Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents

آرزوی اعصار

 - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 67—«واي بر فريسيان!»

    آخرين روز تعليم مسيح در هيكل بود. توجه همه جمعيتي كه در اورشليم گرد آمده بودند، معطوف به او بود؛ مردم در صحن هاي هيكل جمع شده و شاهد مباحثه اي بودند كه در جريان بود و مشتاقانه هر كلمه اي را كه از دهان او خارج مي شد، مي ربودند. قبلا هرگز چنين صحنه اي ديده نشده بود. آنجا جليلي جواني، بي آنكه زر و زيور دنيوي يا نشان شاهانه اي به خود بسته باشد، ايستاده بود. او در محاصره كاهناني با رداهاي گران قيمت، مشايخي عبا و قبا پوشيده و زيب و زيور بزرگان حمايل كرده، و كاتبان طومار در دست بود، كاتباني كه هر از گاهي، به آن طومارها مراجعه مي كردند. عيسي آرام و با وقاري شاهانه، در ميان آنها ايستاده بود. او مثل كسي كه تاج اقتداري آسماني بر سر داشته باشد، با متانت و بي نيازي به مخالفين خود نگاه مي كرد، مخالفيني كه تعليمات او را نپذيرفته و تحقير كرده بودند، مخالفيني كه تشنه خون او بودند. آنها گروه گروه به او تاخته بودند اما دسيسه هاي آنها براي دام انداختن و محكوم كردن او بي نتيجه مانده بود. او در حالي كه حقيقت خالص و تابان را در مقابل ظلمت و خطاهاي كاهنان و فريسيان به آنها هديه كرده بود، تهاجم هاي پي در پي آنها را دفع كرده بود. او موقعيت حقيقي آن رهبران را براي ايشان تشريح كرده و به ايشان تفهيم كرده بود كه چنانچه بر رفتار شريرانه خود اصرار داشته باشند، مكافات، حتمي است. او صميمانه اخطار كرده بود. با اين همه، هنوز هم يك كار مسيحي باقي مانده بود. هنوز هم هدفي مانده بود كه بايد به آن مي رسيد.AA 599.1

    علاقه مردم مسيح و كار او، به سرعت زياد شده بود. آنها محو تعليم او شده اما در عين حال، متحير هم مانده بودند. آنها يك عمر بود كه به خاطر ذكاوت و زهد ظاهري كاهنان و خاخام ها، به آنها احترام گذاشته بودند. مردم در همه مسائل مذهبي، هميشه به اقتدار بي چون و چراي آنها گردن گذاشته بودند. با اين وصف حالا مردم مي ديدند كه آن مردان، تقلا مي كنند كه عيسي را بي اعتبار سازند، عيسايي كه به عنوان يك معلم، چنان لياقت و معلوماتي از خود بروز داده كه پس از هر حمله آنها، چشم ها را بيشتر خيره كرده است. حالا مردم به چهره هاي افسرده كاهنان و مشايخ نگاه مي كردند و خط شكست و بطلان و در هم ريختگي را در آنها مي خواندند. مردم كه مي ديدند تعليمات عيسي چقدر ساده و روشن است، تعجب مي كردند كه چرا روسا او را باور نمي كنند. خود مردم هم نمي دانستند كه بايد چه راهي را انتخاب كنند. آنها با اضطرابي آميخته به اشتياق، حركات كساني را زير نظر گرفته بودند كه يك عمر نقش مشاور و رهنما را بازي كرده بودند.AA 599.2

    مسيح با تمثيل هاي خود هم مي خواست به روسا اخطار داده باشد و هم مردمي را تعليم دهد كه مي خواستند تعليم بگيرند. اما هنوز هم لازم بود كه روشن تر از اينها صحبت كرد چرا كه مردم، از طريق احترام به سنن و ايمان كوركورانه به كهانت فاسد، به دام اسارت افتاده بودند. مسيح مي بايستي زنجيرهاي ايشان را مي گسست. چهره كاهنان، روسا و فريسيان مي بايستي بيش از اينها و به طور كامل شناسانيده مي شد.AA 600.1

    او گفت: «كاتبان و فريسيان بر كرسي موسي نشسته اند. پس آنچه به شما گويند، نگاه داريد و به جا آريد، ليكن مثل اعمال ايشان مكنيد زيرا مي گويند و نمي كنند. » كاتبان و فريسيان ادعا مي كردند كه همان اقتدار آسماني موسي به ايشات تفويض شده است. آنها در تفسير احكام و داوري بر مردم، خود را به جاي او فرض مي كردند. بدين ترتيب آنها خود را به شديدترين وجه ممكن بالاتر از مردم مي دانستند و آنها توقع اطاعت داشتند. عيسي به شنوندگان خود فرمود كه تعليمات خاخام ها را تا آنجا كه مطابق احكام است، اجراء كنند اما آنها را الگوي خود قرار ندهند. خود آنها به تعليمات خودشان عمل نمي كردند.AA 600.2

    و آنها چه بسيار تعليماتي كه مخالف با كلام مي دادند. عيسي گفت: «زير بارهاي گران و دشوار را مي بندند و بر دوش مردم مي نهند و خود نمي خواهند آنها را به يك انگشت، حركت دهند. » فريسيان، انبوهي دستورالعمل وضع كرده بودند كه ريشه آنها سنت بود و آزادي شخصي مردم را بي جهت محدود مي كرد و آنها بخش هايي از احكام را چنان معنا مي كردند كه آدابي را به مردم تحميل مي كرد، آدابي كه خود فريسيان، در پس پرده، آنها را ناديده مي گرفتند و هر وقت هم كه لازم مي شد، مي گفتند ما از اجراي آن آداب معاف هستيم.AA 600.3

    يكي از اهداف هميشگي آنها اين بود كه نمايش زهد بدهند و هيچ چيز هم براي آنها آنقدر مقدس نبود كه جزء آن نمايشات قرار نگيرد.AA 600.4

    خدا در مورد فرامين خود به موسي گفته بود: «و آنها را بر دست خود براي علامت ببند، و در ميان چشمانت عصابه باشد. » (تثنيه 8:6). اين كلامات معناي عميقي دارند. اگر به كلام خدا تمركز شود و آن مفهوم عملي گردد، انسان تعالي مي يابد. در كردار عادلانه و عطوفت آميز، دست هاي انسان مثل يك خطاط، اصول شريعت خدا را مي نويسد و مي نماياند. آن دست ها، تميز نگاه داشته خواهد شد و به رشوه و هر چه كه فاسد و فريبننده باشد، آلوده نمي شود. آن دست ها، در كارهاي محبت آميز و دلسوزانه، فعال خواهد بود. چشماني كه به يك هدف عالي دوخته شده باشند، پاك و واقع بين باقي خواهند ماند. كسي كه كلام خدا را دوست دارد و احترام مي كند، چهره و چشمانش شخصيت بي ملامت او را گواهي مي كنند. اما از چهره و چشمان يهوديان دوران مسيح، هيچ يك از آن چيزها خوانده نمي شد. آن فرماني كه به موسي داده شد، چنان تعبير مي شد كه انگار قرار است مفاهيم متون مقدس، بر تن و بدن اشخاص، لباس شود. باتوجه به آن تعبير، آن مفاهيم بر نواري از پوست حيوانات نوشته و آن نوار، به طرز چشم گيري به دست ها و يا به سر بسته مي شد. البته اين باعث نمي شد كه احكام خدا محكم تر به قلب و ذهن بچسبد. آن نوارهاي پوست، فقط به عنوان علامت براي جلب توجه بسته مي شدند. آنها را به اين خيال به خود مي بستند كه هواي ايثار به سرشان بزند كه باعث شود مردم به آنها احترام بگذارند. عيسي اين تظاهر پوچ را به باد سرزنش گرفت:AA 601.1

    «و همه كارهاي خود را مي كنند تا مردم، ايشان را ببينند. حمايل هاي خود را عريض و دامن هاي قباي خود را پهن مي سازند، و بالا نشستن در ضيافت ها و كرسي هاي صدر در كنايس را دوست مي دارند، و تعظيم در كوچه ها را و اينكه مردم ايشان را آقا بخوانند. ليكن شما آقا خوانده مشويد، زيرا استاد شما يكي است يعني مسيح و جميع شما برادرانيد. و هيچ كس را بر زمين، پدر خود مخوانيد زيرا پدر شما يكي است كه در آسمان است.AA 601.2

    و پيشوا خوانده مشويد، زيرا پيشواي شما يكي است يعني مسيح. » منجي با چنين كلمات ساده اي، خودخواهي آنها را آشكار ساخت، آنهايي كه با قلبي مالامال از طمع و حسادت و در عين فروتني ظاهري و توخالي، مدام در تقلاي مقام و قدرت بودند. هنگامي كه اشخاص به ميهماني و جشن دعوت مي شدند، بر حسب مقام و مرتبه خود صاحب جا مي شدند و آناني كه محترمانه ترين جاها را اشغال مي كردند، مورد توجه و پذيرايي بيشتري واقع مي شدند.AA 601.3

    فريسيان همواره مترصد بودند كه در آنگونه جاها بنشينند و احترام ببينند و همين عادت بود كه عيسي به نكوهش آن پرداخت.AA 602.1

    او همچنين آن حرص و طمع را ملامت كرد. حرص و طمع پوچي كه كه براي تصاحب عنوان خاخامي و مربي گري وجود داشت. او گفت كه چنان عنوان هايي، نه به انسان ها بلكه به مسيح متعلق هستند. كاهنان، كاتبان و روسا، مفسران و مجريان شريعت، همه برادر و همه فرزند يك پدر خوانده شدند. عيسي به مردم تاكيد كرد كه نبايد به هيچ كس عنوان محترمانه اي بدهيد كه نشان دهنده تسلط او بر وجدان و ايمان شما باشد.AA 602.2

    اگر مسيح امروز بر روي زمين بود، و به وسيله آناني احاطه مي شد كه عنوان «جناب» يا «عالي جناب» را يدك مي كشند، آيا گفته خود را تكرار نمي كرد كه، «ليكن شما آقا خوانده مشويد، زيرا استاد شما يكي است يعني مسيح. » متون مقدس از قول خدا مي گويند، «نام او قدوس و مهيب است. » (مزمور9:111).كدام انسان است كه اين عناوين به او بخورد؟ مگر كسي مي تواند آنقدر پاك و بزرگ باشد كه راحت بتوان اين الفاظ را به او اطلاق كرد؟ به فرض هم كه كسي اين عناوين را مناسب خود بداند، عميقا در اشتباه است زيرا دارد نام و شخصيت خدا را به نحو ناپسنديده اي ارائه مي كند! افسوس! افسوس كه تمايلات دنيوي، استبداد و اساسي ترين گناهان، غالبا زير رداهاي پر نقش و نگار مقامات بزرگ و مقدس، پنهان شده اند! منجي ادامه داد:AA 602.3

    «و هر كه از شما بزرگتر باشد، خادم شما بود و هر كه خود را بلند كند، پست گردد و هر كه خود را فروتن سازد، سرافراز گردد. »مسيح براي چندمين بار تعليم داد كه بزرگي حقيقي به وسيله ارزش اخلاقي اندازه گيري مي شود. در محاسبات آسماني، والايي شخصيت ما متشكل است از زيستن ما براي رفاه هم نوعان، كار كردن ما در مسير محبت و رحمت. مسيح يعني آن پادشاه جلال، خادم انسان سقوط كرده بود.AA 602.4

    عيسي گفت: «واي بر شما اي كاتبان! و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روي مردم مي بنديد، زيرا خود داخل آن نمي شويد و داخل شنوندگان را از دخول مانع مي شويد.»، «واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار! زيرا خانه هاي بيوه زنان را مي بلعيد و از روي ريا، نماز را طويل مي كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت. » فريسيان نفوذ زيادي در ميان مردم داشتند و از همين نفوذ به نفع خود سوء استفاده مي كردند. آنها اعتماد بيوه زنان مومن را به خود جلب و سپس به آنها تكليف مي كردند كه دارائي خود را وقف اهداف مذهبي كنند.AA 602.5

    همين كه دارائي آن بيوه زنان به چنگ آنها مي افتاد، اين حيله گران موذي و نقشه كش، آن را به نفع خود به كار مي بردند اينها براي اينكه نابكاري خود را مخفي كنند، در انتظار مردم به دعاهاي طولاني مي پرداختند و نمايش هاي بزرگي از زهد اجرا مي كردند. مسيح فاش كرد كه اين رياكاري، لعنت بيشتري براي آنها مي آورد. همين سرزنش ها برازنده آناني است كه امروزه مدام از زهد دم مي زنند. زندگي اينها آلوده خودخواهي و حرص است. با اين وجود، لباسي از پاكي ظاهري روي آن مي پوشند تا چند صباحي هم نوعان خويش را فريب دهند. البته خدا را نمي شود فريب داد. او همه نيت هاي قلبي ما را مي داند و هر انساني را بر حسب رفتار او داوري مي كند.AA 603.1

    مسيح هرگونه سوء استفاده اي از هدايا را محكوم دانست و استثناء هم قائل نشد، البته در عين حال خيلي مواظب بود كه روحيه هديه دادن را هم تضعيف نكرده باشد. او خودخواهي اشخاصي را كه بيوه زنان را سركيسه مي كنند و هداياي آنها را در مسير ناشايسته خرج مي كنند، سرزنش كرد. او همگام با آن سرزنش، به تحسين بيوه زني پرداخت كه تقديمي خود را به خزانه خدا انداخت. سوء استفاده انسان ها از هديه اشخاص، نمي تواند بركت خدا را از هديه دهنده پس بگيرد.AA 603.2

    عيسي در صحن هيكل يعني جايي كه صنوق هاي خزانه قرار داشتند، حضور داشت و اناني را نگاه مي كرد كه مي آمدند و هداياي خود را مي سپردند. بسياري از ثروتمندان، مبالغ كلاني آورده و با جلوه گري و خودنمايي خاصي، پرداخت مي كردند. عيسي غمگينانه آنها را نگاه مي كرد و هيچ تعريفي از اين پرداخت هاي داوطلبانه آنها نكرد. در همين اثناء، برقي در صورت او درخشيد زيرا بيوه زن فقيري را ديد كه چنان با ترديد به آن صندوق ها نزديك مي شد، انگار مي ترسيد كسي او را ببيند. هر چه كه آن ثروتمندان مغرور به هنگام هديه دادن با قاطعيت جلو مي رفتند، اين زن در راه رفتن، يا پس مي كشيد، انگار كه جرات جلو رفتن ندارد. با اين حال، او مي خواست در مسير عشق و علاقه اي كه دارد، كاري بكند، هر چند كه آن كار، كار ناچيزي باشد.AA 603.3

    او به هديه اي كه در دست داشت، نگاهي انداخت. در مقايسه با اطرافيان، هديه او خيلي اندك بود اما هر چه كه بود، همه دارايي او بود. در هر حال، فرصت كه به او رسيد، دو سكه اي كه در دست داشت به سرعت به صندوق انداخت و با شتاب راه برگشتن را پيش گرفت. عيسي با نگاه صميمانه اش، همه حركات او را زير نظر داشت.AA 603.4

    منجي، شاگردانش را پيش خواند و فرمود كه به نداري آن بيوه زن نگاه كنند. آن وقت بود كه كلمات تحسين آميز او به گوش آن زن هم رسيد: «به شما مي گويم، اين بيوه زن مسكين از همه آناني كه در خزانه انداختند، بيشتر داد.» آن بيوه زن، همين كه ديد عمل او ديده شده و مورد تحسين قرار گرفته است، اشك از ديده او جاري شد. ممكن بود خيلي ها به او توصيه كنند كه نقد ناچيزش را براي خودش نگاه دارد و آن را به چنگ كاهنان طمعكار نيندازد، اصلا آن اندك، در ميان آن همه كه ديگران مي دهند، كجا به چشم مي آيد؟ البته عيسي انگيزه او را فهميد. انگيزه او از ايمانش سرچشمه مي گرفت كه به او مي گفت مراسم هيكل را خدا قرار داده و بايد دل نگران آن بود و بالاترين كوشش را كرد كه مراسم هيكل برقرار بماند. او آنچه را كه توانست، كرد و قرار بود كه اين عمل او، عمارتي شود كه تا ابد ياد او را زنده نگاه دارد. عملي كه در ابديت هم شادي اوست. او قلب خود را ضميمه آن هديه كرده بود؛ ارزش آن براورده شد، البته نه با ارزش سكه ها، بلكه با ارزش محبت به خدا و با ارزش علاقه به كار خدا، علاقه اي كه او را برانگيخت تا هديه را بدهد.AA 604.1

    عيسي درباره آن بيوه زن فقير گفت: او «از همه آناني كه در خزانه انداختند، بيشتر داد.» ثروتمندان از فراوان خود نثار كردند و بسياري از ايشان براي اينكه ديده شوند و مورد احترام قرار گيرند. نذورات هنگفت ايشان نه از آسايش و نه از تجملشان چيزي كم مي كرد؛ كار آنها از خود گذشتگي لازم را نداشت و قابل مقايسه با ارزش سكه بيوه زن نبود.AA 604.2

    انگيزه است كه چهره كارهاي ما را مي سازد، انگيزه است كه مهر رسوائي يا مهر ارزش اخلاقي والا را به پاي كار ما مي زند. هر كار بزرگي كه به چشم ها مي آيد، و زبان ها از آن تعريف مي كنند، از نظر خدا با ارزش ترين نيست.AA 604.3

    وظيفه كوچكي كه با خوش رويي انجام شود. هديه كوچكي كه براي نمايش نباشد و شايد به چشم ديگران ارزشي نداشته باشد، از چشم او غالبا بالاترين ارزش را دارد. قلبي از ايمان و محبت، براي خدا عزيزتر از قديمي ترين هدايا است.AA 604.4

    آن بيوه زن ندار، معاش خود را داد تا آن كار كوچكي را بكند كه كرد. او خود را از غذا محروم كرد تا آن دو سكه را براي مطلبي كه به آن عش مي ورزيد، بدهد و او با اين باور كه پدر آسماني اش نياز شديد او را ناديده نمي گيرد، با ايمان آن كار را كرد. آن روح از خود گذشته و آن ايمان كودكانه بود كه حس تحسين منجي را تحريك كرد.AA 604.5

    در ميان فقرا، بسياري آرزومندند كه سپاس خود را براي فيض و حقانيت خدا، به او نشان دهند. آنها بسيار مايل هستند كه مراسم عبادتي را در مشاركت با برادران خود برگزار كنند. اين روح ها نبايستي با سردي روبرو شوند. بگذاريد همان ذخيره اندكشان را در بانك آسمان ذخيره كنند. آن مقادير به ظاهر ناچيز، وقتي كه با قلبي مملو از محبت خدا داده مي شوند، به هداياي اختصاصي، به ارمغان هايي كه خدارا خشنود مي كنند و خدا بركتشان مي دهد.AA 605.1

    عيسي هنگامي كه از آن بيوه زن سخن گفت، او «از همه آناني كه در خزانه انداختند، بيشتر داد.» گفته او عين حقيقت بود و حقيقت آن، نه فقط از باب انگيزه آن زن، بلكه از باب نتايج هديه او نيز بود. آن «دو فلسي كه يك ربع» مي شد، مبلغ هنگفتي را به خزانه خدا واريز كرد، مبلغي كه بسي كلان تر از همه همراهي هاي آن يهوديان دولتمند بود. تاثير آن هديه كوچك را مي شود به نهري تشبيه كرد كه در سرچشمه خود كوچك بوده اما در طول اين همه قرن، مسير خود را پهن تر و عميق تر كرده و به هزاران طريق، به بهبود وضعيت مستمندان و انتشار انجيل، كمك كرده است. هزاران، هزار نفر در هر سرزمين و هر دوره، از ايثار آن بيوه زن الگو گرفتند و خدا مي داند كه خود چقدر الگو شدند. آن هديه، هم فقير را برانگيخت و هم غني را و هداياي اينان، ارزندگي هديه او را مضاعف كردند. با بركتي كه خدا به پول اندك آن بيوه زن داد، آن را به منبع عظيمي تبديل كرد كه نتايج عظيم تري به بار آورد. هر هديه اي كه نثار شود و هر اقدامي كه به عمل آيد، به شرطي كه شوق صادقانه اي براي جلال دادن خدا پشتوانه آن باشد، مثل آن دو سكه، بركت مي يابد چرا كه با اهداف كسي گره مي خورد كه بر هر چيز تواناست. نتايج نيكوي چنان ايثار و چنان اقدامي را، هيچ انساني نمي تواند محاسبه كند.AA 605.2

    منجي به اخطارهاي تهديد آميز خود خطاب به كاهنان و فريسيان ادامه داد: «واي بر شما اي راهنمايان كور كه مي گوئيد هر كه به هيكل قسم خورد باكي نيست ليكن هر كه به طلاي هيكل قسم خورد، بايد وفا كند. اي نادانان و نابينايان، آيا كدام افضل است؟ طلا يا هيكلي كه طلا را مقدس مي سازد؟ و هر كه به به مذبح قسم خورد، باكي نيست ليكن هر كه به هديه اي كه بر آن است قسم خورد، بايد ادا كند. اي جهال و كوران، كدام افضل است؟ هديه يا مذبح كه هديه را تقديس مي نمايد؟» كاهنان، واجبات خدا را بر حسب موازين غلط و تنگ نظرانه خود تفسير كرده بودند.AA 605.3

    آنها به طور نسبي گناهان را با يكديگر سنجيده و به خيال خودشان حدود دقيقي براي جريمه هر يك از آن گناهان تعيين كرده بودند، يعني از بعضي گناهان به راحتي چشم پوشي مي شدو برخي ديگر كه گاهي عواقب سبك تري داشتند، گناه نابخشودني محسوب مي شدند. آنها به خاطر پول، اشخاص را از قيد تعهداتي كه داشتند، رها مي كردند و گاهي با گرفتن مبالغ زياد، از جنايات سنگين چشم مي پوشيدند در حالي كه در موارد ديگر، مجازات سنگيني براي يك لغزش جزئي تعيين مي شد.AA 606.1

    «واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه نعناع و شبت و زيرا را عشر مي دهيد و اعظم احكام شريعت، يعني عدالت و رحمت و ايمان را ترك كرده ايد! مي بايست آنها را به جا آورده، اينها را نيز ترك نكرده باشيد.» مسيح با اين كلمات، سوء تعبير واجبات مقدس را دوباره محكوم مي كند. البته او خود آن واجبات را هم كنار نمي گذارد. دادن ده يك از سوي خدا مقرر شده بود و آن زمان هاي قديم رعايت مي شد. ابراهيم، پدر ايمان داران، از همه آنچه كه به دست آورده، ده يك داد. روساي يهود، ده يك را به رسميت مي شناختند منتها نمي گذاشتند كه مردم خودشان را ملزم به اجراي آن ببينند. در زمينه ده يك، مقررات من درآوردي فراوان بود. آن مقررات به قدري پيچيده شده بودند كه اجراي آنها واقعا غير ممكن بود. هيچكس نمي توانست نفس راحتي بكشد و بگويد من از عهده برآمدم. آنچنان كه خدا قرار داده بود، ده يك برنامه درست و معقولي بود اما كاهنان و خاخام ها آن را به يك بار طاقت فرسا مبدل كرده بودند.AA 606.2

    همه فراميني كه خدا داده است، مهم هستند. مسيح، پرداخت ده يك را يك تكليف شناخت اما نشان داد كه اين امر، جواز بي اعتنايي به تكاليف ديگر نيست.AA 606.3

    فريسيان در دادن ده يك محصولات سبزي كاري مثل نعناع و باديان و اسفند، خيلي وسواس به خرج مي دادند. دادن اين ده يك خرج چنداني نداشت در عين حال كه دقت و تقدس به كار رفته، به كارشان مي آمد و احترام مي آورد.AA 606.4

    از آن طرف، محدوديت هاي بي فايده آنها را تحت فشار گذاشته و احترام برنامه مقدسي را كه خدا وضع كرده بود، از بين برده بود. آنها ذهن مردم را با قيد و بندها خوار و خفيف و توجه آنها را از حقايق اصولي، منحرف كرده بودند. مطالب وزين تر شريعت، مانند عدالت، رحمت و حقيقت جويي از ياد رفته بودند. مسيح گفت: «مي بايست آنها را به جا آورده، اينها را نيز ترك نكرده باشيد.»AA 606.5

    خاخام ها، ساير احكام را نيز به همين شيوه تحريف كرده بودند. در راهنمائي هايي كه از طريق موسي انجام شد، خوردن چيزهاي ناپاك ممنوع بود. استفاده از گوشت گراز و برخي حيوانات ديگر، شايد از آنجا كه خون را آلوده و عمر را كوتاه مي كنند، منع شده بود. اما فريسيان اين ممنوعيت ها را آنگونه كه خدا وضع كرده بود، باقي نگذاشته بلكه مقررات بي پشتوانه اي وراي آنها به وجود آورده بودند. از ميان بسياري از اين نوع، مردم ملزم بودند هر آبي را كه مي خواهند مصرف كنند، از صافي بگذارنند مبادا از ريزترين حشرات، چيزي در آن آب باشد كه از گروه حيوانات ناپاك به حساب بيايد. عيسي در حالي كه اين خرد بيني ها را در مقابل توده آلودگي هاي عملي ايشان قرار مي داد، به فريسيان گفت: «اي راهنمايان كور كه پشه را صافي مي كنيد و شتر را فرو مي بريد!»AA 607.1

    «واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه چون قبور سفيد شده مي باشيد كه از بيرون، نيكو مي نمايد ليكن درون آنها از استخوان هاي مردگان و ساير نجاسات پر است! » همان طوري كه سنگ قبر سفيد و مزين و زيبا بر تعفن درون قبر سرپوش مي گذارد، تقدس ظاهري آن كاهنان و روسا نيز بز شرارت ايشان سرپوش مي گذاشت. عيسي ادامه داد:AA 607.2

    «واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاي انبيا را بنا مي كنيد و مدفن هاي صادقان را زينت مي دهيد، و مي گوييد اگر در ايام پدران خود مي بوديم، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمي شديم! پس بر خود شهادت مي دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد.» يهوديان براي اينكه احترام خود را نسبت به انبياي گذشته به نمايش بگذارند، در زيبا كردن قبور آنها تعصب به خرج مي دادند اما از تعليمات آنها بهره نمي گرفتند و به نصيحت هاي آنها اعتنا نمي كردند.AA 607.3

    در دوران مسيح، علاقه خرافه آميزي به محل خوابيدن مردگان رايج شده بود و مبالغ هنگفتي پول صرف تزئين قبور مي شد. از نظر خدا، اين كار بت پرستي بود.AA 607.4

    مردم با آن علاقه بي دليل خود به مردگان، نشان مي دادند كه كمال محبت خود را نثار خدا نمي كنند و نه تنها همسايه خود را به اندازه نفس خود دوست نمي دارند، بلكه همسايه، در درجه دوم اهميت هم نيست. همان بت پرستي، امروز هم در مقياس عظيمي رايج است. خيلي ها كه به خاطر بي توجهي به بيوه و يتيم و بيمار و فقير، مجرم محسوب مي شوند، در عين حال بودجه لازم براي چنان توجهي را براي ساختن مقبره هاي سنگين و رنگين تلف مي كنند.AA 607.5

    آنها وقت، پول و نيروي كار را بي محابا خرج مي كنند در صورتي كه تكاليف خود را نسبت به زندگان به بوته فراموشي سپرده اند، تكاليفي كه مسيح به آن شفافيت آنها را روشن كرده است.AA 608.1

    فريسيان براي پيامبران، مقبره هاي مزين مي ساختند و به يكديگر مي گفتند كه اگر ما به جاي پدرانمان بوديم، در ريختن خون خادمان خدا، با مردم هم دست نمي شديم. اما همين فريسيان در همان حيني كه اين حرف را مي زدند، براي ريختن خون فرزند خدا، طرح مي ريختند. ما هم بايد از اين قضيه درس بگيريم. اين قضيه بايد چشم ما را باز كد تا ببينيم كه قدرت شيطان تا كجاست و چطور مي تواند از رسيدن به نور حقيقت به ذهن ما جلوگيري كند. خيلي ها پا جاي فريسيان مي گذارند. آنها به كساني كه براي ايمانشان مرده اند، احترام مي گذارند. آنها تعجب مي كنند كه مگر فريسيان كور بودند كه مسيح را نپذيرفتند. آنها مي گويند اگر ما به جاي آنها بوديم، با خوشحالي تعليمات او را قبول مي كرديم؛ ما هرگز با آن مجرماني كه منجي را انكار كردند، شريك نمي شديم. اما دقيقا همين اشخاص، وقتي كه پاي اطاعت از خدا به ميان مي آيد و بايد از خود گذشتگي و فروتني نشان دهند، اطاعت نمي كنند و اگر هم ملزم شوند، آن الزام را خفه مي كنند. و اين چنين است كه اينها همان روح و روحيه اي را از خود نشان مي دهند كه فريسيان نشان دادند، همان فريسياني كه مسيح محكومشان كرد.AA 608.2

    اگر يهوديان، كمي به خود مي آمدند، مسئوليت وحشتناكي را كه در رد كردن مسيح بود، درك مي كردند. از آن زماني كه خون اولين بي گناه ريخته شد، يعني هابيل عادل به دست قائن از پا درآمد، همان تاريخ تكرار شده است، با اين تفاوت كه جرم قائن ها سنگين تر هم گرديده. در هر زمانه اي، پيامبران صداي خود را عليه گناهان پادشاهان، روسا و مردم بلند كرده و با بيان گفته هاي خدا، به قيمت به خطر انداختن جان خود، از او اطاعت كرده اند.AA 608.3

    از نسلي تا نسل بعد، مكافات وحشتناك انكاركنندگان نور و راستي، مدام سنگين تر شده بود و حالا آن دشمنان مسيح، همه آنها را بر سر خود مي ريختند. گناه آن كاهنان و روسا، بزرگتر از گناه هر يك از نسل هاي قبل بود. آنها با دست رد گذاشتن به سينه پر مهر و عطوفت منجي، مسئوليت خون همه انسان هاي عادل، از هابيل تا مسيح را به گردن گرفتند. آنها مي رفتند كه جام بيدادگري خود را تا لب پر كنند. و به زودي، دادگري تلافي جويانه، گريبان آنها را مي گرفت. عيسي در آن زمينه به ايشان اعلام خطر كرد:AA 608.4

    «همه خون هاي صادقان كه بر زمين ريخته شد، بر شما وارد آيد، از خون هابيل صديق تا خون زكريا ابن برخيا كه او را در ميان هيكل و مذبح كشتيد. هر آينه به شما مي گويم كه اين همه بر اين طايفه خواهد آمد!»AA 609.1

    كاتبان و فريسياني كه به عيسي گوش مي دادند، مي دانستند كه اين حرف او درست است. آنها مي دانستند كه زكرياي نبي چگونه كشته شده است. زكريا هنگامي به مرگ محكوم شد كه داشت از جانب خدا به پادشاه مرتد اخطار مي داد. پادشاه دچار خشمي آني شد و آن فرمان را صادر كرد و خون آن پيام آور، سنگ هاي صحن هيكل را فرش كرد، خوني كه هر چه مي كردند، نمي رفت. نمي رفت تا بماند و عليه اسرائيل مرتد، شهادت دهد. تا وقتي كه هيكل باقي است، لكه خون آن عادل، نزد خدا فرياد انتقام مي كشد. همانطور كه عيسي از آن گناهان وحشتناك حرف مي زد، رعشه اي از وحشت، جماعت را فرا گرفت.AA 609.2

    عيسي كه نگاه خود را به دوردست ها دوخته بود، به آن جماعت گفت كه يهوديان در آينده هم مثل گذشته، توبه ناپذير خواهند ماند و خادمان خدا را تحمل نخواهند كرد:AA 609.3

    «لذا الحال انبيا و حكما و كاتبان را نزد شما مي فرستم و بعضي را خواهيد كشت و به دار خواهيد كشيد و بعضي را در كنايس خود تازيانه زده، از شهر به شهر خواهيد راند » رسولان و حكيماني پر از ايمان و روح القدس، مثل استيفان، يعقوب و بسياري ديگر، محكوم و كشته خواهند شد. مسيح در حالي كه به سوي آسمان دست دراز كرده و نوري الهي از او ساطع بود، مثل يك داور با اشخاصي كه در مقابل داشت، سخن مي گفت. صداي او كه همواره در كمال نزاكت بود و رنگ خواهش داشت، حالا لحن سرزنش گرفته بود و محكوم مي كرد و مخاطبين تكان مي خوردند. اي كاش تاثير سخنان و نگاه هاي او، هرگز از بين نمي رفت.AA 609.4

    ناراحتي مسيح بيشتر از جانب رياكاران بود، رياكاراني كه به دست خود، روح خود را تباه مي كردند، مردم را فريب مي دادند و آبروي خدا را به بازي مي گرفتند. قيافه حق به جانب و فريبنده اي كه كاهنان و روسا به خود مي گرفتند، نمي توانست او را بفريبد. او كاركرد عوامل شيطاني را در انها مي ديد. هرچند كه اخطارهاي تهديد آميز مسيح، خطاب به گناهكاران، تيز و جگر سوز بود اما او سخني از انتقام نگفت. او عليه رئيس ظلمت، خشم و آن هم خشمي مقدس گرفته بود اما هيچ حالت عصبانيتي از او ديده نشد. مسيحياني كه در هم نوايي با خدا زيست مي كنند هم همين طور هستند، يعني در حالي كه صفات شيرين محبت و رحمت را دارند در مقابل گناه احساس ناراحتي عادلانه اي مي كنند، اما اسير احساسات نمي شوند به طوري كه اگر فحش بشنوند، فحش نمي دهند. مسيحيان در برخورد با آناني كه از عالم درون فرمان مي گيرند تا بر نادرستي اصرار ورزند، در مسيح مي مانند يعني آرامش و تسلط بر خود را حفظ مي كنند.AA 609.5

    پسر خدا، نگاهي ممتد به هيكل انداخت و سپس چشم به جماعت دوخت، در اين لحظه، غمي آسماني و حاكي از دلسوزي عميق، چهره اش را پوشانيد. با صدايي كه از فرط آن اندوه قلبي، گرفته شده بود، و با اشك هاي تلخ، زبان گشود كه، «اي اورشليم! اي اورشليم، قاتل انبيا و سنگسار كننده مرسلان خود! چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم، مثل مرغي كه جوجه هاي خود را زير بال خود جمع مي كند و نخواستي!» اين سخنان، گوياي كشمكشي بود كه در آن لحظه جدايي، در درون او جريان داشت. اين نوحه سرايي مسيح، بيانگر مكنونات قلبي خود خدا بود. اين وداع اسرار آميز، از محبت ذات الوهيت حرف مي زد، محبتي كه قرن ها بود كه پاسخ هاي رنج آور مي شنيد.AA 610.1

    فريسيان هم مثل صدوقيان، مهر خاموشي را بر لب زده بودند. عيسي شاگردانش را احضار كرد و مهياي رفتن شد اما نه به عنوان شكست خورده اي كه از مقابل حريفان عقب نشيني مي كند بلكه در قالب كسي كه وظيفه خود را به پايان رسانيده است. او با رفتن خود، يك قهرمان را از جنگ در ميدان مبارزه معاف كرد.AA 610.2

    آن گوهرهايي كه در اين روز پر تلاطم از معدن لبان عيسي بارانيده شد، زينت بخش بسياري از دل ها گرديد. انديشه هاي تازه اي به عرصه زندگي اين صاحب دلان راه يافت، آرمان هاي تازه اي در ذهن ايشان جا گرفت، و دوران تازه اي از تاريخ آغاز شد. پس از تصليب و قيام مسيح، اين دلشدگان پا به ميدان گذاشتند و با حكمت و غيرتي در خور آن كار عظيم، ماموريت الهي خود را انجام دادند. اينها پيامي با خود داشتند كه دل انسان ها را مي برد، كه خرافات قرن ها را از ريشه مي كند، خرافاتي كه زندگي هزاران هزار را آن همه عقب مي برد و نگاه مي داشت. تا پيش از اينكه اينان زبان به شهادت باز كنند، تئوري ها و فلسفه هاي انسان، به قصه هايي پوچ تبديل شده بودند. سخناني كه خطاب به آن خلايق متحير و وحشت زده هيكل اورشليم، از دهان منجي بيرون آمد، دستاوردهاي سرشاري داشتند كه از حد تصور بيرون هستند.AA 610.3

    البته اسراييل به عنوان يك قوم، با خدا متاركه كرد. شاخه هاي طبيعي آن درخت زيتون، قطع شده بودند.AA 610.4

    عيسي با آخرين نگاه خود به درون هيكل، با لحني مرثيه وار و گيرا گفت: «اينك خانه شما براي شما ويران گذارده مي شود. زيرا به شما مي گويم از اين پس مرا نخواهيد ديدتا بگوييد مبارك است او كه به نام خداوند مي آيد.» تا آن لحظه، او هيكل را خانه پدر خود مي خواند؛ اما او حالا به عنوان پسر خدا، بايد از آن چهار ديواري بگذرد، حضور خدا براي هميشه بايد از آن هيكلي كه براي جلال او ساخته شده بود، برداشته مي شد. از اين به بعد، مراسم آن بي معنا و عبادت آن، مضحك خواهد بود.AA 611.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents