود، جایی که مقدر بود قله اش مکان مرگ و دفن هارون گردد. آنگاه که بنی اسرائیل بدین کوه آمد، فرمان الهی موسی را خطاب کرد: “پس هارون و پسرش العازر را برداشته، ایشان را به فراز کوه هور بیاور. و لباس هارون را بیرون کرده، بر پسرش العازر بپوشان، و هارون در آنجا وفات یافته، به قوم خود خواهد پیوست.”PA 378.1

    دو مرد سالخورده با هم، به همراهی جوان شاداب، به سختی و مشقت فراوان از بلندیهای کوه صعود کردند. سر موسی و هارون از برف زمستان صد و بیست ساله سپید شده بود. سهمگین ترین آزمونها و بزرگترین افتخارات جای جای زندگی بلند و پر فراز و نشیبشان را که هر کس دیگری می توانست در حیاتش تجربه نماید، نشان گذاری کرده بود. آنان مردانی بودند صاحب توانایی بزرگ طبیعی و همه قدرتشان با نوع بی نهایتش پیوند خورده و رشد کرده بود، متعالی شده بود و وقار یافته بود. زندگی شان در ایثار و تلاش برای خداوند و مردم او صرف شده بود. رخسارشان نشان از نیروی، هوشمندشان، هدف شریف و راسخشان و احساسات قوی شان می داد. PA 378.2

    سالهای بسیاری موسی و هارون شانه به شانه هم در غمها و سختی ها ایستاده بودند. با هم، با آغوشی باز به مصاف خطرات بی شماری رفته بودند، و با هم برکات آشکار خداوند را قسمت کرده بودند! اما دیگر زمان جدایی آنها فرا رسیده بود. به آهستگی حرکت کردند، هر لحظه از هم نشینی شان برای شان ارزشمند بود. صعود پر شیب و سخت بود، همچنان که بارها و بارها برای استراحت می ایستادند، از گذشته با یک دیگر راز دل می گفتند. پیشارویشان، تا آنجا که چشم کار می کرد. صحنه های سرگردانی شان در بیابان گسترده شده بود. در دشت پایین دست، جمعیت وسیع اسرائیل استقرار یافته بود. آنهایی که برای شان بهترین روزهای زندگی شان را صرف کرده بودند؛ کسانی که آسایششان برای آنها بسیار مهم بود، تا آنجا که فداکاری های، بزرگی به خاطرشان انجام دادند. جایی آنسوی کوههای ادوم، راهی بود که به سرزمین موعود می رسید، سرزمینی که موسی و هارون سهمی از برکات آن نداشتند. هیچ حس تمردی به قلبهایشان راه نیافته بود، هیچ شکوه و شکایتی بر لبهایشان جاری نگشته بود، با این حال غمی موقر بر سیمایشان نشسته بود چرا که به یاد می آوردند چه چیزی مانع از وارث شدن پدرشان شده بود.PA 378.3

    کار هارون برای اسرائیل به پایان رسیده بود. چهل سال پیش، آنگاه که هشتاد و سه سال داشت، خداوند او را خوانده بود که به موسی برای انجام ماموریت، بزرگ و مهمش بپیوندد. او برادرش را برای رهبری فرزندان اسرائیل از مصر یاری کرده بود. او دستان رهبر بزرگ را هنگامی که اسرائیلیان به نبرد عمالیق رفته بودند گرفته بود. او اجازه یافته بود از کوه سینا صعود نماید تا به حضور خدا رفته و شاهد شکوه و جلالی او باشد. خداوند به خاندان هارون منصب کاهنی را عطا فرموده بود، و او را به مقام کاهن اعظم متبرک ساخته بود. او را در منصب مقدس با ابراز وحشتناک داوری خداوند در نابودی قارون و همراهانش نگاه داشته بود. در حین وساطتت هارون بود که طاعون متوقف شد. هنگامی که دو پسرش به دلیل بی حرمتی به فرمان صریح خداوند هلاکت گردیدند، او طاغی نگشت، حتی شکایتی هم نکرد. با این حال سوابق زندگی شریفش لطمه دیده بود. آن زمان که همصدا با هیاهوی مردم فریاد کشیده بود، و گوساله طلایی را در سینا ساخته بود. هارون مرتکب گناهی حزن انگیز شد: حتی آنگاه که بر علیه موسی و به واسطه حسادت با مریم متحد گشت. و در نهایت به همراهی موسی خداوند را با نافرمانی از فرمان او در قادش آزرده بود، یعنی زمانی که باید با صخره سخن می گفتند تا آبش را به مردم بدهد. PA 379.1

    اراده خدا بر این بود که این رهبران بزرگ مردم می بایست نمایندگان مسیح باشند. هارون نام اسرائیل را بر روی سینه اش نگاه داشته بود. او اراده خدا را به اطلاع مردم رساند. به عنوان میانجی به مقدس ترین مکان در “روز مصالحه” وارد گشت، “نه بدون”، او از آن کار بازگشت تا جماعتش را برکت دهد، همچنان که مسیح باز خواهد آمد تا به مردمی که چشم انتظارش هستند برکت دهد، یعنی زمانی که کار مصالحه اش را برای آنان به پایان رسانده است. این شخصیت والای آن مقام مقدس به عنوان نماینده “کاهن مقدس ما” بود که باعث شد گناه هارون در قادش این چنین سهمگین باشد.PA 379.2

    موسی با غمی ژرف کسوت مقدس کاهنی را از تن هارون به در آورد و آن را بر تن العازر کرد که خداوند او را به جانشینی برگزیده بود. او به دلیل گناهش در قادش از امتیاز کهانت اعظم در کنعان محروم گشته بود، از تقدیم نخستین قربانی در سرزمین خوب، از تقدیس میراث اسرائیل. موسی همچنان بار مسئولیت رهبری مردم را تا مرزهای کنعان بر دوش داشت. او می بایست در آستانه دورنمای سرزمین موعود بایستاد، اما حق ورود به آن را نداشت. اگر این خادمین خداوند آنگاه که در برابر صخره در قادش ایستاده بودند بدون شکوه و شکایت آزمونی را که بر آنان آورده شده بود تحمل می کردند، چقدر آینده شان می توانست متفاوت باشد؟ شاید یک عمل خطا هرگز جبران نگردد. شاید به این خاطر است که همه اعمالی که در طول زندگی انجام داده ایم نمی تواند جبران کننده یک لحظه از دست رفته باشد که از وسوسه و بی فکری سرچشمه می گیرد.PA 380.1

    غیاب این دو رهبر بزرگ در اردوگاه، و این حقیقت که العازری که همه او را می شناختند همراهی شان می نمود و می بایست جانشین هارون در منصب مقدس باشد، باعث شد که دلنگرانی برانگیخته شود، آنگونه که همه بی صبرانه در انتظار بازگشتشان بودند. همین که مردم به پیرامون خود، به جمعیت اسرائیل، نظری افکندند، متوجه شدند که تقریباً کلیه جمعیت بالغی که مصر را ترک گفته بود، در بیابان از میان رفته است. همچنان که همگی مجازاتی که برای موسی و هارون در نظرگرفته شده بود را به یاد می آوردند، نحست و بدیمنی شرور را حس کردند. عده ای از منظوری که سفر اسرارآمیز به کوه هور نهفته شده بود، آگاه بودند، و دلواپسی برای رهبرانشان در کنار خاطرات تلخ و مدامت اوج می گرفت. PA 380.2

    بالاخره هیبت موسی و العازر تشخیص داده شد که از دامنه کوه پایین می آمدند، اما هارون همراهشان نبود. العازر خرقه بکهانت را بر تن داشت که نشان از جانشینی او در منصب مقدس پدر بود. همچنان که مردم با قلبهای آکنده از ماتم به دور رهبرانشان حلقه زدند، موسی به آنان گفت که هارون بر فراز کوه هور در بازوان او جان داده است و در همان مکان او را به خاک سپرده اند. جمعیت به ماتم و ندبه نشست، چرا که همگی هارون را دوست می داشتند، گرچه بسیار موجبات غمگینی او را فراهم آورده بودند. “در همه خانه های اسرائیل برای هارون به مدت سی روز سوگواری نمودند.”PA 380.3

    در کتاب مقدس، در ارتباط با مراسم تدفین کاهن اعظم اسرائیل، بخش کوچکی اختصاص داده شده است: “و در آنجا هارون مرد، و در آنجا دفن شد.” (تثنیه ۱۰: ۶) چقدر این نوع تدفین که به فرمان صریح خدا صورت پذیرفت، با مراسمی که امروزه انجام می پذیرد در تضاد شدید قرار دارد. امروزه مراسم سوگواری افرادی که از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردارند، موقعیتی است برای نمایشهای پرزرق و برق و متظاهرانه. هنگامی که هارون درگذشت، یعنی یکی از درخشان ترین اشخاصی که تا کنون زیسته است، تنها دو نفر از نزدیکان اوشاهد مرگ او بودند و در تدفینش شرکت جستند. و آن گور تنها برفراز کوه هور برای ابد از نظر اسرائیل پنهان ماند. در نمایشهای بزرگی که اغلب برای مردگان برپا می نمایند، و نیز هزینه های گزافی که برای به خاکسپاری آنان صرف می کردند، خداوند جلال نمی یابد. PA 381.1

    همه جمعیت بنی اسرائیل برای هارون ماتم زده بود، با این حال هیچ یک از آنان نمی توانست به اندازه موسی شدت غم فقدان او را احساس نماید. مرگ هارون با قوت به او یادآوری می نمود که آخر کار خودش نیز نزدیک است؛ اما به همان اندازه این امر می توانست کوتاه باشد که حضور او برروی زمین، پس عمیقاً برای یار همیشگی اش احساس دلتنگی نمود، همو که سالهای مدیدی شریک شریک و شادی ها، و امیدها و ترسهایش بود. موسی باید کار را به تنهایی ادامه می ‌داد؛ اما او می دانست که خدا دوست او است و او است که می تواند تکیه کاهش باشد. PA 381.2

    چیزی از ترک کوه هور نگذشته بود که بنی اسرائیل شکست سنگینی را از عراد، پادشاهی در کنعان، متحمل شد. اما از آنجا که مجدانه از خداوند طلب یاری کردند، کمک الهی به آنان اعطا گردید و دشمنانشان ریشه شدند. این پیروزی به جای آنکه الهام بخش شاکری و وابستگی هر چه بیشترشان به خدا باشد، آنان را خودستا و خودمحور ساخت. باز هم خیلی زود به دام عادت شکایت و نق و نالی فرو افتادند. اکنون ناخرسند بودند که چرا ارتش اسرائیل مجاز نبوده چهار سال پیش براساس گزارش جاسوسان، و پس از شورش، در کنعان دست به پیشروی بزند. اعلام نمودند که اقامتشان در بیابان تأخیری غیرضروری بوده است، با این استدلال که پیش از این نیز، توفق بردشمنانشان می تواست به همین آسانی اکنون انجام پذیرد. PA 381.3

    همچنان که سفرشان را به سوی جنوب ادامه دادند، مسیرشان از دره ای داغ و شنی می گذشت که بهره ای از سایه و علف نداشت. راه سخت و طولانی به نظر می آمد، وتشنگی و خستگی رنجشان می داد. باز هم نتوانسته بودند در آزمون ایمان و صبوری تاب بیاورند. با ماندن مستمرشان در بخشرر تیره و تار تجربیاتشان، نسل به نسل از خدا جدا شده بودند. آنان این حقیقت را نادیده گرفته بودند که به جز شکایتهاشان به هنگام قطع آب در قادش، آنان در سفرشان به گرد ادوم نیز کوتاهی کرده بودند. هدف خداوند چیزهای بهتری برای آنان بود. قلبهای آنها می بایست مالامال از شکرمی شد که او گناه آنان را به تکلی خفیف مجازات نماید. لیکن به جای این کار، با دبدبه و کبکبه گفتند اگر خدا و موسی دخالت نکرده بودند، اکنون آنها در سرزمین موعود مستقر شده بودند. پس از اینکه برای خود شکل آفرینی کردند، و شرایط را بسیار بدتر از آنکه خداوند برای ایشان در نظر گرفته بود، کردند، تمام اتهامات و مصیبتهایشان را متوجه او نمودند. بدین ترتیب با مرور افکار تلخشان در ارتباط با کارهای خداوند، در نهایت ارتباطشان با همه چیز قطع گردید. به نظر مصر تابناکتر و مطلوب تر از آزادی و سرزمینی بود که خداوند آنان را به سوی آن رهنمون کرده بود. همچنان که بنی اسرائيل خود را به ناخشنودی وا می نهاد، تمایل یافتند که حتی به دنبال عیب جویی در برکاتی که به آنها داده شده بود باشند، “پس مردم بر علیه خدا و موسی سخن گفتند: به چه علت ما را از مصر بدیجا آوردی که در این بیابان هلاک شویم؟ زیرا که نانی نیست تا بخوریم و آبی نیست که بنوشیم؛ و روحمان از این نان سخیف نفرت دارد.”PA 381.4

    موسی با ایمانی راسخ گناهان مردم را یادآور شد. تنها قدرت خدا بود که آنان را محافظت کرده بود: “اگه تو را در بیابان بزرگ و خوفناک که در آن مارهای آتشین و عقربها و زمین تشنه بی آب بود، رهبری نمود، که برای تو آب از سنگ خارا بیرون آورد.” (تثنیه 8 : ۱۵) هر روز از سفرشان با معجزه ای از جانب خدا حفاظت شده بود. در طول همه راهی که خدا رهبری شان کرده بود، آب داشتند تا گلوی خشکشان را تازه کنند، نان آسمانی داشتند که گرسنگی خود را رفع نمایند، و آرامش و امنیت داشتند که در پناه ابر سایه بخش در روز، و ستون آتش در شب فراهم شده بود. آن زمان که از صخره ها و بلندی ها صعود می نمودند، یا در خطی رشته گون در راههای بیابانی گام برمی داشتند، این فرشتگان بودند که خدمتشان کردند. علی رغم صعوبتی که متحمل شده بودند، هیچ شخصی نزاری در هیچ سطحی از اجتماعشان یافت نمی شد. در طول راه بلندشان پاهایشان تاول نزده بود، حتی جامه شان مندرس نشد. خداوند وحوش شکاری و درنده، و خزندگان سمی جنگل و بیابان را پیش پایشان رام کرده بود. اگر با وجود همه این نشانه هایی که حاکی از محبت خداوند بود، مردم هنوز هم شکایت می کردند، لازم بود خدا محافظتش را تا زمانی که مراقبتهای رحیمانه اش را قدر می دانستند،قطع نماید، تا به نزد او با توبه و فروتنی بازگردند. PA 382.1

    چون سپر خدا و نیروی او از آنان محافظت کرده بود. هنوز نمی دانستند که چه خطرهایی بی وقفه در پیرامونشان تهدیدشان می کند. در ناشکری و بی ایمانی شان پیش بینی مرگ را کرده بودند و اکنون خداوند اجازه داده بود مرگ به نزدشان بیاید. مارهای آتشین گونه ای از مارهای سمی بزرگی بودند که در بیابان فراوان یافت می شد، که به واسطه تاثیرات وحشتناک ناشی از نیششان، التهاب شدید و مرگ سریع حادث می گردید. از آنجا که دست محافظ خداوند ار سر اسرائیل برداشته شده بود، تعداد زیادی از مردم مورد حمله این موجود زهرآگین قرار گرفتند. PA 383.1

    اکنون وحشت و سردرگمی بر اردوگاه مستولی شده بود. تقریباً در هر خیمه ای یا مرده ای بود یا در حال اهتزاری. هیچکس در امان نبود. فریادهای تیز حتی سکوت شب را می شکستند تا خبر از قربانی دیگری دهند. همگی یا درگیر خدمت به مصیبت دیدگان بودند، یا با جد و جهد از آنانی که هنوز گزیده نشده بودند، محافظت می کردند. دیگر هیچ شکایتی بر لبهایشان جاری نمی شد. هنگامی که رنجهای کنونی شان را با سختی ها و آزمونی هایی که در گذشته داشتند مقایسه می کردند، همه آنها بی اهمیت، یه نظر می آمدند. PA 383.2

    اکنون مردم خود را در برابر خداوند فروتن نموده بودند. با التماس و اعترافهایشان به نزد موسی رفتند. گفتند:“گناه کرده ایم زیرا که بر خداوند و بر تو شکایت آورده ایم.” تنها کمی بیشتر او را متهم کرده بودند که بدترین دشمنشان است، و همین امر موجب همه فجایع و آلامشان گشته بود. اما حتی همان لحظه ای که آن سخنان را بر لب می آوردند، می دانستند که تهمت ناروایی است؟ و به محض اینکه مشکل واقعی پیش آمد، به سوی او که تنها شفاعت کننده نزد خداوند بود گریختند. “پس نزد خداوند دعا کن تا مارها را از ما دور کند.”PA 383.3

    فرمان خداوند به موسی می گفت که مار برزگی از جنس برنج بسازد که به مارهای زنده شبیه باشد، و آن ردر میان مردم بلند کند. همه مار گزیدگان باید به این عمل نگاه می کردند تا از رنجشان خلاصی یابند. وی این چنین کرد این خبر خوش در سراسر اردوگاه پیچید که تمامی مار گزیدگان باید بدین صحنه نگاه کنند تا زنده بمانند. تا آن زمان بسیاری جان خود را از دست داده بودند، و هنگامی که موسی مار را بر فراز تیرک بلند کرد، برخی هنوز باور نداشتند که تنها نگاه کردن به آن هیبت فلزی شفا بخشتان خواهد بود؟ آنان به واسطه بی ایمانی شان هلاک گردیدند. با این وجود بسیاری به این برکتی که خداوند برایشان آورده بود ایمان داشتند. پدران، مادران، برادران و خواهران با نگرانی تمام مشغول کمک به نزدیکانی یاری نزدیکانی بودند که رنج می کشیدند و با مرگ فاصله چندانی نداشتند تا چشمان بی رمقشان بو روی مار متوجه گردد. اگر آنانی که داشتند از حال می رفتند یا می مردند، می توانستند یک نگاه بیاندازند، کاملا در امان می ماندند. PA 383.4

    مردم به خوبی می دانستند که آن مار برنجی هیچ قدرتی نداشت که موجب چنین تغییری در نگاه کنندگان به آن باشد. تمام این خوبی از خدا بود. خرد او چنین راهی را برای، نشان دادن قدرتش برگزیده بود. با چنین کارهای ساده ای مردم متوجه شدند که آن رنج و درد به دلیل گناهشان رخ داد. همچنین اطمینان یافتند زمانی که از خدا فرمانبری می کنند، دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد، زیرا او محافظ آنان است. PA 384.1

    بلند کردن مار بونجی برای این بود که درس مهمی به اسرائیل آموخته شود. آنها نمی توانستند خود را در برابر تاثیرات مرگ آوو سم در جراحتشان حفظ کنند. با این حال ناگزیر بودند ایمانشان را به برکتی که خدا برای ایشان آورده بود، اثبات نمایند. تنها ایمان آنان برای خدا پذیرفتنی بود. و فقط با نگاه کردن به مار، ایمانشان اثبات می شد. می دانستتد که در خود مار خیری نهفته نبود. اما آن نمادی از مسیح بود! و بدین ترتیب لزوم ایمانشان به خوبی های او به ذهنشان خطور کرد. پیش از این بسیاری هدایا و ییشکشهای خود را به نزد خداوند آورده بودند، و احساس می کردند که با این اعمال کفاره گناهانشان را پرداخت کرده اند. آنها به آمدن نجات دهنده اطمینان نداشتنه؛ برای اویی که این هدایا تنها نمادی بیش نبود. اکنون خداوند به آنها می آموخت که قربانی های آنان به خودی خود دیگر خیر و نیرویی بیشتر از مار برنجی ندارند، بلکه باید افکارشان را به سوی مسیح معطوف نمایند، یعنی همان قربانی بزرگ. PA 384.2

    “همان گونه که موسی آن مار را در بیابان برافراشت، پسر انسان نیز باید افراشته شود. تا هر که به او ایمان آورد، حیات جاویدان داشته باشد.” (یوحنا 3 : ۱۴-۱۵). تمام کسانی که تا کنون بر روی زمین زیسته اند نیش مهلک “همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد” را احساس کرده اند. (مکاشفه ۱۲: ۹). تأثیرات مرگبار گناه تنها با برکاتی که از آن خدا است می تواند بر طرف گردد. قوم اسرائیل با نگاه کردن به مار افراشته زندگی خود را نجات دادند. این نگاه به معنی ایمان بود. آنها زندگی کردند چون به کلام خدا و وسیله ای که او جهت درمانشان فراهم کرده بود، ایمان داشتند. پس شاید گناهکاران نیز به مسیح بنگرند و زنده بمانند. او از راه مغفرت، ایمان به کفاره قربانی را دریافت می کند. برخلاف آن نماد بی جان و راکد، مسیح خود قدرت و حوبی داشت تا با آن گناهکاران تواب را شفا بخشد. PA 384.3

    آنگاه که گناهکار ناتوان از نجات خویش است، هنوز هم می تواند برای نجات و رستگاری خود کاری انجام دهد. مسیح می گوید: “او آنکه نزد من آید، او را هرگز از خود نخواهم راند.” (یوحنا 6 : 37). اما باید به نزد او برویم، و هنگامی که از گناهانمان توبه می نماییم، باید ایمان آوریم او می پذیرد و ما را می بخشد. ایمان هدیه خدا است، اما نیرویی که آن را به کار گیرد از آن ما است. ایمان همان دستی ا‌ست که با آن به برکات الهی که همانا فیض و رحمت او است چنگ می اندازیم. PA 385.1

    هیچ چیز جز نیکویی مسیح نمی تواند ما را مستحق نماید تا از برکات پیمان فیض بهره مند گردیم. چه بسیار کسانی که مدتها در آرزوی این برکات انتظار کشیده اند و تلاش نموده اند، لیکن به این نکته بها داده اند که می توانند خود کاری کنند که لایق دریافت آن برکات کردند. آنان هرگز نگاهشان را از روی خود برنگرفته اند تا ایمان آورند که عیسی تنها نجات دهندد است. نباید چنین باوری داشته باشیم که خوبی های ما می توانند نجات بخش ما باشند؛ مسیح تنها راه نجات ما است. “در هیچ کس جز او نجاتی نیست، زیرا زیر آسمان نامی جز نام عیسی به آدمیان داده نشده تا به آن نجات یابیم.” (اعمال رسولان 4 : 12). PA 385.2

    زمانی که اعتمادمان به خدا کامل است، آنگاه که به نیکی های مسیح عنوان نجات دهنده گناه تکیه کردیم، تمام کمکهایی که در آرزوهایمان می گنجد را دریافت می نماییم. بیایید هرگز به خود نگاه نکنیم، عیسی به خاطر ما مرد، زیرا خود از این کار نومید بودیم. امید ما، پارسایی ما و نیکویی ما در او است. هنگامی که گناهکاریمان را می مینیم، نباید از اینکه ناجی ای نداریم دلسرد و وحشتزده گردیم، یا اینکه بگوییم او اصلاً به فکر ما نیست. او ما را در اوج نومیدی مان به سوی خود فرا می خواند تا نجات یابیم. PA 385.3

    بسیاری از قوم اسرائیل در راه چاره ای که خداوند مقدر نموده بود، کمکی نمی دیدند. پیرامون آنان را مردگان و افراد در حال اهتزار فرا گرفته بودند، و می دانستند بدون کمک الهی سرنوشتان معلوم است؛ لیکن همچنان برای زخمهایشان، دردهایمشان، مرگ حتمی شان، زاری می کردند، تا اینکه نیرویشان به پایان رسید، چشمانشان بی حال شد، یعنی هنگامی که احتمال شفایی آنی می رفت. اگر به نیازهای خود آگاه باشیم، دلیلی برای این وجود ندارد که تمام نیرویمان را صرف سوگواری برای آنها نماییم. زمانی که خود را می یابیم، نمی بایست نومید گردیم. بلکه باید به نیکی های ناجی مصلوب شده و قیام کرده خود اعتماد کنیم. نگاه کنید و زنده بمانید. عیسی با کلام خود تعهد کرده است؛ همه کسانی را که به نزدش بیایند را نجات خواهد داد. گرچه میلیونها انسان که به شفا یافتن نیاز دارند، محبت او را رد می کنند، حتی یک نفر از آنانی که به نیکی های او اعتماد دارند هلاک نخواهد گشت. PA 385.4

    بسیاری نمی خواهند مسیح را بپذیرند تا زمانی که تمام راز نقشه نجات برای آنان روشن گردد. آنان از نگاه ایمان امتناع می ورزند، گرچه هزاران نفر چنین نگاهی را به صلیب مسیح تجربه کرده اند، و تأثیر دلخواه آن را نیز حس کرده اند. بسیاری در پیچ و خم فلسفه باقی سرگردانند تا به دنبال دلایل و مدارکی که هرگز پیدا نخواهند کرد باشند، در حالی که مدرکی که خداوند با طیب خاطر ارائه داده است را رد می نمایند. آنان از گام برداشتن در نور خورشید عدالت امتناع می ورزند، تا زمانی که دلیل این روشنایی توضیح داده شود. همگی آنهایی که بر این روش سماجت می کنند، هرگز نمی تواند به دانش حقیقی دست یابند. خداوند همه موقعیت های شک برانگیز را از بین نمی برد او مدارک کافی برای بنیانهای ایمان به ما ارائه می دهد، و اگر این دلایل پذیرفته نشوند، عقل در تاریکی باقی می ماند. اگر آنانی که مار گزیده بودند. شکلها و سوالاتشان را پیش از آنکه به نگاه کردن راضی شوند، پایان داده بودند، هلاک می شدند. وظیفه ما است که نخست نگاه کنیم؛ و نگاه ایمان به ما زندگی خواهد بخشید.PA 386.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents