Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

پاتریاخها و انبیا

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۴۸ - “تقسیم کنعان”

    این بخش براساس یوشع 10 : ۴۰ - 43؛ ۱۱؛ 14 تا 22 نوشته شده است.PA 460.1

    فتح جنوب کنعان پس از پیروزی در بیت حورون به سرعت اتفاق افتاد. “پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و ... و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت، زیرا ک یهوه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می کرد. و یوشع با تمامی اسرائیل به اردو در جلجال مراجعت کردند.” PA 460.2

    قبایل و طوایف، شمال فلسطین، که از پیروزی های ارتش اسرائیل به وحشت افتاده بودند، با یکدیگر برعلیه آنان متحد شدند. یابین، پادشاه حاصور، در صدر این اتحاد قرار داشت و قلمرواش در غرب دریاچه میرم واقع شده بود. “و آنها با تمامی لشکرهای خود بیرون آمدند.” این ارتش از همه نیروهایی که در کنعان با آنها مواجه شده بودند، بزرگتر بود “و عدد ایشان مثل ریگ کناره دریا بود با اسبان و ارابه های بسیار بیرون آمدند. و تمامی این ملوک جمع شده، آمدند و نزد آبهای میرم در یک جا اردو زدند تا یا اسرائیل جنگ کنند.” دوباره پیامی امید بخش به یوشع داده شد: “از ایشان مترس زیرا که فردا چنین وقتی جمیع ایشان را کشته شده، به حضور اسرائیل تقدیم خواهم کرد.”PA 460.3

    نزدیک دریاچه میرم به اردوی لشکرهای متحد حمله ور شد و بالکل نیروهایشان را تارو مار کرد. “و خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم نمود، که ایشان را زدند و ... تعاقب کرده، کشتند، به حدی که کسی را از ایشان باقی نگذاشتند.” به نظر می آمد که اسبها و ارابه های جنگی کنعانیان که مایه مباهات آنان بودند، شایسته اسرائیل نبود. به فرمان خداوند این ارابه ها سوزانده و اسب ها لنگ شدند، پس بدین ترتیب دیگر به کار جنگ نمی آمدند. شایسته نبود اسرائیلیان دل به اسب و ارابه خوش کنند، بل باید “به نام خدایشان یهوه” اعتماد داشته باشند.PA 460.4

    شهرها یک به یک به تسخیر درآمدند، و حاصور، دژ استوار نیررهای متحد، در آتش سوزانده شد. جنگ سالها ادامه یافت اما در پایان یوشع، بزرگ کنعان گردید. “و زمین جنگ آرام گرفت.”PA 461.1

    گرچه نیروی کنعانیان منهرم گشته بود، با این حال دشمنان کاملا همه سرزمینشان را از دست نداده بودند. فلسطین هنوز دشت حاصلخیزی در مجاورت ساحل دریا در اختیار داشت، لیکن در شمال آنها قلمرو صیدونیان واقع شده بود. لبنان نیز در دست این مردمان بود؛ به سوی جنوب و به جانب مصر، سرزمینهایی بودند که در اشغال دشمنان اسرائیل بود. PA 461.2

    معهذا مقرر نبود یوشع به جنگ ادامه دهد. کار دیگری بود که رهبر بزرگ باید بیش از ترک فرماندهی اسرائیل انجام می داد. همه سرزمین موعود، چه مناطقی که فتح گشته بودند و چه سرزمینهایی که هنوز تسخیر نشده بودند، باید میان قبایل تقسیم می شد. مسئولیت هر قبیله این بود که سهم میراثش را خود مطیع سازد. اگر مردم می خواستند وفاداریشان به خداوند را به اثبات رسانند، او نیز دشمنانشان را از پیش رویشان بیرون می کرد؛ به علاوه در صورت پایبند ماندن به عهد، او هنوز قول تصرف سرزمینهای بزرگتری را به آنان می داد. PA 461.3

    یوشع به همراه العازر، کاهن اعظم، و رؤسای قبایل و طوایف تقسیم زمینها را انجام دادند و موقعیت هر قبیله برحسب قرعه مشخص گردید. موسی خود مرزهای کشورها را که پس از تصاحب کنعان باید بین قبایل تقسیم می شد، مشخص کرده بود، همچنین شاهزاده ای به نمایندگی برای نظارت بر تقسیم بندی انتصاب کرده بود. قبیله لاوی، که خود را وقف خدمت به قربانگاه کرده بودند، در این تقسیمات سهمی نبردند؛ لیکن چهل و هشت شهر در بخشهای مختلف کشور به لاویان به عنوان میراثشان واگذار گردید. PA 461.4

    پیش از آنکه تسهیم زمینها به پایان رسد، کالیب، به همراهی سران قبیله اش، با ادعای خاصی پا پیشرنهاد. به جز یوشع، اکنون کالیب مسن ترین فرد در میان اسرائیل محسوب می شد. کالیب و یوشع تنها کسانی بودند که ار جمع جاسوسان خبر خوش از سرزمین موعود آورده بودند، که مردم را به حرکت و تصرف سرزمین، در نام خداوند، تشویق می نمود. اکنون کالیب قولی که در آن روزگار به عنوان پاداش وفاداری داده شد را به یاد یوشع آورد: “البته زمینی که پای تو بر آن گذارده شد، برای تو و اولادت ملکیت ابدی خواهد بود، زیرا که یهوه خدای مرا به تمامی دل پیروی نمودی.” بنابراین تقاضا نمود که مالکیت حبرون را به او واگذار نمایند. اینجا سالهای زیادی خانه ابراهیم، اسحاق، و یعقوب بود؛ آنان را در اینجا، در غار مکفیله، دفن کردند. اینجا سرزمین وحشتناک بود که ظاهر ترسناکشان جاسوسان را به هراس انداخته بود، که همین امر موجب دلسردی و نومیدی همه اسرائیل گشت. از همه اینها گذشته، اینجا مکانی بود که کالیب وفادار به قدرت خداوند، به عنوان میراثش برگزیده بود.PA 461.5

    وی اظهار داشت: “خداوند چنانکه گفته بود، این چهل و پنج سال مرا زنده نگاه داشته است، از وقتی که خداوند این سخن را به موسی گفت ... و الان، اینک من هشتاد و پنج ساله هستم. و حال امروز قوت من باقی است مثل روزی که موسی مرا فرستاد، چنانکه قوت من در آن وقت بود، همچنان قوت من الان است، خواه برای جنگ کردن و خواه برای رفتن و آمدن. پس الان این کوه را به من بده که در آن روز خداوند درباره اش گفت، زیرا تو در آن روز شنیدی که عناقیان در آنجا بودند، و شهرهایش بزرگ و حصاردار است. شاید خداوند با من خواهد بود تا ایشان را بیرون کنم، چنانکه خداوند گفته است.” رئیس اعظم یهودیه نیز این ادعا را تصدیق نمود. کالیب که خود برای تسهیم زمین از جانب قبیله اش منصوب شده بود، تصمیم گرفته بود با این افراد برای ارائه این ادعا متحد گردد تا هر گونه احتمال اعمال قدرت را به نفع خود از بین برده باشد.PA 462.1

    ادعای وی بلافاصله مورد قبول واقع شد. تصاحب این دژ برای هیچ شخص دیگری نمی توانست این چنین با اعتماد روی دهد. “پس یوشع او را برکت داد و حبرون را به کالیب بن پَفُنَه به ملکیت بخشید.”، “زیرا که یهوه خدای اسرائیل را به تمامی دل پیروی نموده بود. ایمان کالیب اکنون به اندازه همان زمانی بود که شهادتش با گزارش پلید جاسوسان منافات داشت. او به قول خداوند مبنی بر دادن مالکیت کنعان به قومش ایمان داشت، و برای این هدف، با تمام هستی اش از خداوند اطاعت کرده بود. او به همراه امتش تمام آن سالهای سرگردانی در بیابان را دوام آورده بود و بدین ترتیب در نومیدی ها و بار گناه سهیم شده بود؛ با این وجود هیچ شکایتی بر لب نیاورد، بل شفقت خداوند را تکریم نمود زیرا در دورانی که برادرانش از این نعمت محروم شده بودند، از او در سالهای سرگردانی محافظت کرد. در میان این همه سختی ها، مخاطرات و طاعون و سرگردانی بیابان، و در خلال سالهای جنگی که از پس ورود به کنعان داشتند، خداوند او را محافظت کرده بود؛ و اکنون که به صد سالگی خود نزدیک می شد، هنوز از نیرویش کاسته نشده بود. او سرزمینی را که خود فتح کرده بود برای خود نمی خواست، بل به دنبال زمینی بود که جاسوسان بیشتر از هر کس دیگری معتقد بودند کمترین احتمال برای تسلیمش وجود دارد. او با کمک خداوند، دژی را که از آن غول هایی که قدرتشان ایمان اسرائیل را به لرزه درآورده بود، غضب می کرد. تقاضای کالیب از سر میل به افتخار یا بزرگی خود نبود. سلحشور دلیر سالخورده می خواست با این کارش نمونه ای برای مردم بیاورد که خدا را جلال می داد، تا سرزمینهایی که در نظر پدرانشان تسخیر ناپذیر می آمدند، به تسلیم خود درآورند.PA 462.2

    کالیب ملکیت میراث را به دست آورد که دلش از چهل سال پیش برایش صبر کرده بود، با این اعتقاد که خدا با اوست، “پس سه پسر عناق را بیرون راند.” با بدست آوردن مالکیت این بخش از سرزمین، غیرت و تعصب او فروکش نکرد، دست از کار نشست تا از زندگی در ملک جدیدش لذت ببرد، بل برای پیروزی به نفع ملتش و جلال خداوند بیش از پیش کوشید.PA 463.1

    ترسوها و شورشگران در خلال سالهای ، سرگردانی هلاک شده بودند، لیکن جاسوسان پارسا طعم انگور اشکول را چشیدند، به هر کس به اندازه ایمانش سهم داده شد. بی ایمانان نتیجه ترس خود را دیدند. علی رغم قول خداوند، آنان اعلام داشتند که تصرف کنعان غیرممکن است، پس هرگز هم آن را از آن خود نکردند. اما آنهایی که به خدا اعتماد داشتند و بی توجه به مشکلاتی که بر سر راهشان بود، و نیز با توکل به نیروی عظیم یاورشان، به سرزمین نیکو راه یافتند. از ایمان بود که شایستگان روزگار کهن “ممالک را فتح کردند ... و از دم شمشیررهایی یافتند؛ ضعفشان به قوت بدل شد، در جنگ توانمند شدند و لشکریان بیگانه را تار و مار کردند.” (عبرانیان 11: 33 ، ٣۴). “و این است غلبه ای که دنیا را مغلوب کرده است، ایمان ما.” (اول یوحنا 5: 4).PA 463.2

    ادعایی دیگری هم در رابطه با تقسیم زمین مطرح شد که نیت و روحیه ای متفاوت با کالیب را عیان کرد. این ادعا از جانب فرزندان یوسف مطرح شد یعنی قبیله افرایم و نیمی از قبیله منسی. این قبایل با توجه به جمعیت بیشترشان تقاضای سهم دو برابر از زمین را داشتند. قرعه ای که از زمین به آنان واگذار شده بود، غنی ترین بخش از سرزمین محسوب می شد که شامل دشت حاصلخیز شارون نیز می شد؛ لیکن هنوز بسیاری از شهرهای اصلی در اختیار کنعانیان بودند، و قبایل از سختی و خطر تصرف و فتح ملکهایشان ابا می کردند، لذا به جای آن خواهان سهم بیشتری از زمینهایی که پیشتر متصرف شده بودند، می شدند. قبیله افرایم یکی از بزرگترین طوایف اسرائیل بود، که از نظر جمعیت در کنار قبیله یوشع قرار می گرفت، از این جهت اعضای آن به نوعی همیشه خود را متمایز از دیگران فرض می کردند. آنان گفتند: “چرا یک قرعه و یک حصه فقط به من برای ملکیت دادی؟ و حال آنکه من قوم بزرگ هستم.” لیکن نتیجه ای عاید رهبران بی انعطاف نمی شد. PA 463.3

    پاسخ یوشع چنین بود: “اگر تو قوم بزرگ هستی به جنگ درآی و در آنجا در زمین قرزیان و رفائیان برای خود مکانی صاف کن، چونکه کوهستان افرایم برای تو تنگ است.”PA 464.1

    پاسح آنان دلیل اصلی شکایتشان را آشکار کرد. آنان ایمان و شجاعت بیرون راندن کنعانیان را نداشتند، پس گفتند: “کوهستان برای ما کفایت نمی کند، و جمیع کنعانیان که در زمین وادی ساکنند، ارابه های آهنین دارند.”PA 464.2

    قدرت خداوند اسرائیل به قومش تعهد شده بود، پس اگر شجاعت و ایمان کالیب را داشتند، هیچ دشمنی توان ایستادن در برابر آنها را نداشت. یوشع قاطعانه با خواست آشکارشان برای حذر کردن از سختی و خطر برخورد کرد. وی گفت: “تو قوم بزرگ هستی و قوت بسیار داری ... زیرا که کنعانیان را بیرون خواهی کرد، اگرچه ارابه های آهنین داشته، و زورآور باشند.” بدین ترتیب بحثی که به راه انداخته بودند بر علیه خودشان چرخید. اگر آنچنان که خود ادعا می کردند ملت بزرگی بودند، پس می توانستند کارشان را همچون برادرانشان از پیش ببرند. به واسطه یاری خداوند، نیازی نبود که از ارابه های آهنین بهراسند.PA 464.3

    تا این هنگام جلجال سرفرماندهی قوم و مکان تابوت عهد باقی مانده بود. اما اکنون مقرر شده بود تابوت را برای نصب در جایگاه دائمی اش حرکت دهند. مکان مورد نظر شیلوه نام داشت که در سهم زمین افرایم واقع شده بود. از آنجا که این مکان در نزدیکی مرکز سرزمین قرار داشت، دسترسی همگی قبایل به آن نقطه آسان بود. این بخش از سرزمین کاملا فتح شده بود، آنگونه که زائران مورد آزار قرار نمی گرفتند. “و تمامی جماعت بنی اسرائیل در شیلوه جمع شده، خیمه اجتماع را در آنجا برپا داشت.” زمانی که تابوت در جلجال از جای خود حرکت داده شد، قبایلی که هنوز در اردوگاه مانده بودند از پی آن روان شدند، و در شیلوه خیمه هایشان را برپا کردند. قبایل تا زمانی که به سوی زمینهای خود متفرق شوند در اینجا ماندند.PA 464.4

    تابوت به مدت سیصد سال در شیلوه ماند، لیکن به خاطر گناهانی که در خانه “عیلی” رخ داد، تابوت به دست فلسطینی ها افتاد، و در نهایت شیلوه نیز نابود شد. تابوت دیگر هرگز به خیمه هیکل بازنگشت، بلکه نهایتاً به مکان مقدس به معبد اورشلیم انتقال یافت، و بدین ترتیب شیلوه اهمیتش را از دست داد. تنها خرابه هایی از آن بنا که زمانی برپا ایستاده بود برجای مانده است. سالهای سال پس از آن، سرنوشت تابوت برای اورشلیم می توانست همچون هشداری باشد. خداوند از طریق نبوت ارمیا می فرماید: “لکن به مکان من که در شیلوه بود و نام خود را در آنجا قرار دادم بروید و آنچه را که به سبب شرارت قوم به آنجا کرده ام ملاحظه نمایید ... از این جهت به این خانه ای که به اسم من مسمی است و شما به ان توکل دارید و به مکانی که به شما و پدران شما دادم، به نوعی که به شیلو عمل نمودم، عمل خواهم کرد.” (ارمیا ٧ : ١٢ — 14).PA 464.5

    “پس از تقسیم کردن زمین فارغ شدند”، و میراث همه قبابل واگذار شده بود. یوشع گفته اش را به سمع همه رساند. برای او همچون کالیب، تعهدی در ارتباط با میراثش آمده بود؛ با این حال او تقاضای حصه وسیعی نکرد، بل تنها یک شهر را خواست. “بنی اسرائیل ملکی را در میان خود به یوشع بن نون دادند ... شهری اکه او خواست ... پس شهر را بنا کرده در آن ساکن شد.” نامی که به آن شهر داده بودند تِمنه سارح بود یعنی “سهمی که می ماند” برای شخصیت اصیل و روحیه فارغ از خودخواهی فاتحی که به جای اولین سهم برنده از غنایم، نوبت خود را تا زمانی که مادون ترین افراد سهم خود را ببرند، این شهادتی مانا بود. شش شهر به لاویان واگذار شد، یعنی در هر سوی اردن سه شهر، به عنوان شعرهای ملجأ در نظر گرفته شدند که جان پناه قاتلان برای فرار بود. انتخاب این شهرها به فرمان موسی صورت گرفت، “تا قاتلی که کسی را سهواً و ندانسته کشته باشد به آنها فرار کند.” خداوند می فرماید: “تا قاتل پیش از آنکه به حضور جماعت برای داوری بایستد، نمیرد.” (اعداد ٣۵ : ١١ ، 12). ارائه این شرط رحیمانه به دلیل رسم کهن انتقام شخصی ضروری بود، که مجازات قاتل را برعهده نزدیکترین اقوام یا وارث بعدی متوفی می گذاشت. در مواردی که گناه کاملاً آشکار بود، دیگر صبر کردن برای محاکمه در برابر قاضی لزومی نداشت. شاید فرد خونحواه هر جا و هر زمانی جنایتکار را مورد تعقیب قرار می داد و در هر مکانی که او را می یافت، به هلاکت می رساند. خداوند آن زمان را برای منسوخ کردن این رسم مناسب نیافت، اما امنیت آنهایی که بدون عمد، جانی را گرفته بودند از پیش تدارک دید.PA 465.1

    شهرهای ملجأ به طوری، پخش شدند که در سراسر کشور تنها با نیم روز فاصله در دسترس ر قرار می گرفتند. شرایط راههایی که یه این شهرها منتهی می شدند بسیار مناسب بود و مرتباً مورد مرمت قرار می گرفت؛ در سراسر راه علائمی نصب شده بودند که بر روی آنان کلمه “پناهگاه” با سادگی و خط درشت نوشته شده بود، به طوری که فراریان هیچ احتمالی برای تعلل نداشتند. هر شخصی (چه یهودی، خارجی یا مسافر) می توانست از این قانون بهره ببرد. اما زمانی که در اعدام بی گناهان تعجیلی روا داشته نمی شد، گناهکاران نیز بی مجازات نمی ماندند. به پرونده پناهندگان، مسئو لین عادل و بی طرفی رسیدگی می کردند و تنها پس از اینکه اثبات می شد قصدی در ارتکاب قتل وجود نداشته است، در شهرهای ملجأ مورد محافظت قرار می گرفتند. گناهکاران به خونخواهان واگذار واگذار می شدند. و آنانی که از حفاظت برخوردار می شدند، تنها می توانستند از این امکانات به شرط ماندن در مناطق ویژه پناهندگی برخوردار شوند. اگر چنانچه از محدوده های مقرر پا فراتر می گذاشتند، و خونخواهان آنان را می یافتند، زندگی شان بهای بی حرمتی به تبصره خداوند را، پرداخت می کرد. معهذا در زمان مرگ کاهن اعظم، تمام پناهجویان در شهرهای ملجأ آزاد بودند تا که به شهرهای خود بازگردند. در محاکماتی که برای قتل تشکیل می گردید، تنها شهادت یک نفر موجب محکومیت نمی شد، حتی اگر مدرک کافی و قوی بر علیه او وجود می داشت. فرمان خداوند می گفت: “هر که شخصی را بکشد قاتل به گواهی شاهدان کشته شود، و یک شاهد برای کشته شدن کسی شهادت ندهد.” (اعداد ٣۵ : ٣٠). این مسیح بود که این فرامین را برای اسرائیل به موسی داد؛ و زمانی که شخصا به همراه شاگردانش بر زمین راه می رفت و به آنان تدریس می کرد چگونه با خطا و گناه رفتار کنند، این معلم کبیر باز هم تکرار می نماید که یک نفر نباید موجب تبرئه یا محکومیت کسی گردد. تنها آرا و عقاید یک شخص نباید برای تعیین نتیجه مباحث سوأل برانگیز به کار آید. در چنین مواردی باید مجموع آرای دو نفر یا بیشتر در نظر گرفته شود، و هر دو این افراد نیز باید قبول مسئولیت نمایند، “هر سخنی با گواهی دو یا سه شاهد ثابت شود.” (متی ١٨ : 16).PA 466.1

    اگر کسی به جرم قتل محاکمه و گناهکار شناخته شد، هیچ فدیه و خون بهایی نمی تواند جانش را برهاند. “هر که خون انسان ریزد خون وی به دست انسان ریخته شود.” (پیدایش ٩ : 6). “و هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است، مگیر بلکه او البته کشته شود.” و فرمان خداوند می گوید: “زیرا که خون زمین را ملوت می کند. و زمین را برای خونی که در آن ریخته شود، کفاره نمی توان کرد مگر به خون کسی که آن را ریخته باشد.”(اعداد ٣۵ : ٣١ ، 33)، “آنگاه او را از مذبح من کشیده به قتل برسان.”(خروج 21: 14).PA 466.2

    امنیت و سلامت قوم نیازمند تثنیه شدید گناه قتل است. باید زندگی انسان، که تنها دهنده اش خداوند است، با تقدس مورد حفاظت قرار گیرد. PA 467.1

    شهرهای ملجأی که برای قوم خداوند در نظر گرفته شدند، نماد جانپناهی بودند که در مسیح فراهم آمده بود. همان ناجی رحیم که آن شهرهای ملجأ دنیوی را برگزید، با قطره قطره خون خود جایگاهی امن را برای ناقضان قانون خدا فراهم ساخته است که بتوانند در آن جان خود را از مرگ دوم رهایی بخشند. هیچ قدرتی نمی تواند ارواحی را که برای طلب مغفرت به نزد او می روند از دستهایش درآورد. “پس اکنون برای آنان که در مسیح عیسی هستند، دیگر هیچ محکومیتی نیست.” “کیست که محکومشان کند؟ مسیح عیسی که مرد، بلکه برخیزانده نیز شد وبه دست راست خدا است، اوست که برای ما شفاعت میکند!”، “برای ما که پناه بردیم تا به آن امیدی که در پیش ما گذارده شده است تمسک جوئیم.”(رومیان ٨: 1؛34؛ عبرانیان 6: 18)PA 467.2

    برای آن کس که به شهر ملجأ می گریخت تأخیری جایز نبود. دیگر زمامی برای وداع با عزیزان باقی نمی ماند. کار و خانواده و هر چیز دیگری که به آن علاقه داشت باید به خاطر یک هدف فدا می شدند، رسیدن به مکان امن، خستگی ها فراموش می شدند سختی ها نادیده گرفته می شدند. تا زمانی که خود را در میان حصارهای شهر ببیند هرگز جرأت نداشت از سرعت کامهای خود بکاهد. PA 467.3

    گناهکان با مرگ ابدی روبرو می شود، مگر تا زمانی که محل اختفایی در مسیح بیابد؛ تأخیر و سهل انگاری می توانند تنها فرصت پناهجو را از کفش بربایند، پس تأحیر و بی تفاوتی می توانند منجر به نابودی روح گردند. دشمن بزرگ، شیطان، بر سر راه هر شکننده قانون خداوند نشسته است، و آن کس که آگاه به خطر وی نیست، و صادقانه در پی جانپناه در ملجای جاوید نمی باشد، طعمه ای خواهد بود در دستان نابودگر. PA 467.4

    سرنوشت زندانی ای که در هر زمانی بیرون از شهر ملجأ می رفت، به دست خونخواه واگذار می شد. بدین ترتیب به مردم می آموختند به روشهایی که خرد جاودان برای امنیتشان در اختیارشان قرار می داد، بچسبند. حتی به این شکل، تنها کافی کافی نیست گناهکار برای بخشودگی گناه به مسیح ایمان داشته باشد؛ باید با ایمان و اطاعت، در او پایدار بماند. “زیرا اگر پس از بهره مندی از شناخت حقیقت، عمداً به گناه کردن ادامه دهیم، دیگر هیچ قربانی برای گناهان باقی نمی ماند؛ آنچه می ماند، انتظار هولناک مجازات و آتشی مهیب است که دشمنان خدا را فرو خواهد بلعید.” (عبرانیان ١٠ : 26 ، ٢٧).PA 467.5

    دو قبیله اسرائیل، جاد و رؤبین، با نیمی از قبیله مَنشی پیش از آنکه از مرز اردن بگذرند، میراثشان را دریافت کرده بودند. در نظر مردم دامدار، که نیمی از جمعیت قبیله منسی را نیز در بر می گرفت، دشتهای بالادست وسیع و جنگلهای غنی جلعاد و باشان که از چراگاههای گسترده برای چرای گله هایشان برخوردار بودند، جذابیتی داشتند که در خود کنعان یافت نمی شد؛ و دو قبیله و نیمی که آرزوی اسکان در اینجا را در سر می پروراندند، خود را متعهد می دانستند سهم خود از زمین را مجهز به مردان مسلحی کنند که برادرانشان را در جنگهای سراسر اردن، تا زمانی که به سرزمین موروثی خود وارد شوند، همراهی کنند. این تعهد، مؤمنامه ادا شده بود. زمانی که ده قبیله وارد کنعان شدند. چهل هزار تن از “بنی رؤبین و بنی جاد و نصف قبیله منسی... مهیا شده کارزار به حضور خداوند به صحرای اریحا برای جنگ عبور کردند.” یوشع 4: ١٢ ، ١٣). سالهای سال در کنار برادرانشان دلیرانه جنگیده بودند. اکنون زمان آن فرا رسیده بود که وارد سرزمین به ارث رسیده شان شوند. از آنجا که متحدانه با برادرانشان در نبردها شرکت جسته بودند، پس در غنایم نیز سهیم شده بودند؛ آنان “با دولت بسیار و با مواشی بی شمار، با نقره، و طلا و مس و آهن و لباس فراوان” بازگشتند، و همه این اموال باید با آنهایی که نزد خانواده ها و رمه ها مانده بودند، تقسیم می شدند.PA 468.1

    اکنون می بایست در جایی دور از جایگاه مقدس خداوند اقامت می گزیدند، و یوشع با قلبی نگران به عزیمت آنان می نگریست، زیرا می دانست چه وسوسه قوی ای زندگی سراسر کوچ آنان را در منطقه ای دور افتاده تهدید می کند تا آنان را به دام عادات قبایل کافر که در همسایگی شان می زیستند، بیاندازد.PA 468.2

    هنگامی که افکار یوشع و دیگر رهبران هنوز پریشان از دلواپسی های بدشگون بود، خبرهای عجیبی دریافت کردند. کنار رود اردن، نزدیک محل عبور معجزه آسای اسرائیل، آن دو قبیله و نیم یک قربانگاه بنا کرده بودند، درست شبیه به آنکه قربانی ها را در شیلوه بر آن می نهادند. قانون خدا، با مجازات رنج و درد، احداث هرگونه قربانگاهی را به جز آنکه در مکان مقدس وجود داشت، ممنوع اعلام کرده بود. اگر این کار با چنین هدفی انجام شده بود، با فرض به باقی ماندنش، موجب دور شدن قوم از ایمان می شد. PA 468.3

    نمایندگان مردم در شیلوه گرد آمدند، و در اوج هیجان و خشم پیشنهاد جنگ ناگهانی علیه خلافکاران دادند. معهذا، از سر احتیاط بیشتر، تصمیم بر این شد که نخست هیئت نمایندگانی گسیل شوند تا توضیح این کار را از دو قبیله نیم جویا شوند. ده سالار، هر یک از هر قبیله، برگزیده شدند. در رأس این گروه، فینحاس قرار گرفت که غیرت و تعصبش را در ماجرای فغور به اثبات رسانده بود. PA 469.1

    دو قبیله و نیم اشتباه کرده بودند که بدون توضیح دست به عملی زده بودند که موجب چنین بدگمانی ناگواری شده بود. برداشت سفرا این بود که برادرانشان گناهکار هستند، پس به سختی آنان را نکوهشی کردند. آنان را به شورش بر علیه خداوند متهم نمودند، و از آنان خواستند که داورای که در ماجرای بعل فغور بر اسرائیل فرود امد را به یاد آورند. فینحاس از سوی همه اسرائیل به بنی جاد و بنی روبین اعلام کرد اگر مایل نیستند بدون قربانگاه در آن سرزمین باقی بمانند، برادرانشان برای قبولی آنان در سهم خود از زمین و امتیازات ملکیت آن در آن سوی کنعان بدانان خوش آمد می گویند.PA 469.2

    متهمین در پاسخ توضیح دادند که قربانگاهشان به منظور ارائه قربانی بنا نشده است، و گرچه رودی بینشان فاصله انداخته است لیکن آن را به عنوان شاهدی برای اثبات ایمان برابرشان با برادران خود در کنعان بنا کرده اند. از این می ترسیدند، از آنجا که از اسرائیل دور افتاده اند، در سالهای آینده، فرزندانشان از خیمه مقدس بیگانه شوند. پس این قربانگاه را که از الگوی قربانگاه خداوند در شیلوه الهام گرفته شده بود، بنا کردند تا شهادت دهند سازندگان این بنا نیز پرستندگان خدای زنده هستند.PA 469.3

    سفیران با خوشحالی تمام این توضیح را شنیدند، و بلافاصله این خبر را برای فرستندگان خود بردند. تمام فکر جنگ محو شد، و مردم با هم شادمانه خدا را ستایش کردند. PA 469.4

    بنی جاد و بنی رؤبین اکنون بر قربانگاه، سنگ نوشته ای قرار دادند، که به هدف اصلی احداث آن اشاره می کرد. آنان چنین گفتند: “زیرا که آن در میان ما شاهد است که یهوه خدا است.” بدین ترتیب کوشیدند از عدم درکی که در آینده پیش می آید، پیشگیری کرده، آنچه را که ممکن است موجب وسوسه باشد، برطرف نمایند.PA 469.5

    چه بسیار پیش می آید که سؤتفاهمهای ساده سبب مشکلات جدی می شوند، حتی در بین آنها که با انگیزه های ارزشمندی به حرکت درآمده اند! و چه نتایج جدی و حتی مرگباری می تواند در پی عدم به کارگیری تواضع و چشم پوشی حاصل شود! اعضای ده قبیله به یاد داشتند خداوند چطور در قضیه عخان آنان را به واسطله سهل انگاری در کشف گناه موجود در بینشان سرزنش کرد؛ لیکن به منظور احراز از نخستین خطایشان به جانب افراط گرویدند. به جای تحقیق متواضعانه برای درک حقایق در این مورد، برادرانشان را محکوم کرده، نکوهش کردند. اگر افراد قبیله بنی جاد و بنی رؤبین با همین روحیه پاسخ داده بودند، نتیجه چیزی جز جز جنگ نمی بود. در حالی که از یک سو باید از اهمال در برخورد با گناه پرهیز کرد، از سوی دیگر به همان اندازه مهم است که از قضاوت سخت و شک بی پایه احتراز گردد.PA 470.1

    چه افراد بیشماری که وقتی اتهامی در مورد خودشان روی می دهد، بسیار حساس می شوند، لیکن در مورد خطای احتمالی دیگران خیلی سختگیرانه رفتار می کنند. هیچکس تاکنون با نکوهش و عیبجویی از موضع خطای خود، اصلاح نشده است؛ اما بسیاری بدین ترتیب از راه اصلی رانده شده، دل خود را به روی عهد خداوند بسته اند. به جهت انتخاب طرز برخورد، روحیه مهربانی و تواضع و ادب می تواند خطاکار را نجات داده، گناهان بسیاری را بپوشاند.PA 470.2

    ارزشمند است اگر از خردی که رؤبینیان و همراهانشار از خود نشان دادند، پیروی نماییم. در حالی که آنان برای ترویج و اعتلای انگیزه دین راستین تلاش می کردند، دیگران با قضاوت اشتباه نکوهششان کردند؛ با این وجود اظهار دلگیری نکردند. پیش از آنکه تلاشی برای دفاع از خود کرده باشند، با ادب و شکیبایی اتهامات برادرانشان را شنیدند، و پس از آن با وضوح کامل انگیزه هایشان را تشریح نموده، بی گناهی خود را اثبات کردند. بدین ترتیب معضلی که می توانست عواقب جدی ای را به همراه داشته باشد، با صلح و صفا خاتمه یافت. PA 470.3

    حتی آنگاه که اتهامات نادرستی مطرح می کردند، شخص بر حق قادر است با ملاحظه و آرام باشد. خداوند از همه سؤتفاهمها و سؤتعبیرهای انسان آگاه است، پس با خیالی آسوده می توانیم اموری از این دست را به دستان او بسپاریم. همانقدر که او بی تردید از کسانی که ایمانشان را در دستهای او گذاشته اند رفع اتهام خواهد کرد، به همان اندازه نیز در آشکار کردن عخان رجوع کنند که تاکنون هرگاه از شرایط پیروی کرده اند، خداوند وعده هایق را برای آنان به انجام رسانده است. او می گوید: “به تمامی دل و به تمامی جان خود می دانید که یک چیز از تمام چیزهای نیکو که یهوه خدای شما درباره شما گفته است به زمین نیافتاده.” وی اعلام کرد همچنان که خداوند به وعده هایش عمل کرده، به همین ترتیب نیز تهدیداتش را عملی خواهد نمود: “و چنین واقع خواهد شد که چنانکه چیزهای نیکو که یهوه، خدای شما به شما گفته بود برای شما واقع شده است، همچنان خداوند همه چیرهای بد را بر شما عارض خواهد گردانید اگر از عهد یهوه، خدای خود، که به شما امر فرموده است، تجاوز نمایید ... آنگاه غضب خداوند بر شما افروخته خواهد شد، و از این زمین نیکو که به شما داده است به زودی هلاک خواهید شد.”PA 470.4

    شیطان بسیاری را با این نظریه به ظاهر درست منبی بر اینکه عشق خداوند به مردمش آنقدر زیاد است که گناهانشان را می بخشد، فریب داده است. او وانمود می کند، در حالی که تهدیدات کلام خدا باید برای تضمین منظور خاصی در حکومت اخلاقی او به کار گرفته شوند، لیکن هرگز به معنای واقعی به جامه حقیقت در نمی آیند. اما خداوند در رابطه با همه اموری که با مخلوقاتش داشته، اصول درستی و پارسایی را از راه آشکارسازی گناه در ویژگی حقیقی اش نگاه داشته است، یعنی نشان می دهد که نتیجه بی چون و چرای آن فلاکت و مرگ است. آموزش بی قید و شرط گناه، نه هرگز وجود داشته است و نه هرگز وجود خواهد داشت. چنین مغفرتی نشان دهنده ترک اصول راستی و نیکویی است که همانا مبنای حکومت خداوند هستند. این امر موجب سردرگمی عالم خلقت می گردد. خداوند با ایمان کامل به نتایج گناه اشاره کرده است، و اگر این هشدارها حقیقت نداشتند، پس چگونه می توانستیم به وقوع وعده های او اطمینان داشته باشیم؟ این به اصطلاح خیرخواهی که عدالت را کنار می گذارد، خیرخواهی نیست بل ضعف است. PA 473.1

    خداوند حیات بخش است. از همان آغاز، همه قوانینش برای زندگی وضع شده اند. اما گناه نظمی را که خداوند بنا کرده تخریب میکند، و عاقبت آن ناهماهگی و ناسازگاری است. تا زمانی که گناه وجود دارد، رنج و مرگ اجتناب ناپذیر هستند. این تنها بدین دلیل است که ناجی نفرین گناه را از طرف ما تحمل کرده است تا انسان شخصاً به قرار از نتایج سهمگین آن امیدوار باشد.PA 473.2

    پیش از از مرگ یوشع، سران و نمایندگان قبایل که به دعوت او لبیک گفته بودند، باز در شِکیم گردهم آمدند. هیچ نقطه ای در جهان به این اندازه انجمنهای مقدس برپا نداشت که یادآور عهد خداوند با ابراهیم و یعقوب، و نیز عهد رسمی خودشان به هنگام ورود به کنعان باشد. کوههای عبال و جریزیم در این منطقه قرار داشتند، همان شاهدان خاموش عهدهایی بودند که اکنون بر لب آورندگانشان در برابر رهبر در حال احتضارشان گردآمده بودند تا تجدیدشان کنند. در هر طرف گواهی بود از کارهایی که خداوند برای ایشان کرده است؛ اینکه چگونه خدواند به هر یک از آنان همه چیز داد، زمینی که برایش زحمتی نکشیده بودند، شهرهایی را که نساخته بودند. تاکستان و باغهای زیتونی که نکاشته بودند. یوشع یک بار دیگر تاریخ اسرائیل را مرور کرد، همه آن کارهایی که خداوند در حقشان انجام داده را یک به یک برشمرد تا شاید محبت رحمتش را احساس کرده، بلکه او را “از سر صداقت و راستی” خدمت نمایند. PA 474.1

    به فرمان یوشع تابوت را از شیلوه آورده بودند. وضعیت از رسمیت بالایی برخوردار بود، و این نماد حضور خداوند تأثیر عمیق تری، که آرزوی او بود، بر مردم می گذاشت. پس از اعلام نیکویی های خداوند بر اسرائیل، به نام یهوه آنان را فراخواند تا آنکه را می خواستند خدمتش را برگزینند، تعیین کنند. هنوز پرستش بتها تا حدودی مخفیانه انجام می گرفت، و اکنون یوشع می کوشید کاری کند تا آنان تصمیم این گناه را در میان خود منسوخ نمایند. وی می گوید: “و اگردر نظر شما پسند نیاید که یهوه را عبادت، نمایید، پس امروز برای خود اختیار کنید که را عبادت خواهید نمود.” خواسته یوشع این بود که آنان را به پرستش خداوند، سوق دهد، نه با زور، بل با خواست خودشان، محبت به خداوند از مبانی مذهب است. ستایس و خدمت او را کردن، صرفاً از روی امید به پاداش و ترس از کیفر، سودی ندارد. آنقدر که دورویی و پرستش رسمی صرف، خداوند را آزرده می سازد، ارتداد علنی چنین نمی کند.PA 474.2

    رهبر سالخورده از مردم خواست با در نظر گرفتن همه جوانب آنچه را که در برابرشان قرار داده بود را بررسی کنند، و تصمیم بگیرند آیا به راستی مایلند به همان روش بت پرستان فرومایه گرداگردشان زندگی نمایند. اگر پرستش و خدمت به یهوه که سرچشمه برکات است در نظر آنان خیانت می آید، پس بگذار خود برگزینند که را پرستش خواهند کرد. “خواه خدایانی را که پدران شما که به آن طرف نهر بودند، عبادت کردند”، همانانی که ابراهیم از آنان احساس خطر می کرد، “خواه خدایان آموریان را که شما در زمینش ساکنید.” این چند کلام آخر، سرزنش تندی برای اسرائیل بود. خدایان اموریان هرگز قادر نبودند از پرستندگانشان حفاظت کنند. آن ملت خبیث به خاطر گناهان نفرت انگیز و حقارت آمیزشان نابود شده بودند، و سرزمین نیکو که روزی از آنشان بود، اکنون در اختیار قوم خدا قرار داشت. چه نابخرد بود اگر اسرائیل خدایانی را پرستش کند که آموریان به دلیل پرستش آنها نابود شدند! یوشع می گوید: “اما من و خاندان من یهوه را عبادت خواهیم نمود.” همان اشتیاق مقدسی که الهام بخش قلب رهبر بود، به مردم نیز انتقال یافت. جذبه وی پاسخی بی تأمل برانگیخت: “حاشا از ما که یهوه را ترک کرده، خدایان دیگر را عبادت نماییم.”PA 474.3

    یوشع در جواب گفت: “نمی توانید یهوه را عبادت کنید، زیرا که او خدای قدوس است ... که عصیان و گناهان شما را نخواهد بخشید.” پیش از آنکه هرگونه احتمال اصلاح دائمی وجود داشته باشد، مردم باید به سویی سوق پیدا کنند که ناتوانی مطلق خود را در تسلیم اطاعتشان به خداوند احساس کنند. آنان قانون او را زیر پا گذاشته بودند که موجب محکومیت گناهکاری شان گردید و هیچ راه فراری برایشان باقی نگذاشت. آنگاه که به قدرت و حقانیت خود اطمینان کامل داشتند، محال بود بتوانند برای گناهانشان طلب آمرزش نمایند؛ اکنون نمی توانستند از مزایای قانون کامل خداوند بهره مند شوند، یس تعهدشان به پرستش و خدمت خداوند بیهوده بود. تنها به واسطه ایمان به مسیح است که می توانستند آمرزش خداوند برای گناهانشان را تأمین کرده، قدرت اطاعت از قانون خدا را دریافت نمایند. باید برای رستگاری و نجات ار تکیه بر کوششهای خود دست بردارند، باید تماماً به شایستگی های ناجی موعود اعتماد داشته باشند؛ اگر چنانچه پذیرفته خداوند باشند.PA 475.1

    یوشع کوشش کرد شنوندگانش را به سنجیدن آنچه می گویند، هدایت نماید تا از عهدی که آمادگی عمل به آن را نداشتند، پرهیز کنند. ما صداقت ژرف آنچه اعلام کرده بودند، تکرار نمودند: “نِی بلکه یهوه را عبادت خواهیم نمود.” آنها که با انتخاب یهوه رسماً به شهادت بر ضد خود رضایت داده بودند، بار دیگر عهد وفاداری خود را تکرار کردند؛ “یهوه خدای خود را عبادت خواهیم نمود و آواز او را اطاعت خواهیم کرد.”PA 475.2

    “پس در آن روز یوشع با قوم عهد بست و برای ایشان فریضه و شریعتی در شکیم قرار داد.” با نوشتن روایتی از ماوقع گفته ها، نسخه ای را در کنار قانون خداوند در تابوت عهد قرار داد. به جهت یادبود، ستونی برپا داشت که بر روی آن نوشته شده بود: “اینک این سنگ برای ما شاهد است، زیرا که تمامی سخنان خداوند راکه به ما گفت شنیده است؛ پس برای شما شاهد خواهد بود، مبادا خدای خود را انکار نمایید، پس یوشع، قوم، یعنی هر کس را به ملک خود روانه نمود.”PA 475.3

    کار یوشع برای اسرائیل به پایان رسید. او “تماماً خداوند را پیروی کرده بود.” او در کتاب خداوند چنین نوشته است: “خادم یهوه”! اصیل ترین شهادت شخصیت وی به عنوان رهبر یک قوم، تاریخ نسلی است که از زحمات او بهره مند گشت؛ “و اسرائیل در همه ایام یوشع و همه روزهای مشایخی که بعد از یوشع زنده ماندند، و تمام عملی که خداوند برای اسرائیل کرده بود، دانستند، خداوند را عبادت نمودند.”PA 476.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents