Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

آرزوی اعصار

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 51—«نور حيات»

    «سپس عيسي ديگر بار با مردم سخن گفته، فرمود: «من نور جهانم. هر كه از من پيروي كند، هرگز در تاريكي راه نخواهد پيمود، بلكه از نور زندگي برخوردار خواهد بود.» » عيسي اين سخنان را در صحن معبد جايي كه صرفا براي انجام مراسم عيد خيمه ها اختصاص يافته بود، بيان مي كرد. در وسط صحن معبد دو ستون مرتفع براي محافظت و نگهداري از چراغ هاي بزرگ معبد نصب شده بود. هنگام غروب و بعد از انجام مراسم قرباني تمامي چراغ هاي معبد روشن مي شد و نور آن تمامي اورشليم را روشن مي كرد. اين مراسم به ياد بود ستون نوري كه اسراييليان را در بيابان هدايت مي كرد، برگزار مي شد. اين مراسم همچنين به آمدن مسيح نيز اشاره مي كرد. شب ها هنگامي كه چراغ هاي معبد روشن مي شد، صحن آن به چشم اندازي زيبا مبدل مي شد. مردان سالخورده، كاهنان و روساي قوم يهود همراه با سرودهاي لاويان به جشن و پايكوبي مي پرداختند.AA 455.1

    قوم اسراييل در نور و روشنايي اورشليم، اميد خويش براي آمدن مسيح را بيان مي كردند تا با آمدن خويش نور حقيقت را بر اسراييل بتاباند. اما چشم انداز اورشليم براي عيسي از مفهوم و اهميت گسترده تري برخوردار بود. همانطور كه چراغ هاي نوراني معبد، تمامي فضاي اطراف را روشن مي كرد، به همان ترتيب مسيح، منشاء بيكران نور و حقيقت، ظلمت و تاريكي جهان را روشن مي كرد. اما اين سمبل، هنوز ناتمام بود. زيرا نوري كه او با دست هاي خويش در آسمان نهاده بود، رسالت پرشكوه او را به شكل بهتر و درست تري معرفي مي كرد.AA 455.2

    صبح فرا رسيده و خورشيد از فراز كوه زيتون طلوع كرده بود و شعاع خيره كننده آن بر كاخ هاي مرمرين، تابيده و ديوارهاي طلايي هيكل را درخشان كرده بود و در اين هنگام عيسي با اشاره به آن فرمود: «من نور جهانم. » اين عبارت با شكوه، بعدها در گوش افرادي كه اين سخنان را شنيده بودند، به شكلي ديگر طنين انداز مي شد،AA 455.3

    «در او حيات بود و آن حيات، نور آدميان بود. اين نور در تاريكي مي درخشد و تاريكي آن را در نيافته است. آن نور حقيقي كه بر هر انساني روشنايي مي افكند، به راستي به جهان آمد.» (يوحنا 1 آيات 4 و 5 و 9) و مدت ها بعد از صعود عيسي به آسمان، پطرس با الهام از روح القدس، نمادي را كه عيسي به كار برده بود، مجددا بازگو نمود، «بعلاوه، كلام بس مطمئن انبياء را داريم كه نيكوست بدان توجه كنيد، چرا كه همچون چراغي در مكان تيره و تار مي درخشد تا آن گاه كه سپيده بردمد و ستاره صبح در دلهايتان طلوع كند.» (دوم پطرس 1 آيه 19) در مكاشفاتي كه خدا به انسان آشكار كرده بود، نور همواره نمادي از حضور خداوند بود. در آغاز و در كلام آفرينش، نور از ميان تاريكي مي تابيد و هم چنين در خلال سفر قوم اسراييل در بيابان، نور در ستوني از ابر در روز و در ستوني از آتش در شب، سپاه عظيم اسراييل را هدايت كرده بود و هنگامي كه خداوند بر فراز كوه سينا با موسي سخن مي گفت، نور عظيم و باشكوهي اطراف وي را پوشانده بود. نور هم چنين بر فراز تخت رحمت كه بر بالاي تابوت عهد نصب شده بود، قرار گرفته بود و هنگامي كه سليمان، هيكل را ساخت و آن را وقف خداوند كرد، تمامي فضاي آن از نور پر شده بود. همچنين هنگامي كه فرشتگان، بشارت نجات و تولد عيسي را براي شباناني كه بر فراز تپه هاي بيت لحم از گله هاي خود پاسداري مي كردند، آوردند، نور جلال خدا تپه ها را روشن كرد. خداوند، نور است و مسيح با بيان عبارت «من نور جهانم.» يگانگي و يكي بودن خود را با خداوند و ارتباط خويش را با انسان اعلام مي كند. مسيح بود كه در آغاز آفرينش موجب شده بود تا «نور از ميان تاريكي بتابد.» (دوم قرنتيان 4 آيه 6) او نور ماه و خورشيد و ستارگان است. او نور معنويتي بود كه از طريق نماد و علايم و نبوت ها بر قوم اسراييل تابيده بود. اما اين نور مختص قوم يهود نبود. همانطوري كه پرتو آفتاب بر دور افتاده ترين زواياي زمين نفوذ مي كند، آفتاب عدالت نيز بر تمامي جان ها مي تابد و «آن نور حقيقي كه بر هر انساني روشنايي مي افكند، به راستي به جهان آمد.» جهان از معلمين، متفكرين و محققيني بسيار بزرگ برخوردار بود، مرداني كه سخنان و اظهاراتشان موجب شكوفايي و رونق انديشه مي شد و چشم اندازهاي دانش و معرفت را در معرض ديد همگان قرار مي داد. اين مردان همواره به عنوان سرمشق و الگوي نيكوكاري از سوي مردم مورد تكريم و تجليل قرار مي گرفتند. اما كسي هست كه از جايگاه والاتري برخوردار مي باشد و «به همه كساني كه او را پذيرفتند، اين حق را داد كه فرزندان خدا شوند.»AA 456.1

    و «هيچ كس هرگز خدا را نديده است، پسر يگانه اي كه در آغوش پدر است، همان او را مي شناسيد.» (يوحنا 1 آيات 12 و 18) ما مي توانيم منشاء و اصل و نسب تمامي معلمين بزرگ جهان را با مساعدت اسناد و مدارك بشري پيگيري كنيم، اما نور و حقيقت، پيش از آنان وجود داشت و همان طوري كه ماه و ستارگان و منظومه شمسي با انعكاس نور آفتاب روشن مي شوند، متفكرين بزرگ جهان نيز، انوار خورشيد عدالت را منعكس مي كنند. هرگونه شاهكار فكري و استعدادهاي عالي از نور جهان منشاء و سرچشمه مي گيرد. اين روزها چيزهاي زيادي را درباره «تحصيلات عالي» مي شنويم،AA 457.1

    ليكن«تحصيلات عالي» واقعي و حقيقي به وسيله كسي عطا مي شود كه «در او همه گنج هاي حكمت و معرفت نهفته است » و «در او حيات بود و آن حيات نور آدميان بود.» (كولسيان 2 آيه 3 و يوحنا 1 آيه 4) عيسي فرمود: «هر كه از من پيروي كند، هرگز در تاريكي راه نخواهد پيمود، بلكه از نور زندگي برخوردار خواهد بود »AA 457.2

    عيسي در عبارت «من نور جهانم.» خود را به عنوان مسيح معرفي نمود. شمعون سالخورده، در همين معبد، جايي كه انون مسيح در حال تعليم دادن بود، از او به عنوان «نوري براي آشكار كردن حقيقت بر ديگر قوم ها و جلالي براي قوم اسراييل» سخن گفته بود. (لوقا 2 آيه 32) شمعون در اين سخنان از نبوتي سخن مي گفت كه براي تمامي اسراييليان كاملا شناخته شده بود. روح القدس به واسطه اشعياي نبي اعلام كرده بود كه «اين چيز قليلي است كه بنده من بشوي تا اسباط يعقوب را برپا كني و ناجيان اسراييل را بازآوري. بلكه تو را نور امت ها خواهم گردانيد و تا اقصاي زمين نجات خواهي داد.» (اشعياء 49 آيه 6)اين نبوت از آن رو كه به مسيح اشاره داشت، براي قوم اسراييل قابل درك بود و هنگامي كه عيسي فرمود: «من نور جهانم»، مردم نمي توانستند ادعاي مسيح بودن او را نپذيرند.AA 457.3

    فريسيان و روسا، ادعاي عيسي را گستاخي متكبرانه تلقي كردند و از نظر ايشان چنين ادعايي غير قابل تحمل بود و در حالي كه ظاهرا سخنان وي را ناديده مي گرفتند، از وي سئوال كردند: «تو كيستي؟» آنان مصمم بودند تا او را وادار كنند كه خود را مسيح بخواند. ظاهر و اعمال عيسي به حدي با توقعات و انتظارات مردم در تضاد بود كه دشمنان حيله گر وي عقيده داشتند كه اگر وي شخصا خود را مسيح اعلام كند، از جانب مردم به عنوان شياد مورد انكار، واقع خواهد شد. عيسي در پاسخ به سئوال فريسيان و روسا كه «تو كه هستي؟»،AA 457.4

    فرمود: «همان كه از آغاز به شما گفتم.» (يوحنا 8 آيه 25) آنچه را كه كلامش ظاهر مي ساخت، در سيرت وي نيز ديده مي شد. او تجسم حقايقي بود كه خود تعليم مي داد. عيسي در ادامه سخنانش فرمود: «من خود كاري نمي كنم، بلكه فقط آن را مي گويم كه پدر به من آموخته است، و او كه مرا فرستاد، با من است. او مرا تنها نگذاشته، زيرا من همواره آنچه را كه مايه خشنودي اوست، انجام مي دهم.» او سعي نكرد كه مسيح بودن خويش را اثبات كند بلكه يگانگي و وحدت خويش را با خدا نشان مي داد. اگر افكار ايشان براي دريافت محبت خدا آماده مي بود، عيسي را مي پذيرفتند.AA 458.1

    با اين سخنان، بسياري از مردم به او ايمان آوردند و عيسي به آنان فرمود: «اگر در كلام من بمانيد، به راستي شاگرد من خواهيد بود و حقيقت را خواهيد شناخت و حقيقت شما را آزاد خواهد كرد.» اين سخنان موجب خشم و عصبانيت فريسيان شد. آنان با ناديده گرفتن اسارت طولاني مدت قوم يهود در حالي كه با عصبانيت فرياد مي زدند، به عيسي گفتند: «ما فرزندان ابراهيم هستيم و هرگز غلام كسي نبوده ايم، پس چگونه است كه مي گويي آزاد خواهيم شد؟» عيسي در حالي كه به اين اشخاص بد انديش و برده گناه كه در فكر انتقام بودند، مي نگريست، با صدايي محزون پاسخ داد: «آمين، آمين به شما مي گويم، كسي كه گناه مي كند، غلام گناه است.» آنان در بدترين حالت اسارت و بردگي بودند زيرا روح شرارت بر ايشان غلبه كرده بود.AA 458.2

    هر كه از تسليم خويش به خداوند امتناع كند، تحت سلطه و حاكميت نيرويي ديگر قرار خواهد گرفت و چنين شخصي متعلق به خود نخواهد بود و ممكن است كه از آزادي سخن بگويد، اما در باطن در دام بردگي و اسارت گرفتار است. براي وي فهم زيبايي حقيقت ممكن نخواهد بود زيرا فكر او تحت سلطه شيطان قرار دارد.AA 458.3

    چنين شخصي، هر چند از نداي عقل خويش پيروي مي كند و به خود مي بالد، امّا مطيع اراده رئيس ظلمت است. مسيح براي شكستن زنجيرهاي بردگي گناه به اين جهان آمد. «پس اگر پسر، شما را آزاد كند، به راستي آزاد خواهد بود.» ، «زيرا قانون روح حيات در مسيح عيسي ما را از «قانون گناه و مرگ» آزاد كرد.» (روميان 8 آيه 2).AA 458.4

    در كار نجات و رستگاري هيچ اجباري وجود ندارد و فشار و اعمال قدرت به كار گرفته نمي شود.AA 458.5

    انسان تحت تاثير روح خدا آزاد است تا هر نوع عبادت و خدمت مورد نظر خويش را بگزيند. هنگامي كه انسان خود را به مسيح تسليم مي كند و تبديل مي يابد، عالي ترين چشم انداز آزادي و رهايي را كسب مي كند. طرد و اخراج گناه، عمل خود روح است. درست است كه با قدرت خود نمي توانيم از اسارت و سلطه شيطان آزاد شويم، اما هنگامي كه براي رهايي از گناه اشتياق نشان مي دهيم و دست نياز به سوي قدرتي فراتر از قدرت خود دراز مي كنيم، آنگاه نيروي شخصي، با قوت ملكوتي روح القدس در هم آميخته و فرمان اراده را اطاعت نموده و اراده خدا را اجرا مي نمايند.AA 459.1

    تنها شرطي كه بر اساس آن، رهايي و رستگاري انسان ميسر مي گردد، اتحاد و يگانگي با مسيح است. «حقيقت شما را آزاد خواهد كرد».حقيقت يعني مسيح. گناه فقط زماني مي تواند پيروز شود كه فكر و انديشه را تضعيف كند و آزادي روحي را از بين ببرد. اما تسليم شدن به خداوند و تبعيت از وي باعث تجديد حيات انسان مي شود و به وي عظمت و شرافت مي بخشد. شريعت الهي كه تحت اطاعت و تبعيت آن قرار مي گيريم همان «شريعت آزادي» است. (يعقوب 2 آيه 12).AA 459.2

    فريسيان خود را فرزندان ابراهيم مي خواندند. از آن رو عيسي به ايشان گفت كه اين ادعا زماني مي تواند حقيقت داشته باشد كه ايشان اعمال ابراهيم را به جا آورند.AA 459.3

    فرزندان راستين ابراهيم مانند وي زندگي مي كنند و مطيع اراده خدا هستند. آنان در صدد قتل كسي كه حقايق داده شده از سوي خدا را بر زبان مي آورد نخواهند بود. در توطئه عليه عيسي، فريسيان و روساي قوم در پي انجام اعمال ابراهيم نبودند. فرزند ابراهيم بودن، صرفا كافي نبود و ارزشي نداشت. بدون داشتن ارتباطي روحاني و معنوي با ابراهيم كه مستلزم آشكار كردن همان روح و انجام همان اعمال بود، ايشان فرزندان ابراهيم محسوب نمي شدند. اين اصل براي مدتي طولاني كليساي مسيحي را آشفته و پريشان ساخته است، يعني مسئله جانشيني حواريون، توارث ابراهيم توسط نام و ارتباط خانوادگي مورد پذيرش قرار نگرفت، بلكه توسط شباهت اخلاقي. بنابراين مسئله جانشيني بر مبناي انتقال اختيارات جامعه مديريت انجام نمي گيرد، بلكه بر مبناي ارتباط روحاني انجام مي گيرد. برهان و نشان واقعي جانشيني حيات امري است كه توسط روح حواري هماهنگي داشته باشد و به اعتقاد به حقانيتي كه آنها تعليم داده اند معتقد باشد. اين نشان و برهان واقعي جانشيني حواري مي باشد. اين تشكيل دهنده جانشينان اولين معلمين مژده انجيل مي باشد.AA 459.4

    عيسي سخنان يهوديان را كه فرزندان ابراهيم هستند، نپذيرفت و پاسخ داد: «شما اعمال پدر خود را انجام مي دهيد.» آنان با تمسخر پاسخ دادند: «ما حرامزاده نيستيم! يك پدر داريم كه همانا خداست.» پاسخ فريسيان به چگونگي تولد مسيح اشاره مي كرد و گويندگان آن قصد داشتند در حضور كساني كه به اوايمان مي آوردند، وي را با نيش و كنايه مورد آزار قرار دهند. اما عيسي به زخم و زبان ايشان توجه نكرد و فرمود: «اگر خدا پدر شما بود، مرا دوست مي داشتيد، زيرا من از جانب خدا آمده ام و اكنون در اينجا هستم » اعمال فريسيان نشان مي داد از كسي پيروي مي كنند كه دروغگو و قاتل بود،AA 460.1

    بنابراين عيسي بديشان گفت: «شما به پدرتان ابليس تعلق داريد و در پي انجام خواسته هاي او هستيد. او از آغاز قاتل بود و با حقيقت نسبتي نداشت، زيرا هيچ حقيقتي در او نيست. هرگاه دروغ مي گويد، از ذات خود مي گويد، چرا كه دروغگو و پدر همه دروغگوهاست. اما شما سخن مرا باور نمي كنيد، از آن رو كه حقيقت را به شما مي گويم.» (يوحنا 8 آيات 44 و 45) اطمينان و صراحت لحجه عيسي در اظهار حقيقت باعث گرديد كه رهبران يهود وي را انكار كنند. حقيقت موجب خشم و عصبانيت رهبران خود پسند مي گرديد و خطاي ايشان را آشكار و تعاليم ايشان را محكوم مي نمود و به همين دليل پذيرش حقيقت برايشان خوشايند نبود. آنان به جاي اينكه با فروتني به خطاهاي خويش اعتراف نمايند، ترجيح مي دادند كه چشمان خويش را بر روي حقيقت ببندند. زيرا حقيقت را دوست نداشتند و با وجودي كه حقيقت را مي دانستند هيچ تمايلي براي پذيرش آن نداشتند.AA 460.2

    كدام يك از شما مي تواند مرا به گناهي محكوم كند؟ پس اگر حقيقت را به شما مي گويم، چرا سخنم را باور نمي كنيد؟» هر روز و براي مدت سه سال دشمنان مسيح سعي نموده بودند كه خدشه اي در سيرت و شخصيت او بيابندو شيطان و تمامي هم دستان شرير او تلاش كرده بودند كه بر مسيح فائق آيند اما در وي گناهي نيافتند تا با توسل به آن بر وي غلبه كنند. حتي ديوها نيز در مقابل شخصيت و ذات او مجبور به اعتراف مي شدند، «تو آن قدوس خدايي» (مرقس 1 آيه 24) عيسي در پيشگاه آسمان و پيشگاه كائنات سقوط نكرده و مردان خطاكار، مطابق شريعت رفتار نمود. او در حضور فرشتگان و انسان و حتي ديوها چنان با قاطعيت سخن گفته بود كه اگر اين سخنان، يعني؛AA 460.3

    «من همواره آنچه را كه مايه خشنودي اوست، انجام مي دهم.» از دهان شخص ديگري جاري مي شد، كفر و توهين به مقدسات تلقي مي شد.AA 460.4

    نپذيرفتن عيسي از سوي يهوديان با وجود بي گناهي وي نشان دهنده عدم ارتباط ايشان با خدا بود. آنان نداي خدا را كه در رسالت پسر يگانه اش آشكار شده بود، تشخيص ندادند. فريسيان و رهبران يهود تصور مي كردند كه با محكوم كردن عيسي عدالت را جاري مي سازند، ليكن با انكار مسيح، محكوميت خويش را اعلام مي كردند. عيسي بديشان فرمود: «كسي كه از خداست، كلام خدا را مي پذيرد، اما شما نمي پذيريد، از آن رو كه از خدا نيستيد.»AA 461.1

    همين نكته در تمام زمان ها صدق مي كند. بسياري از اوقات، فرد، با ايراد گرفتن و انتقاد از كلام خدا سعي مي كند سخنان خدا را مورد ترديد قرار دهد و گمان مي كند كه با اين كار استقلال فكري و ذكاوت خويش را به اثبات مي رساند. چنين فردي با اين تصور كه مي تواند در مورد كتاب مقدس داوري كند، در حقيقت بر خود داوري مي نمايد و نشان مي دهد كه از شناخت حقايق الهي كه از آسمان سرچشمه گرفته، ناتوان است و روح وي در حضور كوه عظيم عدالت الهي سر تعظيم فرود نمي آورد. چنين شخصي خود را به جستجو در پي چيزهاي بي ارزش مشغول مي كند و همين موضوع طبيعت كوته بينانه و دنيوي وي را آشكار مي نمايد و روح او را كه قابليت سپاسگزاري و ارج نهادن به خداوند را از دست مي دهد، ظاهر مي سازد. كسي كه دل وي به ارتباط الهي پاسخ گويد، همواره در صدد چيزي خواهد بود كه شناخت و معرفت وي را نسبت به خداوند افزايش دهد و موجب تعالي و تزكيه سيرت وي گردد. همچنان كه گل به آفتاب متوسل مي شود تا پرتو نوراني آن رگه هاي زيبايش را لمس كند، روح انسان نيز با توسل به آفتاب عدالت، نور آسمان را دريافت مي كند، نوري كه سيرت او را با زيبايي هاي سيرت مسيح آراسته مي كند.AA 461.2

    عيسي در ادامه سخنانش، مقام و موقعيت ابراهيم با يهوديان را مورد مقايسه قرار داد و گفت: «پدر شما ابراهيم، شادي مي كرد كه روز مرا ببيند، و آن را ديد و شادمان شد.” ابراهيم براي ديدن منجي موعود اشتياق فراواني داشت و در خالصانه ترين دعاهايش از حضور خدا طلب مي كرد كه تا قبل از مرگ، مسيح را ببيند. ابراهيم با دريافت حقيقت خارق العاده، به سيرت الهي مسيح اعتراف كرد و روز او را ديد و شادمان شد. چشم انداز الهي قرباني گناه بر او مكشوف شده بود و او در تجربه شخصي خود تصويري از قرباني كامل و بي عيب را مشاهده كرده بود. خداوند به او فرموده بود: «اكنون پسر خود را، كه يگانه توست و او را در آنجا، بر يكي از كوه هايي كه به تو نشان مي دهم، براي قرباني سوختني بگذران.» (پيدايش 22 آيه2) ابراهيم، اسحاق را كه فرزند وعده و تمامي اميد وي بود، بر روي مذبح قرار دارد تا قرباني كند. سپس هنگامي كه دست خود را دراز كرده، كارد را گرفت تا پسر خويش اسحاق را به فرمان خدا قرباني كند، در حال، فرشته خداوند، از آسمان وي را ندا در داد و گفت: «اي ابراهيم! دست خود را بر پسر دراز مكن و بدو هيچ ضرر مرسان، زيرا كه الان دانستم كه تو از خدا مي ترسي، چونكه پسر يگانه خود را از من دريغ نداشتي.» (پيدايش 22 آيه 12) اين آزمايش سخت و وحشتناك به ابراهيم تحميل شده بود تا روز مسيح را ببيند و از محبت عظيم خدا نسبت به جهان آگاه گردد. محبتي كه موجب شد تا خدا پسر يگانه خويش را براي نجات و رستگاري جهان گناهكار قرباني كند. AA 461.3

    ابراهيم بزرگترين درسي را كه تاكنون به انساني فاني آموخته شده بود، از خدا فرا گرفت و دعاي وي مستجاب گرديد و قبل از موت، مسيح را ديد.AA 462.1

    او مسيح را ديد و آنچه را كه بشر فاني مي تواند ببيند و حيات يابد، مشاهده نمود. ابراهيم با تسليم كامل خويش به خدا، توانست روز مسيح را كه به وي عطا شده بود، ببيند. هنگامي كه خداوند، يگانه فرزند خود را براي نجات گناهكاران از هلاكت ابدي قرباني مي كرد، به او نشان داد كه براي نجات گناهكاران، قرباني بزرگتر و عالي تري را خواهد گذرانيد. يك قرباني كه هيچ انساني نمي توانست بگذراند.AA 462.2

    تجربه ابراهيم به اين سئوال پاسخ داد كه، «با چه چيز به حضور خداوند بيايم و نزد خداي تعالي ركوع نمايم؟ آيا با قرباني هاي سوختني و با گوساله هاي يك ساله به حضور وي بيايم؟ آيا خداوند از هزارها قوچ و از ده هزارها نهر روغن راضي خواهد شد؟ آيا نخست زاده خود را به عوض معصيتم و ثمره بدن خويش را به عوض گناه جانم بدهم؟» (ميكا 6 آيات 6 و 7) در سخنان ابراهيم كه گفته بود: «اي پسر من! خدا بره قرباني را براي خود مهيا ساخت» (پيدايش 22 آيه 8) و در فراهم ساختن قرباني ديگري به جاي اسحاق، خداوند به ما اعلام كرد كه هيچ انساني نمي تواند كفاره گناهان خويش را بپردازد. آيين هاي قرباني بت پرستان و كفار در نظر خدا كاملا غير قابل پذيرش بود. هيچ پدري حق نداشت كه پسر يا دختر خويش را به جهت گناه، قرباني كند. تنها، پسر خداست كه قادر است گناه جهان را بردارد. ابراهيم با قرباني كردن اسحاق نمي توانست رسالت منجي را در قرباني شدن براي گناهان جهان درك و مشاهده كند. اما قوم اسراييل آنچه را كه خوش آيند دل مغرورشان نبود، درك نمي كردند و به همين دليل مفهوم عميق سخنان عيسي را درك نكردند.AA 462.3

    فريسيان در سخنان عيسي زمينه تازه اي براي عيب جويي كردن يافته بودند و چنان با تمسخر و عصبانيت به عيسي پاسخ دادند كه گويي مي خواستند وي را شخصي ديوانه معرفي كنند.AA 463.1

    «هنوز پنجاه سال نداري و ابراهيم را ديده اي؟» عيسي با متانت به ايشان گفت: «آمين، آمين، به شما مي گويم، پيش از آنكه ابراهيم باشد، من هستم!»AA 463.2

    سكوت سنگيني بر جمعيت انبوه حكم فرما شده بود. زيرا، عيسي اين معلم جليلي، نامي را كه خدا براي نشان دادن حضور ابدي خويش به موسي اعلام كرده بود، متعلق به خويش مي دانست. او خود را ذات متعال و مسيح موعود اسراييل معرفي مي كرد، كسي كه، «بر قوم اسراييل حكمراني نموده و طلوع هاي او از ايام ازل بوده است.” (ميكاه 5 آيه 2).AA 463.3

    كاهنان و معلمين يهود مجددا با خشم و عصبانيت، عيسي را به كفرگويي متهم ساختند. پيش از اين نيز ادعاي عيسي مبني بر يكي بودن با خدا، موجب خشم و عصبانيت ايشان گرديده بود به حدي كه قصد كشتن وي را داشتند و اكنون پس از گذشت چند ماه، اعلام كردند كه «به سبب كار نيك، سنگسارت نمي كنيم، بلكه از آن رو كه كفر مي گويي، زيرا انساني و خود را خدا مي خواني » (يوحنا 10 آيه 33) و چون پسر خدا بود و به آن اعتراف مي كرد، قصد هلاكت وي را داشتند. اكنون بسياري از مردم نيز به طرفداري از فريسيان و معلمان يهود، سنگ برداشتند تا سنگسارش كنند. «اما عيسي خود را پنهان كرد و از محوطه معبد بيرون رفت.» نور در تاريكي مي درخشيد اما «تاريكي آن را درنيافته بود.» (يوحنا 1 آيه 5) «در راه كه مي رفت، كوري مادرزاد ديد. شاگردانش از او پرسيدند: «استاد! گناه از كيست كه اين مرد، كور به دنيا آمده است؟ از خودش يا از والدينش؟» عيسي پاسخ داد: «نه از خودش و نه از والدينش، بلكه چنين شد تا كارهاي خدا در او نمايان شود.»... اين را گفت و آب دهان بر زمين افكند، گل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد ماليد و او را گفت:AA 463.4

    «برو و در حوض سيلوحا (كه به معني «فرستاده» است.) شستشوي كن.» پس رفت و شستشوي كرده، از آنجا بينا بازگشت.»AA 463.5

    عموم يهوديان عقيده داشتند كه گناه در اين جهان به كيفر مي رسد. آنان هر رنج و مصيبتي را كه بر شخص حادث مي شد، نتيجه خطايي مي پنداشتند كه خود شخص يا والدينش مرتكب مي شدند. درست است كه تمامي رنج ها و مصائب در نتيجه نقض شريعت الهي پديد مي آيد، ليكن اين حقيقت از سوي يهوديان مورد تحريف قرار گرفته بود.AA 463.6

    شيطان كه مسبب گناه و نتايج ناشي از آن مي باشد، انسان را متقاعد كرده بود كه بيماري و مرگ مجازات گناه است و اين مجازات از سوي خدا اعمال مي شود. بنابراين اگر شخصي با رنج و مصيبت بزرگي مواجه مي شد، مسئوليت سنگين گناه را بر دوش كشيده و از سوي ديگران، گناهكاري بزرگ قلمداد مي شد.AA 464.1

    با اين تفكر، راه براي انكار عيسي از سوي يهوديان آماده گرديد، او كه، «غم هاي ما را بر خود گرفت و دردهاي ما بر خويش حمل نمود. » در نظر يهوديان، «خوار و صاحب غم ها و رنج ديده،» قلمداد شده، «روي ها را از او پوشانيدند.» (اشعياء 53 آيات 3 و 4) خداوند براي جلوگيري از چنين تفكري، درس روشني را تعليم داده بود. شرح حال زندگي ايوب،نشان مي داد كه رنج و مصيبت از سوي شيطان تحميل مي شود و خداوند با رحمت خويش چنين مصيبتي را از بين مي برد. اما يهوديان چنين درسي را درك نكرده بودند و همان خطايي را كه دوستان ايوب مرتكب شده بودند و به خاطر آن مورد سرزنش خداوند قرار گرفته بودند، با انكار مسيح، تكرار كردند.AA 464.2

    اعتقاد يهوديان درباره ارتباط گناه و مصيبت از سوي شاگردان مسيح نيز مورد تاييد بود و هنگامي كه عيسي خطاي ايشان را تصحيح مي كرد،AA 464.3

    علل مصيبت انسان را براي ايشان توضيح نداد بلكه نتايج مصيبت انسان را براي ايشان شرح داد. عيسي بديشان گفت كه اعمال خداوند در مصيبت هاي انسان آشكار مي شود. او فرمود: «تا زماني كه در جهان هستم،نور جهانم. » و سپس چشمان مرد نابينا را مسح كرده، وي را فرستاد تا در حوض سيلوحا چشمانش را شستشو كند و مرد كور رفت و شستشو كرده، از آنجا بينا بازگشت. بدين ترتيب، عيسي، سئوال شاگردانش را كه معمولا از روي كنجكاوي مطرح مي شد، به شكلي عملي پاسخ گفت. رسالت شاگردان، بحث و گفتگو درباره گناهكار بودن يا نبودن اشخاص نبود. آنان موظف بودند كه قدرت و رحمت خداوند را در شفا دادن مرد كور به درستي درك كنندو اين موضوع كاملا آشكار بود كه در گل يا حوض شستشو، هيچ قدرتي وجود ندارد بلكه قدرت و فضيلت شفا، در مسيح نهفته بود.AA 464.4

    فريسيان نمي توانستند از ديدن چنين معجزه اي تعجب زده شوند، با اين حال بيشتر از هر زماني از خشم و نفرين لبريز شده بودند زيرا اين معجزه در روز سبت انجام شده بود. همسايگان مرد نابينا و كساني كه پيشتر، او را در حال گدايي ديده بودند، پرسيدند:AA 464.5

    «مگر اين همان نيست كه مي نشست و گدايي مي كرد؟» و با شك و ترديد بر او مي نگريستند، زيرا از وقتي كه چشمان او بينا شده بود، چهره اش تغيير كرده و روشن شده بود و از نظر ظاهري به انسان ديگري تبديل شده بود. مردم مرتبا از يكديگر سئوال مي كردند، بعضي گفتند: «همان است.» ديگران گفتند: «شبيه اوست.» مرد نابينا كه بركت عظيم را دريافت نموده بود با تاكيد مي گفت: «من همانم! » و سپس با آنان درباره عيسي سخن گفت و چگونگي شفا يافتن خويش را براي ايشان توضيح داد. آنان از وي پرسيدند: «آن شخص كجاست؟» او پاسخ داد: «نمي دانم.»AA 465.1

    «پس آن مرد را نزد فريسيان آوردند. آنان مجددا از مرد پرسيدند كه چگونه بينايي يافته است؟ پاسخ داد: «بر چشمانم گل ماليد و شستم و اكنون بينا شده ام.» پس بعضي فريسيان گفتند، آن مرد از جانب خدا نيست، زيرا سبت را نگاه نمي دارد » فريسيان اميدوار بودند كه عيسي را گناهكار معرفي كرده و بدين ترتيب مسيح بودن وي را انكار كنند. آنان نمي دانستند كه خود عيسي، روز سبت را آفريده است و تمامي مقررات مربوط به آن را مي داند و به همين دليل مرد نابينا را شفا داده است.AA 465.2

    فريسيان ظاهرا خود را در نگهداشتن روز سبت فوق العاده غيرتمند نشان مي دادند ولي در چنين روزي نقشه قتل عيسي را طرح كردند. در اين زمان عده بي شماري از شنيدن معجزه عيسي، به هيجان آمده بودند و نسبت به قدرت خارق العاده وي در شفا دادن مرد نابينا متقاعد گرديدند. آنان در پاسخ به اتهامي كه عيسي را به علت نقض قوانين سبت گناهكار جلوه مي داد، اعلام كردند: «چگونه شخصي گناهكار مي تواند چنين آياتي پديدار سازد؟»AA 465.3

    فريسيان مجددا از مرد نابينا سئوال كردند: «تو خود درباره اوچه مي گويي؟ زيرا او چشمان تو را گشود. » پاسخ داد: «پيامبري است. » اما سران يهود هنوز باور نداشتند كه او كور بوده و بينا شده است، تا اينكه والدينش را فراخواندند و از آنها پرسيدند: «آيا اين پسر شماست، همان كه مي گوييد نابينا زاده شده است؟»AA 465.4

    خود آن مرد نابينا در آنجا حضور داشت و اعلام مي كرد كه كور بوده و بينا شده است، اما فريسيان به جاي اينكه به اشتباه خويش اعتراف كنند، ترجيح مي دادند كه مشاهدات عيني خود را انكار كنند. تعصب فريسيان بسيار شديد و پارسايي ايشان رياكارانه شده بود.AA 465.5

    فريسيان هنوز اميد ديگري داشتند و آن هم ترسانيدن والدين مرد نابينا بود. آنان با ظاهري صميمي از والدين وي پرسيدند:AA 465.6

    «سپس چگونه اكنون مي تواند ببيند؟» والدين شخص مي ترسيدند كه از سوي فريسيان،بدنام و رسوا شوند، زيرا فريسيان اعلام كرده بودند كه اگر كسي اعتراف كند كه عيسي همان مسيح است، او را از كنيسه اخراج مي كنند و زمان اخراج نيز به مدت سي روز به طول مي انجاميد و در خلال اين مدت، هيچ كس اجازه نداشت فرزند شخص متخلف را ختنه كند و يا براي مردگان وي سوگواري مردگان وي سوگواري نمايد. اين نوع محكوميت، مصيبت بزرگي قلمداد مي شد و اگر شخص متخلف در خلال آن توبه نمي كرد، مجازات سنگين تري بر او تحميل مي كردند. معجزه بزرگي كه براي پسر انجام گرفته بود، از نظر فريسيان موجب محكوميت والدين مي گرديد، با اين حال پاسخ دادند: «مي دانيم كه پسر ماست، و نيز مي دانيم كه نابينا به دنيا آمده است. اما اين را كه چگونه بينا شده و يا چه كسي چشمان او را گشوده است، ما نمي دانيم. از خودش بپرسيد. او بالغ است و خود درباره خويشتن سخن خواهد گفت.» بنابراين والدين مرد نابينا از زير بار تمامي مسئوليت، شانه خالي كرده، چون جرئت نداشتند به مسيح بودن عيسي اقرار كنند، همه مسئوليت را به پسر خويش محول نمودند.AA 466.1

    فريسيان، آنچنان كه در تنگنا قرار گرفته بودند كه سئوالات تعصب آميز و بي ايماني ايشان در مورد حقايق مربوط به شفاي مرد نابينا موجب شده بود كه بسياري از جمعيت، به ويژه مردم عادي، براي دريافت حقيقت آماده شوند. عيسي، به ندرت در مكان هاي شلوغ معجزه مي كرد زيرا كارهاي او با هدف تسكين دادن درد و رنج مريضان انجام مي گرفت و براي خودنمايي نبود. بسياري از خود سئوال مي كردند كه چگونه امكان دارد خداوند چنين اعمال خارق العاده اي را از طريق شخصي به نام عيسي كه فريسيان او را شياد مي خوانند، انجام دهد؟ مجادله و مبارزه فريسيان با عيسي با جديت تمام ادامه داشت.AA 466.2

    فريسيان دريافتند كه مخالفت ايشان با عيسي موجب شهرت وي گرديده است. آنان نمي توانستند معجزه وي را انكار كنند. مرد كور با دريافت شفا، از شادي و حق شناسي سرشار گرديده بود زيرا مي توانست تمامي چيزهاي خارق العاده طبيعت را در زمين و آسمان مشاهده كند و لذت ببرد.AA 466.3

    بنابراين احساس خويش را به راحتي توضيح مي داد اما فريسيان بار ديگر سعي كردند كه او را خاموش كنند. پس او را فراخوانده، به وي گفتند: «خدا را تجليل كن، ما مي دانيم كه او مردي گناهكار است. » يعني اينكه، نگو اين مرد يعني عيسي تو را شفا داده است بلكه خداوند است كه اين كار را انجام داده.AA 466.4

    مرد كور پاسخ داد: «گناهكار بودنش را نمي دانم، تنها يك چيز مي دانم، و آن اينكه كو بودم، و اكنون بينا گشته ام. فريسيان ديگر بار پرسيدند: «با تو چه كرد؟ چگونه چشمانت را گشود؟» آنان با طرح چنين سئوالاتي سعي داشتند كه ذهن او را مغشوش كنند به طوري كه خود را گمراه و اغفال شده قلمداد كند. شيطان و ارواح پليد با جانبداري از فريسيان، تمامي قوت و هوشمندي خود را با دلايل انساني متحد كرده بودند تا از نفوذ قدرت مسيح جلوگيري كنند. آنان اعتقادي را كه در ذهن بسياري از مردم ريشه مي دوانيد، كم اثر مي كردند، ليكن فرشتگان خداوند نيز در كنار مرد كوري كه بينايي خود را بازيافته بود، حضور داشتند و او را تقويت مي كردند.AA 467.1

    فريسيان درك نمي كردند كه مي بايست مشكل خويش را با شخص ديگري به غير از اين مرد بيسواد كه كور به دنيا آمده بود حل و فصل كنند، آنان كسي را كه با وي مبارزه مي كردند نمي شناختند. نور حقيقت الهي بر جان مرد كور تابيده بود. و هنگامي كه فريسيان رياكار سعي مي كردند وي را گمراه كنند، خداوند او را مساعدت مي نمود تا با پاسخ هاي پرقدرت و معني دار خويش نشان دهد كه در دام ايشان گرفتار نشده است. بنابراين در پاسخ به سئوال فريسيان گفت، “من كه به شما گفتم، امّا گوش نمي دهيد، چرا مي خواهيد دوباره بشنويد؟ مگر شما نيز مي خواهيد شاگرد او شويد؟” ايشان دشنامش داده گفتند” تو خودت شاگرد اويي! ما شاگرد موسي هستيم. ما مي دانيم خدا با موسي سخن گفته است، امّا اين شخص، نمي دانيم از كجاست.”AA 467.2

    عيسي خداوند از آزمون دشواري كه مرد نابينا از آن عبور مي كرد آگاه بود و به همين دليل به وي متانت و قدرت بيان عطا فرمود تا شاهد مسيح شود. او با سخناني تند و سرزنش آميز به سئوالات فريسيان پاسخ داد. آنان ادعا مي كردند كه مفسرين كتب مقدسه و رهبران مذهبي قوم مي باشند با اين حال هنگامي كه با معجزات عيسي روبرو شدند در شناخت منبع قدرت وي و سيرت و ادعاهاي او جهالت خويش را آشكار كردند. مرد كور به فريسيان گفت، “شگفتا! با اينكه چشمان مرا گشوده، نمي دانيد از كجاست ولي ما مي دانيم كه خدا دعاي گناهكاران را نمي شنود، امّا اگر كسي خدا ترس باشد و خواست او را به جا آورد، خدا دعاي او را مي شنود. از آغاز جهان تاكنون شنيده نشده كه كسي چشمان كوري مادر زاد را گشوده باشد، اگر اين مرد از جانب خدا نبود، كاري از وي بر نمي آمد.”AA 467.3

    مرد نابينا، بر اساس تفكر خود فريسيان با ايشان برخورد نمود، به طوري كه دلايل وي قاطع و ترديد ناپذير بود.AA 467.4

    فريسيان با شنيدن سخنان كنايه آميز و قاطعانه وي در حالي كه شگفت زده شده بودند سعي نمودند آرامش خويش را حفظ كنند. براي لحظاتي سكوت حكمفرما شده بود. سپس كاهنان و فريسيان جامه هاي خويش را به دور خود پيچيدند زيرا مي ترسيدند جامه هاي ايشان در تماس با مرد نابينا آلوده شود و در حالي كه خاك پايهاي خود را تكانده و مرد كور را ناسزا و دشنام مي دادند به وي گفتند “تو سراپا در گناه زاده شده اي. حال، به ما درس مي دهي؟” پس او را اخراج كردند.AA 468.1

    چون عيسي شنيد كه آن مرد را اخراج كرده اند، او را يافت و از وي پرسيد: “آيا به پسر انسان ايمان داري؟” مرد نابينا پاسخ داد، “سرورم، بگو كيسيت تا به او ايمان آورم.” عيسي به وي گفت: “تو او را ديده اي! همان است كه اكنون با تو سخن ميگويد” گفت، “سرورم، ايمان دارم، و در برابرش روي بر زمين نهاد. با ايمان به عيسي، نه تنها بينايي جسمي خود را باز يافته بود، بلكه چشمان روحاني وي نيز گشوده شده بود. مسيح به او مكاشفه شده بود و او نيز وي را به عنوان فرستاده خداوند پذيرفته بود.AA 468.2

    گروهي از فريسيان نزديك عيسي اجتماع كرده بودند و عيسي با مشاهده آنان مخالفت شديد و بي سابقه اي را كه با شنيدن سخنان و مشاهده اعمال وي نشان داده بودند، به خاطر مي آورد. عيسي به ايشان گفت، “من براي داوري به اين جهان آمده ام، تا كوران بينا و بينايان كور شوند.” مسيح آمده بود تا چشمان كوران بينا شده و نور حقيقت را دريافت كنند، او اعلام كرد كه نور جهان است و معجزه انجام شده براي مرد كور، در راستاي رسالت مسيح بود. قومي كه شاهد ظهور منجي بود، حضور ملكوتي وي را بيش از هر زمان ديگري مشاهده كرده و مورد توجه و عنايت وي قرار مي گرفت. زيرا معرفت الهي به طور كامل تري آشكار گرديده بود. امّا در خلال همين مكاشفه مردم مورد داوري قرار مي گرفتند. سيرت ايشان مورد آزمايش قرار گرفته و سرنوشت ايشان معين مي گرديد.AA 468.3

    تجلّي قدرت الهي كه چشمان جسمي و روحي مرد كور را بينا كرده بود، فريسيان را در تاريكي و ظلمت عميقي رها كرده بود. بعضي از شنوندگان مسيح با اين تصوّر كه سخنان وي متوجه ايشان است، از مسيح پرسيدند، “آيا ما نيز كوريم؟”AA 468.4

    عيسي به ايشان گفت، “اگر كور بوديد گناهي نمي داشتيد، امّا حال كه ادعا مي كنيد بيناييد، گناهكار باقي مي مانيد” اگر خداوند ديدن حقيقت را براي شما غير ممكن مي گردانيد، جهالت شما گناه محسوب نمي شد وليكن الان مي گوييد بينا هستيم. خودتان عقيده داريد كه بينا هستيد ولي ابزار بينايي را كه به وسيله آن ميتوان نور حقيقت را كسب نمود انكار مي كنيد. تمامي آناني كه نيازمنديهاي خويش را درك مي كردند از مساعدت بيكران مسيح برخوردار مي شدند. امّا فريسيان به نياز خود اقرار نمي كردند و از آمدن به حضور عيسي امتناع مي كردند بنابراين در نابينايي روحاني باقي ماندند. نابينايي كه خود مسبّب آن بودند و به همين دليل عيسي بديشان فرمود، “گناهكار باقي مي مانيد”.AA 468.5

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents